ژیکو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

ژیکو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود تحقیق شور و مشورت از دیدگاه قرآن و سنت

اختصاصی از ژیکو دانلود تحقیق شور و مشورت از دیدگاه قرآن و سنت دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق شور و مشورت از دیدگاه قرآن و سنت


دانلود تحقیق شور و مشورت از دیدگاه قرآن و سنت

در این بخش تحقیقی با موضوع و عنوان شور و مشورت از دیدگاه قرآن و سنت  برای دانلود قرار داده شده است. این تحقیق در 97 صفحه،‌با فرمت WORD و ک املاً‌ فهرست و صفحه‌بندی شده است. در ذیل چکیده  و همچنین فهرست مطالب آن آورده شده است.

 

 

چکیده:

انسان معاصر، به هر دلیلی از مردمان گذشته بر فهم و خرد خویش پای فشرده و مصرانه بر آن است تا گفتمان را به جای امر و فرمان نشانده، و فرماندهی و فرمان بری را به کمترین حد برساند و این، البّته دستاورد میمون و ارزشمندی است که در گذر زمان و با هزینه های بسیار حاصل گردیده است. جدال اقتدار گرایان مستبد و حاکمان خودکامه با خردمندان و آگاهان جامعه، پرسه نقش آفرینی همگان، دست در عرصه تصمیم سازی – نه تصمیم گیری- فرآیند پر فرار و نشیبی داشته و هم چنان نیز ادامه دار است و از نتایج حداقلی آن که بی گمان در متون دینی، به ویژه در داده های اسلامی آشکارا بر آن صحح گذاشته و از خواسته های اولی شان بوده، توجّه به عقول آدمیان است، که تبلور و تجلّی آن در دوره کنونی بر پایۀ مشورت و مشاوره همگانی استواری دارد؛ تعاملی که از یک سو به بها یافتن اندیشه یکایک انسان ها پیوند دارد، و از سوی دیگر به شکوفایی توانایی آحاد افراد جامعه مورد نظر، و طبعاً در چنین جامعه ای که دست ساخته خودشان است، زندگی خوشایند و رضایت مندانه روان گردیده و امیدواری به زیستن در آن بیشتر می باشد. از این منظر، مشورت از اهمیّت و ارزش ویژه بهره مند است و به راستی مقوله ای به شدّت انسانی و تجلّی دهنده انسانیت است. زیرا ارزش انسان با فرض اختیار داری، اراده گری و حضور آگاهانه وی در ساختن خویش و جامعه، نمود یافته و معنا می یابد. مشورت آن گاه که در زندگی پیامبر و ائمه معصومین (علیهم السّلام) و در قرآن و از منظر آنان پی جویی شود، قداستی آسمانی یافته و ارجی بیشتر می یابد، به راستی پیشوایان دینی، آن ها که کلام هدایت بشر را در دست دارند و علی القاعده بایستی سرآمد اندیشه ورزی و دانایی باشند، اولاً: آیا خود نیاز به مشاوره و مشورت خواهی داشته یا خیر؟ و ثانیاً در چه مسائلی بدان روی می کردند و در نهایت چگونه با آن روبه رو می شدند؟ پژوهش حاضر با سخاوتندی در صدد پاسخگویی به این پرسش هاست تا نشان دهد که مشورت در زندگی معصومان (علیهم السّلام) چه جایگاهی داشته و آنان با چه کسانی و تابع چه شرایطی و در چه مقولاتی به مشورت می پرداختند و در این خصوص چه رهنمودهایی داشته اند.

 


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق شور و مشورت از دیدگاه قرآن و سنت

تحقیق درباره طلاق و احکام آن

اختصاصی از ژیکو تحقیق درباره طلاق و احکام آن دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 9

 

احکام طلاق رجعی در قرآن

منظور از" طلاق رجعى" طلاقى است که براى اولین و یا دومین بار صورت مى گیرد، و تصمیم بر جدایى از ناحیه مرد است به طورى که زن نه مهر خود را بذل مى کند نه مال دیگر را!.در طلاق رجعى شوهر ما دام که عده بسر نیامده هر زمان بخواهد مى تواند بازگردد و پیوند زناشویى را برقرار سازد، بى آنکه نیاز به عقد تازه اى باشد، و جالب اینکه رجوع با کمتر سخن و عملى که نشانه بازگشت باشد حاصل مى گردد. خداوند در سوره بقره آیه 228 می فرماید:« وَ الْمُطَلَّقاتُ یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوءٍ وَ لا یَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ یَکْتُمْنَ ما خَلَقَ اللَّهُ فِی أَرْحامِهِنَّ إِنْ کُنَّ یُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ بُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِی ذلِکَ إِنْ أَرادُوا إِصْلاحاً وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (بقره ،228)»: زنان مطلقه، باید به مدت سه مرتبه عادت ماهانه دیدن (و پاک شدن) انتظار بکشند! عده نگهدارند و اگر به خدا و روز رستاخیز، ایمان دارند براى آنها حلال نیست که آنچه را خدا در رحمهایشان آفریده، کتمان کنند. و همسرانشان، براى باز گرداندن آنها (و از سر گرفتن زندگى زناشویى) در این مدت، (از دیگران) سزاوارترند، در صورتى که (به راستى) خواهان اصلاح باشند. و براى زنان، همانند وظایفى که بر دوش آنهاست، حقوق شایسته اى قرار داده شده، و مردان بر آنان برترى دارند، و خداوند توانا و حکیم است. بعضى از احکامى که در آیات این سوره آمده، مانند نفقه و مسکن، مخصوص عده طلاق رجعى است، و همچنین مساله عدم خروج زن از خانه همسرش در حال عده و اما در طلاق بائن یعنى طلاقى که قابل رجوع نیست (مانند سومین طلاق) احکام فوق وجود ندارد.تنها در مورد زن باردار حق نفقه و مسکن تا زمان وضع حمل ثابت است.

