ژیکو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

ژیکو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تغییر اوضاع و احوال و تأثیر در اجرای تعهد

اختصاصی از ژیکو تغییر اوضاع و احوال و تأثیر در اجرای تعهد دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تعداد صفحه:37

فایل :doc

 

 

 

فهرست عناوین اصلی

مقدمه ......................................................................................................................... 1

فصل اول: کلیات......................................................................................................... 5

فصل دوم: تاریخچه..................................................................................................... 9

فصل سوم: مبانی  نظریه تغییر اوضاع و احوال................................................................ 12

مبحث اول: مفهوم حقوقینظریه تغییر اوضاع و احوال..................................................... 15

گفتاراول: عناصر سازنده اصل ربوس............................................................................ 15

مبحث دوم: نظریه اوضاع و احوال در حقوق ایران........................................................ 22

گفتار اول: نظریه تغییر اوضاع و احوال در قانون مدنی ایران.......................................... 23

نتیجه گیری.................................................................................................................. 36

 

 

 

 

 

تعداد صفحه:37

فایل :doc


دانلود با لینک مستقیم


تغییر اوضاع و احوال و تأثیر در اجرای تعهد

اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی اصفهان از آغاز تا سده ی ششم هجری

اختصاصی از ژیکو اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی اصفهان از آغاز تا سده ی ششم هجری دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی اصفهان از آغاز تا سده ی ششم هجری


اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی اصفهان از آغاز تا سده ی ششم هجری

 

این فایل در قالب ورد و قابل ویرایش در 

 

فهرست
چکیده ۱
مقدمه: ۲
فصل اول ۵
کلیات ۵
۱-۱-بیان مسئله ۶
۱-۲- اهداف تحقیق ۷
۱-۳- پیشینه تحقیق ۸
۱-۴- روش کار ۸
فصل دوم ۹
نگاهی به تاریخ شهر اصفهان ۹
۲-۱- وجه تسمیه ی اصفهان ۱۰
۲-۲-۱- پیش از اسلام ۱۱
۲-۲-۲- در دوره های اسلامی ۱۲
۲-۲-۳- در دوره زیاریان ۱۵
۲-۲-۴- در دوره دیلمیان ۱۶
۲-۲-۴-۱- خدمات دیلمیان در اصفهان ۱۸
۲-۲-۵ در دوره سلجوقیان ۱۸
۲-۲-۶- در دوره خوارزمشاهیان ۲۱
۲-۳- ادیان و مذاهب ۲۲
۲-۴- علوم و معارف ۲۵
۲-۴-۱- مراکز آموزش ۲۷
۲-۴-۱-۱- مساجد ۲۷
۲-۴-۱-۲- کتابخانه ها ۲۹
۲-۴-۱-۳- مدارس ۲۹
۲-۴-۱-۴- خانقاه ها ۳۱
۲-۵- نشر زبان و ادبیات عربی ۳۲
فصل سوم ۳۷
ادبیات منظوم عربی در اصفهان ۳۷
۳-۱- مدیحه سرایی ۳۸
۳-۱-۱- مطلع قصاید مدحی ۴۱
۳-۱-۱-۱- مقدمه طللی ۴۱
۳-۱-۱-۲- مقدمه تغزلی ۴۳
۳-۱-۱-۳- مقدمه وصف خیال ۴۵
۳-۱-۱-۴- مقدمه ای با یاد ایام جوانی ۴۷
۳-۱-۲- نوآوری در مطلع قصاید مدحی ۴۸
۳-۱-۳- معانی و سبکهای تقلیدی و نو در مدح ۵۱
۳-۱-۳-۱- مدح امیران و وزیران ۵۱
۳-۱-۳-۲- مدح استادان و عالمان ۶۱
۳-۱-۳-۳- مدح در مراسم واعیاد مختلف ۶۲
۳-۱-۳-۴- مدح و وصف شهرها و کشورها ۶۵
۳-۱-۳-۵- مبالغه در مدح ۶۸
۳-۱-۳-۶- ابتکارهای نو در مدیحه سرایی ۷۱
۳-۱-۳-۷- گرایش خطابی ۷۵
۳-۱-۳-۸- کاربرد واژگان فارسی و اصطلاحات جدید در اشعار ۷۶
۳-۱-۳-۹- افراط در کاربرد آرایه های بدیعی ۷۸
۲-۱-۴- مدایح مذهبی ۸۱
۳-۲- شعر تعلیمی ۸۸
۳-۲-۱- شعر حکمی ۸۹
۳-۲-۱-۱- پندهای عربی پیش از دوره عباسی ۹۰
۳-۲-۱-۲- توجه ایرانیان به پند ۹۲
۳-۲-۱-۳- راههای ورود اندرزهای فارسی به ادبیات عربی ۹۳
۳-۲-۱-۳-۱- ترجمه ۹۳
۳-۲-۱-۳-۲- آمیختگی ایرانیان و عربها در زمینه های مختلف ۹۶
۳-۲-۱-۴- ویژگی ادبیات حکمی در عصر عباسی ۹۷
۲-۲-۱-۵- موضوعات ادبیات پند و اندرز ۱۰۱
۳-۲-۱-۵-۱- بخشش و انفاق ۱۰۳
۳-۲-۱-۵-۲- قناعت ۱۰۴
۳-۲-۱-۵-۳- همت و تلاش ۱۰۶
۳-۲-۱-۵-۴- صبر و شکیبایی: ۱۰۸
۳-۲-۱-۵-۵- دوست ۱۱۰
۳-۲-۱-۵-۶- رازداری ۱۱۳
۳-۲-۱-۵-۷ علم و آموزش ۱۱۳
۳-۲-۱-۵-۸- ارزشهای اخلاقی ۱۱۶
۳-۲-۱-۵-۹- سفر ۱۱۸
۳-۲-۱-۵-۱۰- تندرستی ۱۱۹
۳-۲-۱-۵-۱۱- غنیمت شمردن عمر و ارزش آن ۱۱۹
۳-۲-۱-۵-۱۲- دنیا و روزگار ۱۲۱
۳-۲-۱-۵-۱۳- پیری وناتوانی ۱۲۳
۳-۲-۱-۵-۱۴- مرگ ۱۲۵
۳-۲-۱-۵-۱۵- پرهیزگاری ۱۲۶
۳-۲-۱-۵-۱۶- قدرت خداوند وتوکل بر او ۱۲۷
۳-۲-۱-۵-۱۷ استغفار ۱۲۹
۳-۲-۱-۵-۱۸ – خدا شناسی ۱۳۰
۳-۲-۱-۵-۱۹- خودشناسی ۱۳۰
۳-۲-۱-۵-۲۰ دین ۱۳۱
۳-۲-۱-۵-۲۱- دورویی ۱۳۱
۳-۲-۱-۵-۲۲- حرص و طمع ۱۳۲
۳-۲-۱-۵-۲۳- سخن چینی ۱۳۲
۳-۲-۱-۵-۲۴- خود پسندی: ۱۳۲
۳-۲-۱-۵-۲۵- مال اندوزی ۱۳۳
۳-۲-۱-۵-۲۶- گمراهی ۱۳۴
۳-۲-۱-۵-۲۷- غیبت ۱۳۴
۳-۲-۱-۵-۲۸- حسادت ۱۳۵
۳-۲-۱-۵-۲۹- تنبلی ۱۳۵
۳-۲-۲- شعر تعلیمی مربوط به آموزش علوم و فنون ۱۳۶
۳-۳- وصف ۱۳۸
۳-۳-۱- وصف در شعر کهن عربی ۱۳۸
۳-۳-۲- وصف در عصر عباسی ۱۴۰
۳-۳-۲-۱- وصف طبیعت اصفهان و مناطق اطراف آن ۱۴۳
۳-۳-۲-۲- وصف باغ و بستان ۱۵۰
۳-۳-۲-۳- وصف برف و باران ۱۵۳
۳-۳-۲-۴- وصف گلها و میوه ها ۱۵۴
۳-۳-۲-۵- وصف اشیاء و بناها ۱۵۸
۳-۳-۲-۶- وصف حیوانات ۱۶۴
فصل چهارم ۱۶۷
بررسی آثار و احوال برخی مشاهیر اصفهانی از سده ی چهارم تا ششم هجری ۱۶۷
۴-۱- ابوالفرج اصفهانی ۱۶۸
۴-۱-۱- جایگاه علمی و ادبی وی ۱۶۹
۴-۲- ابن طباطبای اصفهانی ۱۷۲
۴-۲-۱- جایگاه علمی و ادبی وی ۱۷۴
۴-۳- صاحب بن عباد ۱۷۵
۴-۳-۱- جایگاه علمی و ادبی وی ۱۷۸
۴-۴- ابواسماعیل طغرایی ۱۸۰
۴-۴-۱- جایگاه علمی و ادبی وی ۱۸۳
۴-۵- عماد الدین اصفهانی ۱۸۶
۴-۵-۱- جایگاه علمی و ادبی وی ۱۸۷
فصل پنجم ۱۹۰
۵- نتیجه گیری ۱۹۱
«خلاصه الاطروحه باللغه العربیه» ۲۰۰
فهرست منابع ۲۰۳