تعبیر به «لا تَدْرِی لَعَلَّ اللَّهَ یُحْدِثُ بَعْدَ ذلِکَ أَمْراً»:" تو نمى دانى شاید خداوند وضع تازه اى به وجود آورد" نیز اشاره به این است که همه یا قسمتى از احکام فوق، مربوط به طلاق رجعى است . کلمه" بعولة" جمع" بعل" است، و بعل به معناى نر از هر جفتى است، البته ما دام که جفت هستند، و علاوه بر دلالتى که بر مفهوم خود دارد، اشعارى و بویى هم از تفوق و نیرومندى و ثبات در شدائد دارد، واقعیت خارجى هم همین طور است، چون مى بینیم: در هر حیوانى نر از ماده در شدائد نیرومندتر است، و بر ماده خود نوعى برترى دارد، و در انسان نیز، شوهر نسبت به همسرش همین طور است و نیز به همین جهت زمین بلندتر از زمینهاى اطرافش را بعل مى گویند، بت بزرگ و نخلى که بزرگتر از همه نخلها باشد، و هر چیز بزرگى از این قبیل را بعل مى گویند.

ضمیر در کلمه" بعولتهن" به مطلقات بر مى گردد، لیکن، منظور از مطلقات همه زنان مطلقه نیست، بلکه حکم در این آیه یعنى رجوع شوهر به همسرش در ایام عده، مخصوص طلاق رجعى است، و شامل طلاقهاى بائن نمى شود، و مشار الیه به اشاره" ذلک" همان تربص، یعنى عده است، و اگر مطلب را مقید کرد به قید« إِنْ أَرادُوا إِصْلاحاً» اگر در صدد اصلاحند"، براى این است که بفهماند رجوع باید به منظور اصلاح باشد، نه به منظور اضرار، که در جمله:« وَ لا تُمْسِکُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا» در سه آیه بعد صریحا از آن نهى شده است. و کلمه" أحق" اسم تفضیل است، و حق" اسم تفضیل" این است که دائما معنایش با" مفضل علیه" باشد، (وقتى مى گوئیم زید شجاعتر از عمرو است، باید عمرو هم شجاع باشد، و گرنه سخن غلطى گفته ایم)، و در آیه دارد که باید هم شوهر در زن مطلقه حق داشته باشد، و هم هر خواستگار دیگر، چیزى که هست، شوهر احق از دیگران باشد، یعنى حق او بیشتر باشد، لیکن از آنجا که در آیه، کلمه" رد- برگشت" آمده، به معناى برگشتن جز با همان شوهر اول محقق نمى شود، زیرا دیگران اگر با آن زن ازدواج کنند با عقدى جداگانه ازدواج مى کنند، ولى تنها شوهر است که مى تواند بدون عقد جدید به عقد اولش برگردد و آن زن را دو باره همسر خود کند.

از همین جا روشن مى شود که در آیه شریفه به حسب معنا تقدیرى لطیف به کار رفته، و معناى آیه این است که: شوهران زنان مطلقه به طلاق رجعى، سزاوارترند به آن زنان از دیگران، و این سزاوارى به این است که شوهران مى توانند در ایام عده برگردند: و البته این برگشتن تنها در طلاقهاى رجعى است، نه طلاقهاى بائن، و همین سزاوارى قرینه است بر اینکه منظور از مطلقات، مطلقات به طلاق رجعى است، نه اینکه ضمیر در" بعولتهن" از باب استخدام و شبیه آن به بعضى از مطلقات برگردد، البته این را هم بگوئیم که آیه شریفه، مخصوص زنانى است که همخواب شده باشند، و حیض هم ببینند، و حامله هم نباشند، و اما آن زنانى که شوهران آنها با ایشان نزدیکى نکرده اند، و یا در سن حیض دیدن نیستند، یا نابالغند، و یا به حد یائسگى رسیده اند و نیز زنانى که حامله هستند، حکمى دیگر دارند که آیات دیگرى متعرض حکم آنها است.

 بنابراین شوهر در عده طلاق رجعى، حق رجوع دارد، چنانکه مى فرماید:" همسران آنها براى رجوع به آنها (و از سر گرفتن زندگى مشترک) در این مدت عده (از دیگران) سزاوارترند هر گاه خواهان اصلاح باشند.در واقع در موقعى که زن در عده طلاق رجعى است، شوهر مى تواند بدون هیچ گونه تشریفات، زندگى زناشویى را از سر گیرد، با هر سخن و یا عملى که به قصد بازگشت باشد، این معنى حاصل مى شود، منتها با جمله« إِنْ أَرادُوا إِصْلاحاً» این حقیقت را بیان کرده که باید هدف از رجوع و بازگشت، اصلاح باشد، نه همچون دوران جاهلیت که مردان با سوء استفاده از این حق، زنان را تحت فشار قرار داده و در حالتى میان داشتن شوهر و مطلقه بودن، نگه مى داشتند.

ضمنا از اینکه در ذیل آیه، مساله رجوع مطرح شده استفاده مى شود که حکم عده نگه داشتن در آغاز آیه، نیز مربوط به این گروه از زنان است، و به تعبیر دیگر، آیه به طور کلى از طلاق رجعى، سخن مى گوید، بنا بر این مانعى ندارد که بعضى از اقسام طلاق، اصلا عده نداشته باشد. به هر حال، این هدیه، طبق روایاتى که از ائمه معصومین ع نقل شده، بعد از پایان عده و جدایى کامل پرداخت مى شود، نه در عده طلاق رجعى، و به تعبیر دیگر، هدیه خداحافظى است، نه وسیله اى براى بازگشت و همه اینها مربوط به" طلاق رجعى" است. مخصوصا در مورد طلاق رجعى که بازگشت به زوجیت نیازى به هیچگونه تشریفات ندارد، و هر کار و یا سخنى که دلیل بر تمایل مرد به بازگشت باشد رجوع محسوب مى شود، حتى اگر دست بر بدن زن یا شهوت و یا بدون شهوت بگذارد هر چند قصد رجوع هم نداشته باشد رجوع محسوب مى شود.

احکام طلاق

مسأله 2871: مردى که زن خود را طلاق مىدهد، باید بالغ و عاقل باشد، به اختیار خود طلاق دهد و اگر او را مجبور کنند زنش را طلاق دهد، طلاق باطل است و نیز باید قصد طلاق داشته باشد، پس اگر صیغه طلاق را به شوخى بگوید، صحیح نیست.

مسأله 2872: زن باید در وقت طلاق، از خون حیض و نفاس پاک باشد و شوهرش در آن پاکى، با او نزدیکى نکرده باشد.

مسأله 2873: طلاق دادن زن در حال حیض یا نفاس، در سه صورت صحیح است، اول: شوهرش بعد از ازدواج، با او نزدیکى نکرده باشد. دوم: معلوم باشد که آبستن است و اگر معلوم نباشد و شوهر، در حال حیض طلاقش بدهد، بعد بفهمد آبستن بوده، بنا بر احتیاط دوباره او را طلاق دهد. سوم: مرد به جهت غایب بودن نتواند بفهمد که زن، از خون حیض یا نفاس پاک است یا نه.

مسأله 2874: اگر بداند زن از خون حیض پاک است و طلاقش بدهد، بعد معلوم شود موقع طلاق در حال حیض بوده، طلاق او باطل است و اگر او را در حیض بداند و طلاقش دهد بعد معلوم شود پاک بوده، طلاق او صحیح است.

مسأله 2875: کسى که مىداند زنش در حال حیض یا نفاس است، اگر غایب شود، مثلاً مسافرت کند و بخواهد او را طلاق دهد، باید تا مدّتى که معمولا زن از حیض یا نفاس پاک مىشود، صبر کند.

مسأله 2876: اگر مردى که غایب است بخواهد زن خود را طلاق دهد، چنانچه بتواند اطلاع پیدا کند که زن او در حال حیض یا نفاس است یا نه، اگرچه از روى عادت حیض زن یا نشانه‏هاى دیگرى باشد که در شرع معیّن شده، باید تا مدّتى که معمولا زن از حیض یا نفاس پاک مىشوند، صبر کند.

مسأله 2877: اگر با همسرش که از خون حیض و نفاس پاک است، نزدیکى کند و بخواهد طلاقش دهد، باید صبر کند تا دوباره حیض ببیند و پاک شود، ولى زنى را که نه سالش تمام نشده، یا آبستن است، اگر بعد از نزدیکى طلاق دهد اشکال ندارد. و همچنین است اگر یائسه باشد، یعنى اگر سیّده است بیش از شصت سال و اگر سیّده نیست، بیش از پنجاه سال، داشته باشد.

مسأله 2878: اگر با زنى که از خون حیض و نفاس پاک است، نزدیکى کند و در همان پاکى، طلاقش دهد، چنانچه بعد معلوم شود هنگام طلاق آبستن بوده بنا بر احتیاط، باید دوباره او را طلاق دهد.

مسأله 2879: اگر با زنى که از خون حیض و نفاس پاک است، نزدیکى کند مسافرت نماید، چنانچه بخواهد در سفر طلاقش دهد باید به قدرى که معمولا زن بعد از آن پاکى، خون مىبیند و دوباره پاک مىشود، صبر کند.

مسأله 2880: اگر مرد بخواهد زن خود را که به جهت بیمارى، حیض نمىبیند، طلاق دهد، باید از وقتى که با او نزدیکى کرده، تا سه ماه، از جماع با او خوددارى نماید و بعد او را طلاق دهد.

مسأله 2881: طلاق باید به صیغه عربى صحیح، خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند. و اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند و اسم زن او، مثلاً فاطمه باشد، باید بگوید: (زَوْجَتی فاطِمَة طالِق) یعنى زن من فاطمه رهاست. و اگر دیگرى را وکیل کند، وکیل باید بگوید: (زَوْجَةْ مُوَکِّلی فاطمَة طالِق).

مسأله 2882: زنى که متعه شده، مثلاً یک ماهه یا یک ساله او را عقد کرده اند، طلاق ندارد و رها شدن او، به این است که مدّش تمام شود، یا مرد مدّت را به او ببخشد، یعنى بگوید: (مدّت را به تو بخشیدم) و شاهد گرفتن و پاک بودن او از حیض لازم نیست.

عدّه طلاق

مسأله 2883: زنى که نه سالش تمام نشده و زن یائسه عدّه ندارد، یعنى اگرچه شوهرش با او نزدیکى کرده باشد، بعد از طلاق مىتواند فورا شوهر کند.

مسأله 2884: زنى که نه سالش تمام شده و یائسه نیست، اگر شوهرش با او نزدیکى کند و طلاقش دهد، بعد از طلاق باید عدّه نگه دارد، یعنى بعد از آنکه در پاکى طلاقش داد، صبر کند تا دوبار حیض ببیند و پاک شود و همینکه حیض سوم را دید، عده او تمام مىشود و مىتواند شوهر کند، ولى اگر اصلا با او نزدیکى نکرده باشد و طلاقش بدهد عدّه ندارد، یعنى مىتواند بعد از طلاق، فورا شوهر کند.

مسأله 2885: زنى که حیض نمىبیند، اگر در سنّ زنهایى باشد که حیض مىبینند، چنانچه شوهرش او را طلاق دهد، باید بعد از طلاق، سه ماه، عدّه نگه دارد.

مسأله 2886: زنى که عدّه او سه ماه است، اگر اوّل ماه طلاقش بدهند، باید سه ماه قمرى، یعنى از موقعى که ماه دیده مىشود، تا سه ماه عدّه نگهدارد و اگر در بین ماه، طلاقش بدهند، باید باقى ماه را با دو ماه بعد از آن و نیز کسرى ماه اوّل را از ماه چهارم، عدّه نگهدارد تا سه ماه تمام شود، مثلاً اگر غروب روز بیستم ماه طلاقش بدهند و آن ماه بیست و نه روز باشد، باید نه روز باقى ماه را با دو ماه بعد از آن و بیست روز از ماه چهارم عدّه نگهدارد و بنا بر احتیاط مستحب از ماه چهارم بیست و یک روز عدّه نگهدارد، تا با مقدارى که از ماه اول عدّه نگهداشته، سى روز شود.

مسأله 2887: اگر زن آبستن را طلاق دهد، عدّه‏اش تا به دنیا آمدن یا سقط شدن بچه اوست، بنا بر این اگر مثلاً یک ساعت بعد از طلاق، بچه به دنیا آید، عدّه‏اش تمام مىشود.

مسأله 2888: ابتداى عده طلاق از وقتى است که خواندن صیغه طلاق تمام مىشود، چه زن بداند طلاقش داده‏اند یا نداند، پس اگر بعد از تمام شدن زمان عدّه، بفهمد او را طلاق داده اند، لازم نیست دوباره عدّه نگه دارد.