 


۲-۱- وجه تسمیه ی اصفهان
اصفهان از جمله شهرهایی است که شاید تاریخ و سابقه ی آن به سابقه و قدمت کشور ایران برسد و در عموم دوره های تاریخی از شهرهای بزرگ و معروف ایران به شمار می رفته است.
نویسندگان قدیم، بنای اصفهان را به تهمورث دیوبند سومین پادشاه از سلسله ی پیشدادیان[۱] نسبت داده اند. اصفهان در دوره ی هخامنشیان به نام (گابا) و یا (گی) شناخته شده است که محل تقاطع راه های عمده و اقامتگاه سلطنتی شهر یاران هخامنشی بوده است کلمه ی (گابا) یا (گابن) ابتدا در ضمن جنگهای اسکندر و بعد در وقایع جنگهای جانشینان او در زبان یونانی ها راه یافت. (کتابی، ۱۳۷۵ هـ ، ۱/ مقدمه)
نویسنده ی معجم البلدان در این خصوص، چنین می گوید: «برخی از اصحاب تاریخ و سیر، نام این شهر را به نام اصبهان بن فلوج لفطی بن یونان بن یافث می خوانند و ابن الکلبی، آن را به نام اصبهان بن فلوج بن سام بن نوح (ع) می داند.» (یاقوت الحموی، بی تا، ۱/۱۶۸)
او در ادامه از گفتار دیگر علماء چنین نقل می کند: «ابن درید معتقد است که اصفهان مرکب از (اصب) به معنی شهر در زبان فارسی و (هان) به معنی سوار می باشد پس اصفهان به معنی شهر سواران است. حمزه بن حسن نیز در تاریخ اصفهان خود، کلمه اصبهان را مشتق از لشکر می داند و هنگامیکه این لفظ را به فارسی برگردانند اسپاهان می گردد که جمع اسپاه است و اسپاه نام لشکر و سگ است و تناسب معنی این دو لفظ از یک نظر است که وظیفه هر دو پاسبانی می باشد پس اصبهان را به همین سبب که محل لشکر بوده اسپاهان خوانده و گاه به سگستان نیز تعبیر نموده اند» (همان)
اکثر پژوهشگران و نویسندگان بر این باورند که چون این ناحیه پیش از اسلام، به ویژه در دوران ساسانیان مرکز گردآمدن سپاه بوده و سپاهیان مناطق جنوبی ایران، مانند: کرمان، فارس، خوزستان، سیستان، … در این ناحیه گرد می آمدند و به سوی محل نبرد رهسپار می شدند، آنجا را «اسپهان» گفته، سپس عربی شده و به گونه ی «اصفهان» درآمده است. (افشار سیستانی، ۱۳۷۸ هـ، ص ۷۸)
مفضل بن سعد بن حسین ما فروخی اصفهانی[۲] نویسنده ی کتاب «محاسن اصفهان» درباره ی این نام چنین می نویسد: گفته شده که در اصل، کلمه ی اصفهان اسفاهان بوده و در زمان حکومت ایرانیان گودرز بن گشواد برآن مستولی و مالک بود. او هر گاه قصد مبارزه و نبرد با دیگر سرزمینها را داشت هشتاد پسر صلبی وی که همگی از جمله ی سوارکاران جنگی و دلاوران صحنه ی نبرد و فرزانگان بودند به همراه فرزندان ونوادگانشان و سایر خدمتکاران با تجهیزات کامل جنگی جهت نبرد آماده می شدند و مردم به این لشکر مهیا برای مبارزه، اسفاهان می گفتند که بتدریج به همین نام شهره گشت (المافروخی الاصفهانی، بی تا، ص ۶)
ما فروخی بار دیگر سخن از سپاه و سپاهی گری به میان آورده و چنین می نگارد: در روایت آمده است که اردشیر بابکان گفت هرگز بر هیچ حکومتی پیروز نشدیم و بر سرزمینی تسلط نیافتیم مگر آنکه اصفهانی ها به ما یاری رساندند.همچنین خسرو پرویز گفت که در حکومت و فرماندهی خویش، تنها با همکاری و کمک رسانی اهل اصفهان موفق شدیم. انوشیروان نیز در این مورد، لشکر و سپاه اصفهان را بر تمام لشکرهای جهان ترجیح داده و از میان آنها، فریدون و اطرافیانش را انتخاب می نماید (همان، ص ۴۱-۴۲)
گفتار بالا می رساند که این نام با سپاه و سپاهی گری ارتباط داشته است. واژه ی سپاه در پارسی باستان به معنی اسب نیز آمده است زیرا اسب جزء کار سپاه بوده است. اسب در نزد آریایی ها از جایگاه با ارزشی برخوردار بوده و بسیاری از بزرگان و یا نام آوران ایرانی به نام اسب، نام گذاری می شده اند، مانند: گشتاسب، لهراسب، جاماسب، …. که همه ی این نام ها، واژه ی اسب دارند. (افشار سیستانی، ۱۳۷۸ هـ ، ص ۸۱)
۲-۲-۱- پیش از اسلام
منطقه ی مهم و استراتژیک اصفهان، در روزگار باستان از جایگاه ویژه ای برخوردار بوده و در مسیر مهاجران فلات ایران به سرزمین ایلام بوده است. در نیمه ی دوم هزاره ی چهارم پیش از میلاد مسیح، گروهی از ساکنان فلات مرکزی ایران از منطقه ی اصفهان کنونی راه دره ی کاروان را پیش گرفته و به دشت حاصلخیز ایلام گام نهادند.
شهر اصفهان، مرکز این منطقه ی مهم، روزگاری پایتخت ایران به شمار می رفته و در دوران ایلامی ها، استان کنونی اصفهان یکی از ایالت های کشور انزان یا انشان بوده است.
منطقه ی اصفهان در زمان هخامنشیان بسیار آباد بود و یکی از ایالتهای آن خاندان به شمار می رفته و ایالت انزان و مرکز آن به نام گابیان محل حکمرانی پادشاهان هخامنشی بوده است. (هنرفر، ۱۳۴۴ هـ، ص ۱-۳)
در دوران اشکانیان این منطقه یکی از ایالتهای پهناوری بوده که در حکمرانی پادشاه اشکانی قرار داشت و شهر اصفهان پایتخت آن بود و حاکم آن، عنوان شاه داشته است.
در زمان ساسانیان نیز استان اصفهان محل حکمرانی و سکونت اسپوهران یا اعضای هفت خانواده ی بزرگ ایرانی بوده است، این استان در دوران ساسانی اهمیت بسیاری داشت و مرکز سپاه بودن آن، نه تنها بر جنبه ی دفاعی و نظامی بودن منطقه مذکور بلکه بر ارزش جغرافیای آن نیز افزود. (افشار سیستانی، ۱۳۷۸ هـ ، ص ۸۲)
۲-۲-۲- در دوره های اسلامی
پس از انقراض دولت ساسانیان، اصفهان نیز مانند بسیاری از شهرهای دیگر ایران در زمان عمر، دومین خلفیه ی مسلمین به دست عربها افتاد. جریان واقعه به صورت خلاصه از قرار زیر است:
پس از فتح نهاوند، عمر به عبدالله بن عبد الله بن عتبان که از جمله ی انصار بود فرمان داد تا با سپاهی برای فتح اصفهان حرکت کند و ابتدای سپاه او به فرماندهی عبد الله بن ورقاء ریاحی حرکت کرد و فرماندهی سمت راست و چپ لشکر نیز به دستور عمر، به دو سردار یکی عبدالله بن ورقاء اسدی و دیگر عصمت بن عبداله بن عبیده بن سیف سپرده شد، در این موقع اصفهان دارای نیروی توانمندی بود که فرماندهی آن با فاذوسفان بود. صف مقدم لشکر او تحت فرماندهی پیرمردی سالخورده به نام شهر براز جادویه قرار داشت آنها برای مقابله ی با اعراب از اصفهان بیرون آمدند و در دهکده ای از توابع اصفهان، دو لشکر با یکدیگر برخورد کردند و جنگ شروع شد. در این نبرد شهر براز جادویه – فرمانده ی قوای اصفهان – به دست عبدالله بن ورقاء کشته شد و لشکریان فرار کردند و از آنجا که فرمانده اصفهانیان پیرمرد بود اعراب،محل جنگ را «رستاق الشیخ» نامیدند که تا چند قرن این اسم باقی ماند و این منطقه اولین جایی بود که از اصفهان فتح گردید. آنگاه عبد الله از رستاق الشیخ به سوی جی حرکت کرد و آن را در محاصره گرفت فاذوسفان که عنوان شاهی اصفهان را داشت با لشکر خود از شهر خارج گردید و چون به عبدالله فرمانده کل قوای عرب رسید به او پیشنهاد کرد که، لشکریان من و تو دست از جنگ بردارند و فقط من و تو با هم جنگ تن به تن می کنیم، اگر مرا کشتی که سپاه اصفهان تسلیم تو خواهد بود و اگر من تو را کشتم لشکر عرب برای من خواهد بود، عبدالله بن عتبان این پیشنهاد را قبول نمود و با هم به مبارزه پرداختند چون روبروی یکدیگر قرار گرفتند عبدالله از فاذوسفان پرسید، جنگ را من آغاز کنم یا تو؟ فاذوسفان گفت: من آغاز می کنم. بنابراین عبدالله برای مبارزه ایستاد و فاذوسفان نیزه ی خود را به زین اسب او فرو برد و زین و بند را از پشت اسب، به یک جا برکند و لیکن عبدالله ماهرانه بر اسب ایستاد و به چابکی بر پشت اسب بی زین، قرار گرفت و خواست که با فادوسفان نبرد نماید؛ فاذوسفان به او گفت: من دلیری و مردانگی تو را آزمودم و دوست ندارم با تو جنگ کنم پس به نزد لشکریانت برگرد تا با تو صلح کنیم و اصفهان را به تو بسپریم. (یاقوت الحموی، بی تا، ص ۱۶۹-۱۷۰)
به این ترتیب شهر با عظمت اصفهان به تصرف عربها درآمد و بنا شد هر که از مردم اصفهان بخواهد در اصفهان بماند و اموال خود را مالک باشد جزیه دهد و هر کسی به دادن جزیه حاضر نشد سرزمین خود را ترک نماید. به جز سی نفر از اهالی اصفهان که راهی کرمان شدند، بقیه ی مردم به پرداخت جزیه تن در دادند و در اصفهان ماندند و شرایط مصالحه و تسلیم اصفهان بین طرفین مقرر گردید. اصفهان در سال ۱۹ و یا ۲۱ هجری به دست عربها فتح گردید، البته برخی از مورخان آورده اند که پس از عقد قرارداد صلح، دیری نگذشت که مردم اصفهان سر به شورش برداشتند و فرمانده عرب را به قتل رسانیدند و چون این خبر به عمر رسید خلیفه، ابوموسی اشعری را به قصد تسخیر مجدد اصفهان مامور نمود. ابوموسی اشعری در راس لشکری مجدداً اصفهان را فتح نمود و این فتح را به سال ۲۳ هجری نگاشته اند که از آن زمان به بعد اصفهان برای مدت سه قرن تحت سلطه و نفوذ خلفای اسلامی واقع شد و جزئی از امپراطوری اسلام گردید.(طبری، ۱۳۵۷، هـ، ۳/ ۲۲۳-۲۲۴)
در دوره ی خلفای راشدین و بنی امیه اصفهان از لحاظ اداره ی امور زیر نظر حاکمان عراق بود و آنها معمولاً حاکم اصفهان را تعیین می کردند. بعد از زوال دولت امویان در سال ۱۳۲ هجری و به هنگام خلافت ابوجعفر منصور (م ۱۵۸ هـ) اصفهان از نو رو به آبادانی نسبی نهاد و به دنبال آن بسیاری از توانگران عرب به این شهر روی آوردند و در آنجا ساکن شدند. منصور در سال ۱۵۲ هجری قصر و مسجد جامعی در آنجا بنا نهاد و نیز بارویی به دور آن کشید و شهر گسترش یافت که در عراق و خراسان آن روزگار، بزرگ تر از آن وجود نداشت. (سعیدی، ۱۳۷۹ هـ، ۹/۱۷۰)
پس بطور کلی سقوط ایران و از آن جمله اصفهان و تصرف آن توسط اعراب را می توان در نتیجه ی علل زیر برشمرد:
۱- جنگهای پی در پی میان ایران و امپراطوری روم که باعث ضعف هر دو کشور و تحلیل قوای آنها شد، و هر دو دولت بزرگ دنیای آن روز را خسته و فرسوده کرد، قتل عام ها و چپاولهای سرزمینهای دو کشور، هر دو طرف را به نهایت خستگی افکند.
۲- انحطاط دینی و اخلاقی روحانیون زردتشت که اکثر آنها از تعالیم حقیقی زردتشت بی خبر ولی پیوسته از حمایت پادشاهان ساسانی برخوردار و بر همه چیز مردم مسلط بودند و با تعصب بیش از حد خویش مردم را تحت فشار گذاشته و کار مذهب را منحصر به اجرای تشریفات و آداب خسته کننده نموده بودند به حدی که بسیاری از مردم ایران از مذهب زردتشت گریزان شده و مشتاقانه در جستجوی دین حقیقی بودند.
۳- بی کفایتی چند تن از آخرین پادشاهان سلسله ی ساسانی و تباهی و فساد دربار و عیاشی آنها مانند خسرو پرویز که تجملات درباری او از حد گذشت چنانکه جلال و شکوه بارگاه او نه سابقه ای داشت و نه بعدها نظیری در ایران پیدا کرد.
برخی از مورخان عده ی زنان حرمسرای او را مجموعاً دوازده هزار تن نگاشته اند. وجود چنین حرمسرای بزرگ و مخارج هنگفت دربار و هزینه ی لشگر کشی های متمادی، از ظلم و ستم بی نهایت او بر مردم ایران حکایت می کند.
۴- رواج حیله و نیرنگ و برادر کشی، و در نتیجه ناپایداری و آشفتگی بسیار در دربارهای حکومتی ایران؛ به صورتی که در ظرف پنج سال یعنی از ۶۲۸ تا ۶۳۲ میلادی و از زمان پادشاهی شیرویه تا بر تخت نشستن یزدگرد سوم، دوازده نفر یکی پس از دیگری تخت سلطنت را اشغال کردند.
۵- وجود اختلاف شدید طبقاتی میان مردم ایران در قبل ازا سلام، به گونه ای که تمام مزایا در اختیار طبقات ممتاز جامعه قرار داشت وکار و فعالیت، سهم طبقه ی کارگر و کشاورز بود.
۶- عامل دیگری که این فتح و غلبه را برای تازیان آسان نمود سادگی مذهب اسلام و سهولت عمل کردن به دستورات آن و استوار بودن پایه های این دین بر آزادی و عدم تبعیض و سعادت فرد واجتماع بود.
ذکر این نکته نیز لازم است که در مناطق تحت تصرف تازیان، مردم ایران یک مرتبه به اسلام نگرویدند زیرا قبول اسلام امری اجباری نبود و مردم مختار بودند که بر مذهب خود باقی بمانند و جزیه دهند و یا اینکه اسلام را اختیار نمایند. پس بتدریج مردم، مسلمان شدند بطوری که تا قرن چهارم هجری می بینیم در بعضی از شهرهای ایران، آتشکده ها کماکان بر پا بود و پیروان مزد یسنا مطابق آیین خویش رفتار می کردند. (صفا ، ۱۳۷۶ هـ ، ص ۵۲-۵۶)