عدّه ازدواج موقّت

مسأله 2889: زنى که نه سالش تمام شده و یائسه نیست، اگر متعه شود، مثلاً یک ماهه یا یک ساله شوهر کند، چنانچه شوهرش با او نزدیکى نماید و مدّت آن زن تمام شود یا شوهر مدت را به او ببخشد، باید عده نگه دارد، پس اگر حیض مىبیند باید به مقدار دو حیض، عده نگه دارد و شوهر نکند، و اگر حیض نمىبیند، بنا بر احتیاط واجب، چهل و پنج روز از شوهر کردن، خوددارى نماید.

مسأله 2890: زن یائسه، یعنى زنى که اگر سیّده است بیش از شصت سال و اگر سیّده نیست بیش از پنجاه سال داشته باشد، چنانچه متعه شود و همچنین زنى که کمتر از نه سال دارد و زنى که اصلا شوهر با او نزدیکى نکرده است، عدّه ندارند و پس از تمام شدن مدت متعه، یا بعد از آنکه شوهر مدّت را بخشید، فورا مىتوانند شوهر کنند.

عدّه زن شوهر مرده

مسأله 2891: زنى که شوهرش بمیرد اگر آبستن نباشد، باید تا چهار ماه و ده روز عدّه نگه دارد، یعنى از شوهر کردن خوددارى نماید، اگرچه یائسه یا متعه باشد و یا شوهرش با او نزدیکى نکرده باشد و اگر آبستن باشد، باید تا موقع زاییدن عدّه نگه دارد، ولى اگر قبل از گذشتن چهار ماه و ده روز، بچه‏اش به دنیا آید، باید تا چهار ماه و ده روز از مرگ شوهرش، صبر کند. این عدّه را (عدّه وفات) مىگویند.

مسأله 2892: زنى که در عدّه وفات مىباشد، حرام است لباس زینتى بپوشد، سرمه بکشد و


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درباره طلاق و احکام آن

دانلود مقاله هرمنوتیک و قرآن

اختصاصی از ژیکو دانلود مقاله هرمنوتیک و قرآن دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله هرمنوتیک و قرآن


دانلود مقاله هرمنوتیک و قرآن

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 19

 

هرمنوتیک و قرآن

نکته‌ای را که پیش از ورود در این بحث باید اشاره کنم، این است که، بحث هرمنوتیک‎، یک بحث کاملاً تخصصی و در یک حوزه‎ی بسیار خاص از مباحث فلسفی و تفسیر متون است که متأسفانه این بحث از ابتدای طرحش در کشور ما، در مجلات غیر تخصصی و در قالب‎های غیر تخصصی مطرح شد و اطلاعات ناقص و احیاناً اشتباه درباره‌ی این بحث، آن‌هم در جایگاه‎های نامناسب عرضه شد و در نتیجه، این دانش در کشور ما، نه از پیشینه‎ی استواری برخوردار است و نه در جایگاه خودش طرح شده است و در همان جایگاه رشد کرده است. به هر حال، این بحث به ساحت مباحث عمومی‎ و فرهنگی عامه کشیده شده است و ما هم ناگزیریم به این بحث بپردازیم.

هرچند که من از عرضه‎ی این بحث در جایگاه‎های غیر تخصصی به شدت ابا دارم؛ اما برای شناخت و فهم بحث‎های هرمنوتیک، دست‌کم به اندازه‌ای که بتوانیم تصوری نسبتاً درست از بحث‎های هرمنوتیک به شکل کلی داشته باشیم، ناچاریم مروری بر تاریخچه‎ی بحث‎های هرمنوتیکی بکنیم، هرچند آنچه را که در ساحت فرهنگی ما مطرح شده است، بخشی از این بحث‎هاست. و این مباحث بیش‌تر به یک نحله و مکتب خاص در هرمنوتیک ناظر است، که در ادامه‎ی سخن به آن خواهیم پرداخت.

همان‌طور که اشاره شد، شلایر ماخر، بنیانگذار هرمنوتیک مطرح شده است. البته باید توجه داشت که شلایر ماخر یک مطلع مسیحی و به اصطلاح، یک متکلم مسیحی است که آراء هرمنوتیکی او در زمان حیاتش، جالب توجه قرار نگرفت. بحث‎های شلایر ماخر در باب هرمنوتیک، پس از مرگ او به دستِ شخصیت دیگری، که در تاریخ هرمنوتیک او نیز نقش بسزایی دارد؛ یعنی "دیلتای"، به جهانِ علم عرضه شد و شلایر ماخر در زمان خودش، مُبدِع هرمنوتیک مطرح نشد. در واقع آنچه شلایر ماخر برای گشودن باب این دانش، در هرمنوتیک خودش مطرح کرد، جست‌وجویی از قواعد عمومی ‎تفسیر متن بود. در فضای فکری شلایر ماخر که دورانی است، اندیشه‎ی کانت در آلمان به شدت رواج دارد و کانت به قواعد عمومی ‎اندیشه در آثار خودش پرداخته است، شلایر ماخر تحتِ تأثیر این نوع نگرش کانتی، به دنبال قواعد عمومی‎تفسیر برآمد.

مقصود او تفسیر متن بود و به صورت خاص، توجه او به متون مقدس مسیحی بود. وقتی شلایر ماخر با این مشکل مواجه شد که مفسران متون مقدس مسیحی تفسیرهای گوناگونی از این متون عرضه می‎کنند، در واقع این بحث را مطرح کرد که آیا ما معیارها و قواعد و ضوابطی برای تفسیر متن، فارغ از متنی که آن را تفسیر می‎کنیم، داریم یا نه؟ و با این پرسش اساسی، بحث خودش را آغاز کرد.

بنابراین هرمنوتیک شلایر ماخر، اولاً، هرمنوتیک متن است. ثانیاً، هرمنوتیک شلایر ماخر، قواعد عمومی‎تفسیر متن است. البته حاصل بحث‎های شلایر ماخر در این زمینه، چندان با هدفی که او در آغاز مطرح کرد، سازگاری نداشت؛ یعنی نتیجه‎ی بحث‎های شلایر ماخر، تنها تفکیک بعضی از اقسام تفسیر و بیان ویژگی‎های این اقسام بود. شلایر ماخر در آثار خودش دو نوع تفسیر را مطرح می‎کند:

یک نوع، که از آن به تفسیر دستوری، یعنی دستور زبانی یا گراماتیکال یاد می‎کند و نوع دوم، تفسیری که از آن به تفسیر فنی یا تکنیکال یاد می‎کند.

مقصود شلایر ماخر از تفسیر دستوری، یعنی تفسیر متن بر اساس قواعدی که در دستور ‎یک زبان؛ مانند صرف و نحو و معانی و بیان آمده است.

من برای این‌که این بحث‎ها به بحث خودمان نزدیک بشود، سعی می‎کنم که مثال‎ها را از مثال‎های فرهنگ خودمان انتخاب کنم. البته در این جهت باید احتیاط و دقت بیش‌تری کرد؛ چون بعضی وقت‎ها، این مثال‎ها، کاملاً منطبق با این بحث‎ها نیست. به این دلیل که، این بحث‎ها در یک بستر دیگری مطرح شده است. و در یک فضای غیراسلامی‎ و مسیحی مطرح شده است و زمینه‎هایش دقیقاً با بحث‎های ما در فرهنگ اسلامی، ‎منطبق نیست. اما من سعی می‎کنم، مثال‎ها را از مواضعی انتخاب بکنم که در بحث‎های ما است و شبیه‌تر نیز است و این‌ها می‎تواند مثال‎های مناسب‌تری برای بحثمان باشد؛ مثلا اگر تفسیر کشّافِ زمخشری را در نظر بگیرید، این تفسیر از نظر شلایر ماخر نمونه‌ای از یک تفسیر دستوری است که، در آن، مفسّر بر اساس قواعد زبان عربی، صرف و نحو، معانی و بیان و بدیع، سعی می‎کند تا به تفسیر آیات قرآن کریم بپردازد.

نوع دیگری از تفسیر که شلایر ماخر مطرح می‎کند، تفسیر فنّی یا تفسیر تکنیکال است. به اعتقاد شلایر ماخر، تفسیر فنی بر ویژگی‎های خاص بیانی نویسنده‎ و گوینده‎ی متن، استوار است و در واقع به سبک خاص نویسنده و نحوه‌ای که در بیان و عرضه‎ی مطالب داشته است، توجه می‎کند.

در واقع این دو گونه تفسیری که شلایر ماخر مطرح می‎کند، به تعبیر خودش، دو جهت متفاوت دارند: تفسیر دستوری، که مبتنی بر جنبه‎های مشترک زبان است؛ یعنی، قواعد عمومی مثل صرف و نحو، معانی و بیان، که در زبان عربی مشترک‌اند. هر کسی که بخواهد به زبان عربی سخنی بگوید و یا هر متنی که، به عربی نوشته شده باشد، اگر ما بخواهیم با این قواعد تفسیر کنیم، در واقع به جنبه‌ی مشترک زبان توجه کرده ایم؛ اما وقتی ما به تفسیر فنی می‎پردازیم، در واقع جنبه‎ی اختصاصی آن گوینده و متن را در نظر می‎گیریم: یعنی چیزهایی که او را از سایر گویندگان و متون متمایز می‎کند؛ مثلا، وقتی که ما قرآن کریم را تنها از دید ادبی تفسیر می‎کنیم، برخورد ما با قرآن، با این کتاب آسمانی، برخورد با یک متن عربی است و در واقع ما جنبه‎ی مشترکی را که میان این کتاب و سایر کتاب‌ها و متون عربی وجود دارد، در نظر گرفته‌ایم؛ اما اگر ما بخواهیم قرآن را به تعبیر شلایر ماخر تفسیر فنی کنیم، باید به جنبه‎های خاص بیانی قرآن و به شیوه‎هایی که قرآن برای عرضه‎ی پیام و مفاهیم خودش دارد که اختصاص به قرآن نیز دارند و ادبیات خاص قرآن به شمار می‌روند، توجه کنیم؛ به ویژه، در آثار تفسیری ما، نمونه‌ای که بیش‌تر به این جنبه توجه دارد؛ از جمله، تفسیر المیزان علامه‎ طباطبایی ـ رضوان الله علیه ـ است، که بیش‌تر به جنبه‎های خاص بیانی قرآن توجه دارد و اگر به دنبال فهم معانی آیات است، می‎خواهد از سایر آیات برای فهم آنها کمک بگیرد.

شلایر ماخر معتقد است که، این دو گرایش تفسیری یا دو شیوه‌ی تفسیری در جهت عکس هم هستند. هم‌چنان که اشاره کردم، تفسیر دستوری بر جنبه‎های مشترک متن با سایر متون مشابه، تاکید دارد؛ در حالی که، تفسیر فنی بر جنبه‎های اختصاصی متن توجه و تأکید می‎کند؛ به همین دلیل، شلایر ماخر معتقد است، هر اندازه که ما به تفسیر دستوری نزدیک می‎شویم، از تفسیر فنی فاصله می‎گیریم و هر اندازه به تفسیر فنی نزدیک می‎شویم، از تفسیر دستوری فاصله می‎گیریم.

بحث‎های شلایر ماخر، تقریباً در همین اندازه، متوقف می‎شود. یعنی او پس از معرفی این دو گونه تفسیر و بیان ویژگی‎هایشان، چیزی فراتر از این پیش نمی‎رود. البته شلایر ماخر مطالب بسیار زیادی را در توضیح این دو گونه‎ی تفسیر و بیان ویژگی‎های آنها گفته است؛ اما حاصل کار شلایر ماخر، هم‌چنان که اشاره کردم، یک قواعد خاصی را به دست مفسر نمی‎دهد، که آن مفسر بتواند بر اساس آن قواعد، به تفسیر متن بپردازد. "دیلتای" کسی است که اندیشه‎ی شلایر ماخر را در زمینه هرمنوتیک به جهان معرفی کرد و در واقع شلایر ماخر را در کتابی که درباره‌ی زندگی او نوشت، پدر هرمنوتیک معاصر مطرح کرد. دیلتای انگیزه‎ی دیگری در جست‌وجوی هرمنوتیک دارد. هدف او دستیابی به قواعدی برای تفسیر متن نیست. مشکلی که دیلتای در روزگار خودش با آن مواجه است، مشکلی است که پزیتیویست‎ها در آن دوران مطرح کردند و دیلتای در قبال


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله هرمنوتیک و قرآن

دانلود مقاله نظریه متعالى بودن زبان قرآن

اختصاصی از ژیکو دانلود مقاله نظریه متعالى بودن زبان قرآن دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله نظریه متعالى بودن زبان قرآن


دانلود مقاله نظریه متعالى بودن زبان قرآن

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 18

 