۲-۲-۳- در دوره زیاریان
اصفهان تا ابتدای قرن چهارم هجری تحت تصرف و تسلط خلفای اسلامی باقی ماند و به سال ۳۱۹ هجری توسط مرداویج (م ۳۲۳ هـ) فتح گردید و مرداویج یا مردآویز فرزند زیار که نسبش به قباد ساسانی می رسید در ابتدا از اتباع اسفاربن شیرویه (م ۳۱۶ هـ) بود ولی بعداً از او روبرگرداند و در طالقان به سال ۳۱۶ هجری، او را به قتل رسانید و در ری مستقر شد و ماکان بن کاکی (م ۳۲۹ هـ) از خراسان به خدمت او آمد و به حکومت گیلان و طبرستان مامور گردید. پس از مدتی رابطه ی میان آن دو به هم خورد ومرداویج به قصد دفع ماکان به طبرستان تاخت و ماکان را مغلوب نمود و طبرستان و گرگان و دامغان و قسمتی از عراق را به تصرف درآورد و متصرفاتش از یک طرف با ممالک سامانی و از طرف دیگر با نقاطی که تحت اداره ی خلفیه عباسی بغداد بود مجاور گردید در سال ۳۱۹ هجری، مرداویج از ری به همدان حرکت کرد و بر آنجا مستولی شد. آنگاه عازم فتح اصفهان شد و آنجا را نیز تسخیر نمود و پس از فتح اصفهان و اهواز، از این مسیر نیز با عراق همسایه شد لیکن به جای تجاوز به سرزمینهای حکومتی، نماینده ای پیش مقتدر خلیفه روانه کرد و تعهد نمود که سالی دویست هزار دینار از مالیات همدان و دینور را به او واگذارد. (ابن مسکویه، ۱۳۳۲ هـ، ۵/۱۶۲)
حدود سال ۳۱۷ هجری، سه پسر بویه ماهیگیر به نام های علی (م ۳۳۸ هـ) و حسن (م ۳۶۶ هـ) و احمد (م ۳۵۶ هـ) که در لشکر ماکان خدمت می کردند به خدمت مرداویج درآمدند و اعتبار و شوکت او، روز به روز افزایش یافت به حدی که می توان گفت شکوه و هیبت او را در دوره های اسلامی هیچ یک از کشور گشایان نداشته اند، تختی از زرناب جواهر نشان ساخته بود و بر آن می نشست و دستور داد تاجی مانند تاج انوشیروان برای او ساختند. (همان، ۵/۲۷۷)
مرداویج حکومت کرج را به علی پسر بویه که بعدها عمادالدوله لقب یافت سپرد او پس از تسخیر همدان، چند تن از سران سپاه خود را با تعدادی از لشکریان، به اصفهان فرستاد تا آنجا را برای ورود او آماده نمایند. آنها نیز کاخ هایی را که ابودلف و احمد پسرش در اصفهان ساخته بودند، و زیباترین ساختمانهای اصفهان بود برای پذیرایی مرداویج، تعمیر و آماده نمودند آنگاه مرداویج با حدود پنجاه هزار از لشکریان خود از همدان به سوی اصفهان حرکت کرد. (ابن خلدون، ۱۳۶۶ هـ، ۳/۶۱۳)
مرداویج به احیای آداب و سنن ملی ایران سخت علاقمند بود ودر آداب و رسوم ساسانی اهتمامی بسزا داشت چنانکه جشن مهرگان [۳] و جشن سده [۴] را با شکوه هر چه تمام تر زنده کرد و در زمستان سال ۳۲۳ هجری که آخرین سال حیات وی بود جشن سده را در کنار زاینده رود و در دو طرف آن برگزار نمود. در آن شب، مرداویج دستور داد دو هزار مرغ بریان، دویست گاو و سه هزار گوسفند برای جشن آماده کنند و انواع شیرینی و خوراکیهای دلپذیر دیگر را نیز تهیه نمودند. چراغانی و آتش افروزی بی نظیر در شهر و اطراف آن، چشم بینندگان را خیره می ساخت و جلال و شکوه پادشاهان ساسانی را بیاد می آورد. مرداویج به بازرسی مقدمات این کار مشغول شد و چون آن را حقیر و مختصر یافت درصدد مجازات متصدیان کار برآمد. آنها نیز که از جان خود ترسیده بودند وی را به قتل رساندند.
پس از قتل مرداویج سپاهیان گیل و دیلم از اصفهان به ری آمده و با قابوس بن و شمگیر ملقب به شمس المعالی – برادر وی – بیعت کردند. (همان، ۳/۶۱۹؛ ابن مسکویه، ۱۳۳۲ هـ، ۵/۳۱۲ و ۳۱۶)
۲-۲-۴- در دوره دیلمیان
پس از قتل مرداویج، علی پسر بویه ملقب به عماد الدوله برادر خود حسن معروف به رکن الدوله را به تسخیر اصفهان فرستاد و حسن پس از فتح اصفهان عازم تسخیر همدان و ری و قزوین و قم و کاشان شد. اما در سال ۳۲۷ هجری و شمگیر زیاری اصفهان را از دست حسن بن بویه گرفت و حسن به اصطخر گریخت. امیر زیاری سپس قلعه الموت را فتح کرد و به این ترتیب قدرت و شوکتش گسترش یافت و چون ماکان سردار معروف دیلمی که در حیات مرداویج به دربار امیر نصر سامان پناه برده بود در سال ۳۲۸ هجری امیر نصر را ترک کرده و تحت فرمان وشمگیر درآمده و مامور گرگان شده بود و امیر نصر سردار معروف خود ابو علی چغانی را به تسخیر گرگان فرستاده بود و شمگیر مجبور شده بود قسمت بسیاری از سپاهیان خود را برای جنگ با ابو علی به کمک ماکان بفرستد پس حسن پسر بویه و برادرش علی از فرصت استفاده کرده و دوباره اصفهان را در اختیار خود درآوردند و جمعی از سران سپاهی و شمگیر را دستگیر نمودند. (مجمل التواریخ و القصص، ۱۳۱۸ هـ، ص ۳۹۱؛ هنر فر، ۱۳۴۴ هـ، ص ۳۴)
اصفهان از این زمان به بعد قلمرو آل بویه گردید و امیران این دودمان بیش از یک صد سال بر سرزمینهای گسترده ای در عراق و ایران که اصفهان از مراکز اصلی آن بود حاکم گشتند و با تصرف بغداد که تحت فرمان ترکان بود بر مرکز نابسامان خلافت عباسی پایان دادند. غلبه ی معزالدوله دیلمی در سال ۳۳۴ هجری بر بغداد و فروکشیدن مستکفی خلیفه عباسی (۳۳۳-۳۳۴ هـ) از مسند خلافت، در واقع پایانی بود بر حاکمیت و قدرت اهل سنت و آغازی بر اقتدار و حکومت عناصر شیعی بر بخشهای گسترده ای از قلمرو شرقی اسلام. (ابن اثیر، ۱۹۶۵ م، ۸/۴۵۱)
پس از مرگ رکن الدوله (۳۶۶ هـ) ابو منصور پسر سوم او همچنان بر حکومت اصفهان باقی ماند و با مرگ او در سال ۳۷۳ هجری، وزیر دانشمندش صاحب بن عباد به اطاعت فخرالدوله گردن نهاد و او که بر مناطق جبال و ری و گرگان و طبرستان حکم می راند صاحب را که سالها در اصفهان کرسی صدرات داشت به وزارت برگزید. اصفهان تا زمان مرگ فخر الدوله (۳۸۷ هـ) همچنان جزو قلمرو حکمرانی او بود. (مجمل التواریخ و القصص، ۱۳۱۸هـ، ص ۳۹۳-۳۹۴)