نظریه متعالى بودن زبان قرآن

فهم کتاب الهى مى‏طلبد که زبان آن را بشناسیم . در باره زبان قرآن اختلاف نظر وجود دارد: زبان قرآن را برخى علمى و ادبى و برخى رمزى و برخى دیگر عرفى دانسته‏اند; اما هیچ یک از آنها درست‏به نظر نمى‏رسد; زیرا قرآن براى همه انسانها و همه زبانها آمده‏است; حال آنکه زبان علم و ادب و رمز به گروه خاصى تعلق دارد . زبان عرف نیز از مسامحه و مبالغه خالى نیست . به علاوه در قرآن واژه‏هایى در معناهایى وراى فهم عرف به‏کار رفته است . بنابراین زبان قرآن، زبانى فراتر از همه این زبان هاست . قرآن از همه این زبان‏ها بهره گرفته‏است . ظاهر قرآن عرفى است; ولى موضوعاتى به این قرار آن را از عرف متمایز مى‏سازد: 1 . ظاهر وباطن 2 . تاویل و تنزیل 3 . محکم و متشابه 4 . جرى و انطباق 5 . نظام مندى 6 . خبر از مغیبات 7 . به‏کارگیرى بعضى از واژه‏ها در معناى خاص .

کلید واژه‏ها: زبان قرآن، متعالى بودن زبان قرآن، عرفى بودن زبان قرآن، علمى بودن زبان قرآن، رمزى بودن زبان قرآن .

1 . مقدمه

مطالبى در قرآن وجود دارد که پرسشها و ابهامهاى فراوانى را برانگیخته‏است; از قبیل: حروف مقطعه; آنچه به ظاهر با علوم روز سازگار نیست; مانند: آسمانهاى هفتگانه، آفریده شدن آدم از خاک، تولد حضرت عیسى بدون پدر; امورى که با علم قابل اثبات نیست; مانند: وحى، ملک، جن، معراج پیامبر، داستان تخت‏بلقیس و تاثیر جادو [فلق/3]، تاثیر چشم زخم، خلقت زمین و آسمان در شش روز; احکامى که با قوانین امروز بشر قابل توجیه نیست; مانند: سلطه مردان بر زنان [نساء/24]، دو برابر بودن ارث مردان نسبت‏به زنان; برترى مردان بر زنان [نجم/22]، تایید برده‏دارى [نحل/75; نساء/11] ; آنچه معناى ظاهرى آن با عقل سازگار نیست; مانند: آمدن پروردگار و فرشتگان صف به صف [فجر/22]، نشستن خدا بر تخت [طه/5] ; دست داشتن خدا [فتح/10]، نگاه کردن انسان‏ها به خدا [قیامت/22 و 23] ; مواردى که وجود نوعى نقص را در قرآن به پندار مى‏افکند، مثل: ناپیوسته بودن ظاهرى آیات قرآن در بعضى سور، آیاتى که امورى را مناسب پیامبراسلام و قوم آن حضرت بیان کرده‏است; مانند: آیاتى که مسائل خصوصى و خانوادگى پیامبر را مطرح مى‏کند که اینها با جهانى بودن قرآن نمى‏سازد; طرح مسائلى مربوط به اعراب آن زمان; مانند: تصویر نعمتهاى بهشت، شراب، حوریه و . . . که با روحیه اعراب آن روز موافق بوده است و مواردى مانند سر ترسناک داشتن شیاطین که با اوهام آنان موافقت دارد .

اختلاف برداشت و اختلاف مشرب مفسران هم مزید بر علت‏شده و تفسیرهاى آنان نیز این مشکلات را به طور منقح حل نکرده‏است ; گروهى خواسته‏اند، هرنوع اختراع یا اکتشافى را از قرآن در بیاورند; مانند: تفسیر جواهر طنطاوى و گروهى مطالب ذوقى و فلسفى و عرفانى را به قرآن نسبت داده‏اند; مانند فخر رازى، تفسیر زمخشرى و بیظاوى [1]. برخى گفته‏اند: قرآن با فرهنگ و باورهاى خود آن مردم با آنان سخن گفته‏است; اما این توجیه درست نیست; زیرا قرآنى که براى تصحیح عقاید، فرهنگ و رسوم آمده است، نباید خودش عقاید و باورهاى آنها را تایید نموده و تقویت کند . اگر قرآن نظام برده دارى را پذیرا بود، نمى‏گفت: «فلا اقتحم العقبه و ما ادریک ماالعقبه فک رقبه‏» [بلد/14- 12] ; باز هم به عقبه تکلیف تن در نداد و چگونه توان دانست که عقبه چیست؟ آن بنده آزاد کردن است‏» و به حمایت از دختران فرمود: «و اذا الموؤدة سئلت‏باى ذنب قتلت‏» [تکویر/10- 9] ; اما آیه شریفه «الکم الذکر و له الانثى‏» [نجم/21] معنایش این است که شما که داراى چنین فکر غلطى هستید، پس چرا خدا را کوچک مى‏شمارید و آنچه را به غلط بى‏ارزش مى‏شمارید، به خدا نسبت داده و آنچه را بهتر مى‏دانید، به خود نسبت مى‏دهید .

در هر حال، راه صحیح این است که اول ببینیم زبان قرآن چیست و سپس برآن اساس راه حلى بیندیشیم; زیرا هدف از طرح این بحث چند چیز است، از جمله: حل فهم اوصاف خدا یا هر مجرد دیگر; حل تهافتهایى که درباره قرآن مطرح شده‏است; توجیه و حل تعارض دین و علم .

2 . مقصود از «زبان قرآن‏»

زبان به چند معنا به‏کار مى‏رود:

1 . روش تفهیم و تفاهم مقصود یکدیگر;

2 . اسلوب محاوره به‏گونه‏اى که افق فهم مخاطب رعایت‏شود:

چونکه با کودک سر و کارت فتاد

پس زبان کودکى باید گشاد .

3 . سخن مناسب با فاهمه و فضاى فرهنگى و علمى جامعه و محیط .

زبان به معناى اخیر به اقسامى چند که در پى مى‏آید، تقسیم مى‏شود: عرفى، ادبى، علمى، فلسفى، عرفانى، نمادین، رمز و سمبلیک و . . .

آنچه در این نوشتار مورد بحث است، زبان به همین معناى چهارم است; یعنى: مى‏خواهیم بدانیم خداوند با چه زبانى و در چه قالب و فضایى با مردم سخن گفته است تا مشکلات مطرح شده را بر پایه آن حل کنیم .

3 . پیشینه بحث

روش تفهیم و تفاهم قرآن به نحو پراکنده از صدر اسلام مورد بحث‏بوده است و لکن سبک منسجمى نداشته‏است . تعابیر قرآنى از قبیل «عربى مبین‏» یا «لسان قومه‏» نیز ناظر به این موضوع بوده‏است; ولى این بحث‏به صورتى منسجم که در این چند ساله اخیر مطرح شده‏است، ریشه در بحث زبان دین دارد که از چند قرن قبل در غرب مطرح شده است .

بحث زبان دین در غرب پیشینه‏اى نسبتا طولانى دارد . «فیلون‏» یکى از برجسته‏ترین چهره‏هاى فلسفه اسکندرانى یهودى و «سنت اوگوستینى‏» تئوریسین و متکلم برجسته قرون وسطایى مسیحیت، با استفاده از برخى تئوریهاى زبان شناختى، یعنى نظریه رمز و تمثیل، به حل تعارضات متون یهودى و مسیحى با مبانى نظام فلسفى ارسطویى پرداخته‏اند .

در باره زبان دین، چند تئورى از سوى فلاسفه غربى ارائه شده است که یه معرفى آنها پرداخته مى‏شود:

الف . تئورى اثبات گرایان یا پوزیتیویسم: اثبات‏گرایان معیار معنادار بودن گزاره‏ها را، تحقیق‏پذیرى حسى مى‏دانند; از این‏رو تمامى گزاره‏هاى متافیزیکى و دینى را بى‏معنا و غیر قابل صدق و کذب مى‏دانند [2].

ب . تئورى انشائى بودن گزاره‏هاى دینى: صاحبان این نظریه مى‏گویند: گزاره‏هاى دینى انشایى هستند و ناظر به خارج نیستند و از واقع خبر نمى‏دهند .

ویلیام الستون (1921) در این مورد مى‏گوید: در باب تفاوت در کاربرد محمولات در مورد خداوند و در مورد انسان، باید گفت: روش‏هاى مختلفى است که به کمک آنها مى‏توان دریافت که این تعابیر نمى‏تواند در هر دو مورد دقیقا یک معنا داشته باشد; زیرا در کلام مسیحیت، خداوند به عنوان موجودى تصور مى‏شود که داراى وجود زمانى نیست . پس روشن است که عمل کردن خداوند به اعمالى همچون سخن گفتن، ایجاد کردن و یا بخشیدن متفاوت از عمل زمانمند و مندرج در افراد انسانى است [3].

این نظریه در پى تحول علمى غرب مطرح شده‏است . در پى این تحول بسیارى از قضایاى مسلم در کتاب مقدس از قبیل داستان خلقت انسان در اثر تعارض با دستاوردهاى علمى دستخوش ناباورى گردید . متکلمان مسیحى در برخورد با این تعارضها راهى جز این ندیدند که آیات وارد در کتاب مقدس را ناظر به واقع ندانند و خبرى نشمارند و براى آنها، یک رشته معانى انشایى، تخیلى و تمثیلى بیندیشند .


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله نظریه متعالى بودن زبان قرآن

جامعه شناسی از دیدگاه قرآن

اختصاصی از ژیکو جامعه شناسی از دیدگاه قرآن دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 213

 

مقدمه

فرهنگ و نظام اجتماعی –سیاسی اسلام ،در جریان رشد و پویایی خویش همواره در معرض خطراتی بوده و می باشد . باتوجه به تاریخ اسلام و متون دینی می توان دریافت ،گاهی خطراتی که از درون فرهنگ و نظام اسلامی را در معرض آسیب قرار داده است با اهمیت تر از تهدیداتی است که ازبیرون با آن مواجه بوده است . بنابراین در صورت موفقییت نیروهای خطرساز درونی، ضربه های کاری تری وارد می آورند .

توضیح اینکه: با دقت در مشاهدات اجتماعی چنین نتیجه گیری می شود که برخی انسانها بر شخصیت واقعی خویش روکش ایمان کشیده و دینداری را ابزاری جهت دنیا محوری خود قرار داده اند ، و چون از بیشتر راهکارهای اجتماعی نظام اجتماعی –سیاسی جامعه اطلاع دارند و می توانند مشکلاتی جدی در مسیر رشد و پویایی فرهنگ اسلامی ایجاد کنند .در فرهنگ دینی به اینگونه افراد منافق گفته می شود .

نفاق مشکلی است که اسلام از ابتدای ظهور با آن مواجه بوده است و در قرآن و روایات جزء های آن بارها مورد تأکید قرار گرفته است . از اینرو بهترین روش جهت رفتار شناسی و درنتیجه کنترل این قشر از جامعه برسی متون مذهبی و دینی است که در این برسی ارجحیت با قرآن می باشد.بنابراین با توجه به خطرهایی که از ناحیه این گروه جامعه را تهدید می کند، شناخت کنش های منافقان در عرصه های مختلف اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی می تواند به شناخت ساخت نظام کنش منافقان و روابط اجتماعی آنها در عرصه های مختلف و تعیین چگونگی واکنش منافقان نسبت به قضایای مختلف، کمک کند . بنابراین سعی ما در این پژوهش این است که با توجه به آیات قرآن از ویژگی های این گروه و راه های کنترل خطرات آنها آگاه شویم و سپس تحلیلی جامعه شناسانه از نوع رفتار و عملکرد منافقان ارائه دهیم. علاوه بر این استخراج مفاهیم اجتماعی قرآن پیرامون موضوع مورد پژوهش از نکات مثبت پژوهش می باشد .