پس از فخر الدوله، پس هشت ساله اش ابو طالب رستم ملقب به مجدالدوله به پایمردی امیران دیلمی بر تخت نشست و مادرش سیده خاتون که سر رشته ی امور حکومت را در دست داشت حکمرانی اصفهان را به پسر دایی خود ابوجعفر محمد بن دشمنز یار ملقب به علاء الدوله کاکویه واگذار کرد. (ابن اثیر، ۱۹۶۵م، ۹/۲۰۷)
بعد از مرگ سیده خاتون (۴۱۶ هـ) سلطان محمود غزنوی در سال ۴۲۱ هجری با لشکر کشی به ری و اسارت و قتل مجدالدوله به حکومت این سلسله در آن دیار پایان داد سپس علاءالدوله – حاکم اصفهان – به اطاعت سلطان محمود درآمد و به نام او خطبه خواند تا اینکه در سال ۴۲۱ هجری مسعود غزنوی به اصفهان حمله برد واین شهر را از دست علاء الدوله بازگرفت و حاکمی از جانب خویش برآنجا گماشت، اما چیزی نگذشت که اصفهانیان با شنیدن خبر مرگ محمود (۴۲۱ هـ) و بازگشت مسعود به خراسان، بر گماشته ی او شوریدند و او را کشتند. سلطان مسعود بار دیگر بر اصفهان یورش برد و نزدیک به پنج هزار تن از اهالی آنجا را کشت وشهر را تحت فرمان خود درآورد. (همان، ۹/۳۹۸-۳۹۹)
از این تاریخ به بعد علاء الدوله با جنگ یا صلح با عاملان مسعود بر اصفهان حکومت کرد پس با شکست مسعود از ترکان سلجوقی در دندانقان خراسان در سال ۴۲۹ هجری و غلبه ی سلجوقیان بر خراسان تا زمان آمدن سپاه طغرل به مناطق مرکزی ایران، علاء الدوله و پسرش ظهیر الدوله مدتی بر اصفهان حکمرانی کردند. (همان، ۹/۴۹۵)
۲-۲-۴-۱- خدمات دیلمیان در اصفهان
۱٫ پایتخت بودن اصفهان که سبب گسترش آبادانی آن شد.
۲٫ وزارت چند دانشمند معروف در این شهر که علاوه بر گسترش علم و ادب و تربیت دانشوران، وضع سیاسی اصفهان را نیز متحول نمودند که از جمله ی آنها می توان به اسماعیل صاحب بن عباد، ابو علی سینا و ابو علی احمد بن مسکویه (م ۴۲۱ هـ) و ابوالفضل بن عمید اشاره کرد.
۳٫ اهتمام به مذهب تشیع و اعتلاء این مذهب و اکرام شیعیان.
۴٫ جدا کردن وضع سیاسی به صورت کلی از دستگاه خلافت.
۵٫ ترتیب دادن زیج شاهی [۵] که از ذخایر اصفهان بود. (کتابی، ۱۳۷۵ هـ ، ۱/ مقدمه)
۲-۲-۵ در دوره سلجوقیان
نسبت سلجوقیان به سلجوق بن تقاق یکی از روسای ترک می رسد که در اوایل قرن پنجم هجری با طایفه اش در بیست فرسخی بخارا در سرزمین ماوراءالنهر اقامت گزیدند. آنها از ترکان غز بودند و نسبت جد بزرگشان به سلاطین ترک می رسد که امپراتوری خود را در آسیای صغیر بنیان نهادند و از آنجا حکومت خود را تا مصر، سوریه و اروپا گسترش دادند. سلجوق، خانواده وقومش را از زندگی بدوی در بیابانهای ترکستان به زندگی متمدن در بخارا کشاند. (ابن اثیر، ۱۹۶۵م،۹/۴۵۷)
طغرل بن میکائیل (م ۴۵۵ هـ) موسس دولت سلجوقی در سال ۴۲۹ هجری در نیشابور بر تخت سلطنت نشست و بعد از جلوس طغرل و برافتادن قدرت غزنویان از خراسان، سران سپاهی سلجوقی، سرزمینهای فتح شده را بین خود تقسیم کردند. طغرل در سال ۴۳۴ هجری متوجه خوارزم شد و آنجا را ضمیمه ی ممالک سلجوقی نمود همچنین در سال ۴۳۸ به قصد تسخیر اصفهان آن شهر را در محاصره گرفت اما نتوانست آن را تصرف کند بار دیگر در محرم سال ۴۴۲، اصفهان را محاصره نمود و یکسال تمام، محاصره را ادامه داد و سرانجام آن را فتح نمود و دولت دیالمه ی کاکویه را از این شهر برانداخت و ابو منصور فرامرز کاکویه، نبیره ی علاء الدوله را به حکومت یزد و ابرقو فرستاد. (همان، ۹/۵۰۹ و ۵۶۲- ۵۶۳)
طغرل نسبت به اصفهان، بسیار علاقه داشت و مدت ۱۲ سال این شهر را اقامتگاه اصلی خویش قرار داد و حدود پانصد هزار دینار صرف عمارات و ابنیه ی عالیه و مساجد و خانقاههای آن نمود.
سلطنت طغرل تا سال ۴۵۵ به طول انجامید و وزیر او عمید الملک کندری (م ۴۵۶ هـ) از منشیان معروف زبان فارسی و عربی بود که از وزرای بزرگ سلاجقه می باشد و رونق دولت طغرل، بیشتر مدیون کفایت اوست. (هنر فر، ۱۳۴۴ هـ، ص ۵۵)
طغرل در رمضان سال ۴۵۵ در ری وفات یافت و قبل از فوت، سلیمان، پسر برادر خود، داود چغری بیک را جانشین خود ساخت ولی پس از مرگ طغرل، آلب ارسلان (م ۴۵۶ هـ) برادر سلیمان به کمک وزیر نامی خویش، خواجه نظام الملک (م ۴۸۵ هـ) خود را وارث طغرل نامید و بر تخت سلطنت نشست و حدود ده سال پادشاهی نمود و با تدبیر وزیر دانشمند و با کفایت خویش خواجه نظام الملک، مرزهای دولت سلاجقه را به کنار سیحون و ساحل دریای مدیترانه رسانید.
شهر اصفهان در دوره ی آلب ارسلان و وزارت خواجه نظام الملک مورد توجه خاص بود و آلب ارسلان نسبت به مردم اصفهان مهربانی بسیار داشت و آنجا را برای اقامت ولیعهد خود ملکشاه انتخاب نمود. (پرویز، ۱۳۵۱ هـ، ص ۱۱۵و۱۲۴)
آلب ارسلان در ربیع الاول سال ۴۶۵ پس از نه سال و نیم سلطنت به دست یوسف خوارزمی کشته شد و جلال الدین ملکشاه (م ۴۸۵ هـ) به سلطنت رسید، ملکشاه حدود بیست سال از سال ۴۶۵ تا ۴۸۵ هجری حکمرانی کرد و وزیر او خواجه نظام الملک بود. ملکشاه بزرگترین سلطان سلجوقی بود که دولت سلجوقیان در عهد او به منتهای عظمت خود رسید و سرزمین وسیع او از حد چین تا مدیترانه و از شمال دریاچه خوارزم و دشت قپچان تا جنوب یمن به نام او خطبه می خواندند. (الراوندی، ۱۳۳۳ هـ، ص ۱۱۷ – ۱۱۸)
ملکشاه پس از قتل پدر، رسماً اصفهان را به پایتختی برگزید شهری که در زمان او یکی از شهرهای مهم دنیا محسوب می شد.این پادشاه و وزیر دانشمند و ادب پرور و با تدبیر او خواجه نظام الملک در اصفهان بناها و باغهای بسیاری احداث نمودند که از جمله آنها می توان به باغ کاران، باغ فلاسان، باغ احمد سیاه و باغ بکر اشاره نمود. (الما فروخی الاصفهانی، ۱۳۲۸ هـ، ص ۵۳-۵۵)
اصفهان در آن زمان پایتخت سرزمینهای وسیعی بوده که از انطاکیه ی شام تا کنار سیحون را در بر داشته و از ثروتمند ترین شهرها محسوب می شده زیرا ثروت فوق العاده حکومت پهناور ملکشاه از ماوراء النهر تا مصر، سیل مانند به سوی اصفهان می آمد. ملکشاه در سال آخر سلطنت خود به سوی بغداد حرکت کرد و خواجه نظام الملک را نیز همراه خود برد. درحوالی کرمانشاه جوانی در لباس صوفیان به خواجه نزدیک شد و او را به قتل رساند و چنین گفته شد که قاتل خواجه نظام الملک یکی از فدائیان اسماعیلی بود که به تحریک تاج الملک به قتل خواجه اقدام نموده است. جسد خواجه با تجلیل و احترام به اصفهان حمل گردید و در محلی که بعدها به نام «تربت نظام» مشهور شد دفن گردید و به فاصله ی کمتر از یک ماه هم، خود ملکشاه در شکارگاه بغداد در گذشت و کالبد او را به اصفهان حمل نمودند و در مجاورت آرامگاه خواجه نظام الملک به خاک سپردند. (هنرفر، ۱۳۴۴ هـ، ص ۵۶-۵۷)
پس از ملکشاه، برکیارق (م ۴۹۸ هـ) فرزند ارشد او به پادشاهی رسید و سپس سلطان محمد فرزند دیگر ملکشاه از ۴۹۸ تا ۵۱۱، اداره ی حکومت را بر عهده گرفت و اصفهان همچنان پایتخت آنها بود و وزارت ایشان معمولاً با پسران خواجه نظام الملک، به نامهای عزالملک حسین و موید الملک و فخر الملک بود. (الراوندی، ۱۳۳۳ هـ، ص ۱۵۶-۱۵۸)
در ایام سلطنت سلطان محمد سلجوقی، اسماعیلیان [۶] از جنگهای پی در پی میان برکیارق و محمد و اوضاع مغشوش و متشنج ممالک سلجوقی استفاده کردند و در نقاط مختلف به تبلیغات علنی و قتل و آزار مخالفین روی آوردند ودر زمان درگیری میان محمود و برکیارق ومحمد، در اصفهان مردم را با انواع حیله ها به منازل می بردند و محبوس یا مقتول می کردند. به دنبال این اعمال خشونت آمیز باطنی ها [۷] ، عموم اصفهان شورش کردند و جمع کثیری از اسماعیلیه را در آتش انداختند و سلطان محمد نیز یکی از رهبران اسماعیلیه به نام احمد بن عبد الملک عطاش که اقامتگاه اودر شاه دژ بالای کوه صفه ی اصفهان بود را دستگیر نمود و به قتل رساند
پس از سلجوقیان ، خوارزمشاهیان تا سال ۶۲۸ هجری سلطنت کردند. آخرین پادشاه سلجوقی طغرل سوم در سال ۵۹۰ هجری از خوارزمشاه شکست خورد. (مجمل التواریخ و القصص، ۱۳۱۸هـ، ص۴۱۰-۴۱۱)
۲-۲-۶- در دوره خوارزمشاهیان
نیای بزرگ خوارزمشاهیان، غلامی به نام نوشتکین از مردم گرجستان بود. سپهسالار لشکر خراسان در زمان سامانیان او را خریداری کرد و در دوران فرمانروایی سلجوقیان به دلیل خرد و هوش سرشاری که داشت به جایگاههای عالی رسید و سرانجام به شحنگی خوارزم منصوب شد. وی نه پسر داشت که بزرگترین آنها قطب الدین محمد نامیده می شد.
سلطان سنجر سلجوقی در سال ۴۹۱ هجری، محمد را به جایگاه خوارزمشاهی رساند. وی مدت سی سال با آسودگی و آرامش در آن کرانه فرماندهی کرد. یک سال خود به دربار سنجر می آمد و یک سال، پسر خود اتسز (م ۵۵۱ هـ) را می فرستاد تا هنگامیکه درگذشت. (پرویز، ۱۳۵۱ هـ، ص ۲۰۵ – ۲۰۷)
خوارزمشاهیان دو دوره حکومت کردند. در دوره اول (۳۸۵- ۴۰۷ هـ)، حکومت در دست خانواده خوارزمشاهی، معروف به «آل مامون» بود و رئیس آن مامون محمد نام داشت که والی گرگان بود و در سال ۳۸۵ هجری به خوارزم حمله کرد و آنجا را به تصرف خویش در آورد و پس از او حکومت در دست افراد خانواده اش افتاد تا اینکه محمود غزنوی (م ۴۲۱ هـ) به خوازم حمله کرد و در سال ۴۰۷ هجری آنجا را اشغال نمود.
اما دوره دوم (۵۲۲-۶۵۶ هـ) با انقراض سجلوقیان آغاز می شود که مهمترین سلاطین آن علاء الدین تکش (م ۵۹۶ هـ) و آتسز و سلطان محمود و سلطان جلال الدین هستند و در این دوره، مغول به ایران حمل کرد و با غارتهای همه جانبه خود، چرخ تمدن اسلامی را متوقف ساخت. (ابن اثیر، ۱۹۶۵م ، ۱۰/ ۲۶۷)
برخی تاریخ نویسان بر این باورند که اصفهان در دوره ی سلطنت خوارزمشاهیان از شهرهای آباد دنیا بوده است. آنها اشعار خاقانی، شاعر معروف قرن ششم را موید این گفتار می دانند که مطلع آن عبارت است از :
نکهت حوراست یا هوای صـفاهان جبهت جوز است یا لقای صفاهان
دولت و ملت جنا به زاد چو جوزا مادر بخت یگــــانه زای صفاهان
چون زر جوزائی اخـتران سپهرند سخته به میزان از کیای صفاهان
(کتابی، ۱۳۷۵ هـ، ۱/ پی نوشت)
۲-۳- ادیان و مذاهب
مورخین مذاهب وادیان بر این باورند که اهالی اصفهان از قدیم الایام از لحاظ اعتقادات مذهبی، به سه گروه تقسیم می شدند: یهودی، زرتشتی، مسیحی. (ابوالشیخ الانصاری، ۱۴۰۷ هـ ، ۱/۵۵)
معتقدین به دین یهود، از جمله یهودیانی بودند که بخت النصر (م ۵۸۸ هـ) پس از تسلط بر بیت المقدس، آنها را از سرزمینشان راند وایشان نیز اصفهان را به جهت تشابه در آب و هوا و طبیعتش با سرزمینشان، به عنوان مکان اقامت برگزیدند و جایگاهی که در آنجا مستقر شدند به یهودیه معروف گردید. (لافی الغریری، ۱۹۹۰م، ص ۵۴)
به باور هنری فیلد، مردم شناسی انگلیسی، یزدگرد به خواهش همسرش «شوشن دخت» یک اجتماع یهودی نشین در مرکز شهر اصفهان (گی) ایجاد کرد. گی که بعهدها «الیهودیه» یا «کوی یهودی ها» نامیده شد همان کوی اصفهان است که بازار بزرگی دارد و بیشتر مکانهای اسلامی این کوی در گذشته متعلق به یهودی ها بوده است. (افشار سیستانی، ۱۳۷۸ هـ ، ص ۸۲)
دین زرتشت یکی دیگر از مذاهب رسمی اصفهانی ها بود. آنها به پرستش آتش می پرداختند و به برپایی آتشکده در جایگاههای متعددی اقدام نمودند و تا به امروز نیز برخی از این اماکن همچنان پابرجاست، البته بعد از اینکه اعراب، اصفهان را فتح کردند برخی از این آتشکده ها را به مساجد تغییر دادند
پس از فتح اصفهان به دست اعراب، دین اسلام در اصفهان و اطراف آن گسترش یافت و مسلمانان به ساختن مساجد در این شهر کمر همت بستند و مسجد خشینان اولین مسجدی بود که در اصفهان بنا شد. مذهب اهل سنن و بخصوص دو فرقه شافعی و حنفی در این خطه، طرفداران بسیاری را جلب نمود رهبری شافعیان را خاندان خجندی [۸] و رهبری حنفی ها را خاندان صاعدی [۹] بر عهده داشتند.
هر چند که شیعه مذهبان بسیاری نیز در این شهر ساکن بودند اما غالب مردم، سنی مذهب بودند (ابوالشیخ الانصاری، ۱۴۰۷ هـ ، ۱/۵۷ – ۵۸)