در پایان برخورد لازم می دانم از دفتر تبلیغات اسلامی که امکان این پژوهش را برای این جانب فراهم آورد ،همکاری خوب و صمیمانه گروه علوم اجتماعی دفتر تبلیغات اسلامی خراسان ،ناظر محترم جناب حجة السلام والمسلمین دکترغلام رضا صدیق اورعی که علاوه بر نظارت بر پژوهش ،در نظرات ایشان نهایت و همکار کوشا و صبورغیر قابل انکار است، سرکار خانم نرگس اصفهانی، نهایت تقدیر و تشکر را داشته باشم و موفقیت گروهی و فردی این بزرگواران را از خدای منان آرزو مندم

والسلام

مشهد مقدس

محمد جواد فضائلی اخلاقی

زمستان1381

موضوع پژوهش:

‹‹ جامعه شناسی نفاق در قرآن ›› موضوع تصویب شده برای این پژوهش است . با مشورتی که در یک نشست کوتاه با جناب اقای دکتر رفیع پور داشتم ، ایشان این عنوان را قابل نقد می دانستند و پیشنهاد ایشان تغییر موضوع بود . پس از چندی که مقداری از پژوهش انجام شد و برای تأیید و اظهار نظر به ناظر محترم تقدیم شد ، با توجه به موضوع تصویب شده، ایشان کار ما را بر شناسایی سنخ اجتماعی منافق و صورت کنش متقابل این سنخ در قرآن ››متمرکز کردند .

بیان مسئله:

انسان موجودی است نفع طلب و اساس همه کنشهای بشری جلب منفعت و دفع ضرر می باشد ولی مصداق نفع و طلب بر اساس باورها و ارزشها متغییر است . شاید به همین دلیل از کنشگران مختلف براساس باورهای متفاوت و ارزشهای گوناگون ، در مسئله گروهی ، کنشهای متفاوتی صادر می شود . عده ای کنشهایشان ابزاری صرف ،بعضی دیگر ارزشی صرف و جمعی نیز ابزاری، ارزشی است .منافقان را می توان دسته ای دانست که کنشهای آنان ابزاری صرف بوده و جهت جلب منفعت بیشتر از هر وسیله ای استفاده می کنند ، یکی از این ابزار تظاهر به پایبندی به فرهنگ عمومی جامعه و ایجاد تضاد میان اقشار و دسته های مختلف اجتماعی و حداکثر استفاده از تضاد موجود است .

کفار نیز از همین ویژگی برخوردار بوده و برای به دست آوردن حداکثر منفعت از هیچ عملی رویگردان نیستند ، یکی از کارهای آنان کاهش همبستگی و ایجاد تضاد، در جامعه اسلامی است . این مهم در صورتی محقق می شود که کفار بتوانند با دسته هایی از جامعه اسلامی که دارای باور و ارزشی مشترکی هستند به وحدت منافع رسیده و جهت دستیابی به این هدف در تعامل مستمر باشند .

از طرفی مؤمنان در تعاملاتشان بر پایبندی به دین تأکید دارند ،تعاملات منافقان و مؤمنان با تأکید بر تظاهر به پایبندی دین صورت می گیرد تعاملات منافقان با کافران با تأکید بر تظاهر به عدم پایبندی به دین تحقق می یابد. کفار نیز در تعاملاتشان بر عدم پایبندی به دین تأکید دارند . از همینرو احتمال دستیابی منافقان به اهدافشان بیشتر از کفار است .

نتیجه تظاهر به پایبندی به دین در جامعه دینی ،زمینه سازی دستیابی افرادی به ثروت ، قدرت و منزلت می باشد که کنشهایشان ابزاری صرف بوده و نگرش آنها به معنویات نگرشی منفی است. دستیابی افراد به ثروت ، قدرت و منزلت از این شیوه کم کم سبب می شود تظاهر به پایبندی به دین ،جایگزین پایبندی به دین شده و در دراز مدت میان مؤمنان شکاف ایجاد کند و جامعه دینی را به نابودی بکشاند .

خلاصه اینکه ، نفاق ورزیدن که حاصل آن منافق است ،عملی اجتماعی است و آثار زیانباری برای گروه مؤمنان و به تبع جامعه ایمانی به دارد . علاوه بر این سرایت چنین کنشی به لایه های مختلف اجتماعی و در بر گرفتن افراد بیشتری از جامعه، که یکی از آثار زیانبار آن به شمار می آید ، تهدیدی جدی محسوب می شود .

از آنجا که مفهوم واژه نفاق وقتی محقق می شود ، که مفاهیمی همچون ایمان و کفر مصداق خارجی داشته باشد ،کار جامعه شناسان و دین شناسان خطیر تر بوده و ضرورت همکاری این دو دسته از اندیشمندان نمود عینی بیشتری پیدا می کند، لذا با توجه به سنت و فرهنگ جامعه ما ،که برای تبیین مفاهیم دینی و دستیابی به تدابیر قابل اجرا به کتاب خدا و سنت پیامبر او مراجعه می شود ، ما نیز در تبیین مفهوم نفاق و منافق و چگونگی کنش آنان با مؤمنان و کافران و بیان این موارد و تحلیل آن به زبان جامعه شناسی ، کتاب خدا، یگانه مرجع غیر قابل خدشه در نزد همه مسلمین را در پیش روی خود قرار داده و به بازیابی مجدد آن با بهره گیری از روشهای جامعه شناسی، می پردازیم .

هدف و ضرورت

هدف از انجام این تحقیق و ضرورت پرداختن به آن شامل موارد ذیل می گردد:

1-شناخت ساخت نظام کنش اجتماعی منافقان در عرصه های اجتماعی ، فرهنگی ، سیاسی و اقتصادی و به تبع آن خنثی کردن خطرهای منافقان در عرصه های مختلف با توجه به آیات قرآن .

2-بهره گیری از مسائل اجتماعی مطرح در قرآن در علم جامعه شناسی .

3-استفاده از گنجینه غنی قرآن در خصوص مسائل اجتماعی مبتلا به جامعه .

4-تعریف منافق و تعیین کنش او در عرصه های اجتماعی ، فرهنگی ، سیاسی و اقتصادی در طول دوران نزول وحی .

5-تعیین استراتژی و خط مشی منافقان در شرایط مختلف زندگی .

6-تعیین نشانه ها و علامات مشخصه منافقان و به عبارت دیگر ریخت شناسی منافقان در شرایط مختلف با توجه به آیات قرآنی .

7-تعیین استراتژی و خط مشی منافقان در برخورد با نظام اسلامی در شرایط مختلف .

8-تعیین خط مشی منافقان ( نوع رابطه متقابل منافقان با دشمنان نظام اسلامی‌ ) در شرایط گوناگون .

9-خط مشی منافقان در هنگام بروز بحرانهای اجتماعی ،فرهنگی ، اقتصادی و جنگ های رو در رو .

10-روابط متقابل و درون گروهی منافقان با همدیگر .


دانلود با لینک مستقیم


جامعه شناسی از دیدگاه قرآن