در ایران قرن چهارم ادیان قدیم هنوز قوت و انتشار داشت چنانکه در بسیاری از نواحی ایران، دین عیسوی و یهودی و زرتشتی منتشر بود. و از این میان آیین زرتشتی بیش از سایر ادیان رواج داشت. زرتشتیان و سایر ادیان در اجرای مراسم خود آزادی داشتند و حتی رسوم آنان در میان عامه ی مردم بعضی نواحی هم رایج بود به طوریکه مردم در اعیاد زرتشتی، بازارها را تزیین می کردند و در نوروز و مهرگان با مجوس عید می گرفتند و عدد ماهها و روزهایشان مانند زرتشتیان بود.
تعداد یهودیان هم در ایران قرن چهارم و آغاز قرن پنجم بسیار بود چنانکه بنا بر بعضی اقوال در اصفهان پانزده هزار یهودی زندگی می کردند و معمولاً رئیس یهودیان را در طرف شرق ممالک اسلامی «راس الجالوت» می نامیدند که در بغداد سکونت داشت. (صفا، ۱۳۷۱ هـ، ۱/۲۳۱-۲۳۲)
مذاهب اسلامی ایران در قرن چهارم و اوایل قرن پنجم دنباله ی مذاهب قرون گذشته بوده است. اما این دوره، زمان استقرار وضع مذاهب و انتخاب بعضی و ترک برخی دیگر بوده است. از جمله مذاهب اسلامی در این زمان می توان به شافعیه، حنفیه، نجاریه، ظاهریه، ثوریه، شیعه اثنی عشری، شیعه غالیه، اسماعیلیه و معتزله و … اشاره کرد.
وضع شیعه در قرن چهارم و قرن پنجم از میان سایر قرون ممتاز است زیرا در این دوره بر اثر غلبه ی سادات طالبیه و امرای آنان از قبیل اسفار و ماکان و مرداویج و آل بویه، قسمت بزرگی از ایران تحت سلطه ی دولتهای طرفدار تشیع یا دولتهای غیر مزاحم نسبت به شیعه قرار داشت البته پس از غلبه ی سلطان محمود غزنوی و تسلط سلاجقه بر ایران شیعه دچار مخالفت سخت دولتها واقع گردید. (همان، ۱۳۷۱ هـ، ۱/۲۴۳-۲۴۴)
در اصفهان با وجود حکمرانان شیعی آل بویه، این شهر همچنان از پایگاههای استوار اهل سنت خصوصاً حنبلیان بود و با شهر قم که از مراکز عمده ی شیعیان در مرکز ایران محسوب می شد گاه و بیگاه درگیری داشت. در سال ۳۴۵ هجری بر اثر همین اختلافات مذهبی، آشوبی بزرگ در اصفهان در گرفت واصفهانیان بر علیه مردی قمی که خلفای اسلامی را دشنام داده بود شوریدند و اموال تاجران قم را به غارت بردند. (ابن اثیر، ۱۹۶۵م، ۸/۵۱۷)
درگیری سنیان اصفهان با شیعیان قم از جمله رویدادهای مهم در اوضاع اجتماعی اصفهان در آن زمان محسوب می شد. چنین به نظر می آید که توجه صاحب بن عباد وزیر ادیب و با اقتدار این دوره در اعزام مبلغان مذهبی به اصفهان و ترویج عقاید معتزلی به منظور سازش دادن عموم مردم با حکومت شیعی و آگاه ساختن توده های متعصب بوده است. (اصفهانی، ۱۳۷۷ هـ، مقدمه)
رواج مذهب حنبلی در اصفهان، به احتمال زیاد از هنگام اقامت صالح پسر بزرگ احمد بن حنبل (م ۲۶۵ یا ۲۶۶ هـ) در اصفهان و اشتغال او به امر قضاوت در این شهر به فرمان خلیفه ی عباسی بوده است. پس از آن ظهور محدثان و فقیهان بزرگ حنبلی در میان اصفهانیان و به خصوص خاندان منده، همچون محمد بن یحیی بن منده اصفهانی (م ۳۰۱ هـ)، ابو یعقوب اسحق بن محمد (م ۳۴۱ هـ)، ابو عبدالله محمد بن اسحاقی بن منده (م ۳۹۵ هـ) و پسرش عبد الرحمن ابن منده (م ۴۷۰ هـ)، این شهر را به یکی از مراکز بزرگ حنبلیان در مشرق زمین تبدیل کرد (پور جوادی، ۱۳۶۸هـ، ص ۲۲)
نیمه ی دوم قرن پنجم و تمام قرن ششم، دوره ی تعصب و غلبه ی متعصبین، شدت اختلافات دینی، تخریب کتابخانه های مذاهب مختلف ضمن زد و خوردهای متعصبانه، ترویج علوم دینی و افزایش شمار علمای مذهبی وفقها و قدرت آنها و دخالت ایشان در امور سیاسی و حکومتی و در نهایت، تحریم فلسفه و علوم عقلی می باشد. موضوع مهمی که در این دوره قابل بحث و دقت است توجه سلاطین به سیاست دینی و دخالت در عقاید و آراء مردم است. در دوره ی پیشین پادشاهان در عین آنکه ممکن بود شخصاً مردم دینداری باشند عقاید دیگران را به دیده ی احترام می نگرییستند و با آنان تعصب ودشمنی نمی ورزیدند و کسی را مجبور به داشتن عقیده ای یا ترک عقیده ی خود نمی کردند. در اغلب مواقع اتفاق می افتاد که افرادی از مذاهب و ادیان مختلف از قبیل زرتشتی و مانوی در دستگاههای سلاطین زیاری و یا دیلمی به سر می بردند و هیچیک با دیگری اختلاف و دشمنی نداشتند. اما از آغاز قرن پنجم که دوره ی تسلط ترکان غزنوی است وضع دگرگون شد و پادشاهان غزنوی، روش دیگری که عبارت از تمسک به ذیل دیانت و غالباً تظاهر دروغین به دین بود را پیش گرفتند. سلاجقه بر مذهب حنفی بوده و خلفای بغداد را جانشینان حقیقی پیامبر می دانسته و در احترام و تقویت و تایید آنان مبالغه می کردند، و به همین جهت با شیعیان و باطنی ها که خلیفه بغداد را به حق نمی دانستند مخالفت و دشمنی سخت می ورزیدند. در واقع تقویت و تایید خلیفه بغداد از آغاز تسلط سلاجقه بر ممالک اسلامی آغاز شد. (صفا، ۱۳۷۱ هـ، ۲/۱۳۶- ۱۳۷)
۲-۴- علوم و معارف
اکثر کتابهایی که موضوع آنها اصفهان و بیان اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آن است مطالب خود را با بیان مزایا و فضایل معنوی و مادی این شهر آغاز نموده اند. نعمتهای بی شمار خداوند همواره از دوران باستان شامل حال این خطه بوده و کمتر نویسنده ای از ذکر این دوران چشم پوشیده است. (اصفهانی، ۱۹۳۱ م، ۱/۱۰)
بنا بر برخی شواهد تاریخی، اصفهان از دوران باستان در علم و دانش یدطولایی داشته است. در آن دوران گنجینه ای از کتابهای پهلوی را در مکانی به نام سارویه[۱۰] مدفون کرده بودند، آنها کتابها را بر روی پوسته درخت توز می نوشتند این گنجینه علمی از کتب پهلوی در عصر اسلامی کشف گردید. (المافروخی الاصفهانی، بی تا، ص ۹۱-۹۲)
خطه اصفهان از قرن چهارم هجری همزمان با وزارت چند تن از بزرگان علمی و سیاسی ایران، بیش از پیش مهد علوم و معارف گردید شخصیتهای برجسته ای همچون ابن عمید تازی نویس بزرگ ایرانی (م ۳۶۰ هـ) و پسرش ابوالفتح ملقب به ذوالکفایتین (م ۳۶۶ هـ) صاحب بن عباد ادیب و حامی ادبا (م ۳۸۵ هـ) و ابن سینا (م ۴۲۸ هـ) فیلسوف و

دانلود با لینک مستقیم


اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی اصفهان از آغاز تا سده ی ششم هجری

پایان نامه ی اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران در زمان جانشینان نادرشاه افشار. doc

اختصاصی از ژیکو پایان نامه ی اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران در زمان جانشینان نادرشاه افشار. doc دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

پایان نامه ی اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران در زمان جانشینان نادرشاه افشار. doc


پایان نامه ی اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران در زمان جانشینان نادرشاه افشار. doc

 

 

 

 

 

 

 

نوع فایل: word

قابل ویرایش 70 صفحه

 

پایان نامه برای دریافت درجه کارشناسی ارشد (M.A)

گرایش تاریخ ایران دوره اسلامی

 

چکیده:

دوام تمدن بشری و قوام حیات ملل در اعصار طولانی تاریخ متکی به رشادتها و جانبازی‌های مردمی است که از موجودیت فردی خود صرفنظر کرده‌اند. تا ثبات و بقای کل جامعه و افراد آن جامعه برقرار بماند. در حقیقت دوام و بقای همه جوامع بشری و تعالی و پیشرفت افراد جوامع بشری و پیشرفت افراد جوامع بشری به تعداد مردم فداکار و از خود گذشته منوط است، ک از منافع فردی خود چشم پوشی می کنند. به مصالح و منافع اجتماع خود کمک و مساعدت قابل توجهی انجام داده‌اند. چنین کسانی عنوان «قهرمان» قوم و جماعت خود می شوند.

در دوره‌های مختلف ستایش جماعات انسانی کثیری را به خویش جلب کرده‌اند. اساساً پیدایش نادر معلول شرایطی است که ایجاب می کند تا چنان مردی با آن گونه کفایت عظیم بدرخشد. و با گردآوری توده‌های مردم مستعد، شمشیرزن و مجاهد، در راه رهایی ایران، نشان دهد که نمایندة روح حقیقی و توان رزمجویی و افتخار آفرینی هموطنان خویش است.

همه مورخان و کلیة استادان علم تاریخ به این نکته واقفند، که مادر دهر تا کنون کمتر مرد بزرگی مانند نادر بوجود آورده باشد، نبوغ فرماندهی، استعداد کشورگشائی، و هوش خداداری نادر، نمی توان شک کرد.

نادر طفل بود که پدرش از دنیا رفت، نادر به دلیل کمی سن نتوانست حاکم قلعه کلات شود به همین دلیل عمویش به این مقام رسید.

وقتی نادر به سن جوانی رسید عمویش این مقام را به او تعویض نکرد، به بهانه جوان بودن نادر، و نادر از طایفه خود فاصله گرفت، و وارد مشهد شد و حاکم خراسان او را به نیابت ایشیک آقاسی باشی معین کرد. و با رشادت و شجاعتی که داشت در ظرف چند سال به منصب مین باشی گری رسید و تا سن سی سالگی بر این مقام بود و همیشه آثار شجاعت و عزم متین از او دیده میشد.

با حملات ترکمن‌ها به خراسان  نادر به فرماندهی قشون منصوب شد و رشادتهای زیادی از خود نشان داد و ترکمنتن را شکست داد.

اگر چه نادر در ایام سلطنت خویش درب طلائی بریا حضرت امام رضا (ع) بنا نکرد و او می خواست مشهد را پایتخت دائمی خود سازد.

اما در قسمت سیاست و کشورداری نادر چندان استعدادی نداشت و هر چه بنا کرد بی اساس و بی پایه بود. چنانکه امپراتوری وسیع وی در نتیجه همین ضعف تشکیلات پس از مرگش در هم پاشید.

باید به خاطر داشت که منصبی که نادر به آنها می داد پاداش شجاعت آنها یا به مناسبت اطلاع آ‎نها بر طرق پول گرفتن از مردم با زور بود، و ربطی به عقل یا شایستگی آنها نداشت. و از اینجا طبعاً می توان دریافت که چرا اشخاص پست در خدمت او به مقامات عالی رسیدند.

همه کسانی که تاریخ نادر را نوشته‌اند متفق القولند که در پنج سال آخر سلطنت نادر، ظلم بی اندازه بر ایرانیان رفته است، تا آنجا که در پنج سال آهر سلطنت نادر، ظلم بی اندازه‌ای بر ایرانیان رفته است، تا آنجا که می توان گفت هیچ دولت متجاوز و غارتگر بیگانه‌ای نیز، در یک سرزمین به استعمار کشیده شده مرتکب آن نوع فجایع بی اندازه نگردیده است. برخی بر این عقیده‌اند که ثروت سرشار هند، زمام هوسهای نادرشاه را سست کرد. او که از خاندان فقیری بود به مجرد دیدن آن همه دفینه و جواهرات آزمند‌تر و حریصتر گردید، و اندیشه‌ای جز بر افزودن سیم و زر و انباشتن آنها در کلات نداشت. نادر در ابتدای امر گشاده دستی وسعة صدر نیز داشت و بکرات دیده میشد که پول را تنها ابزاری برای تحقق اهداف خود در نظر می آورد. حق این است که بگوییم شدت بیماری او که پس از کوری دلاورش رضا قلی میرزا محسوس شد. ابتدا به نوعی خودآزاری و آنگاه مردم آزاری منتهی شد. جمع‌آوری ثروت و زجردادن مردم بیگناه و گناهکار مجاری نمایش هیجانهای روحی وی گشت. بیماری اختلال فکری نادر خود عامل اصلی کشته شدن نادر بدست یارانش گردید.

علی قلی خان برادر زاده نادر شاه او را بقتل رساندند. علی قلی خان تمام فرزندان نادرشاه را بقتل رسانید. و شاهرخ میرزا را که فرزند رضا قلی میزرزا بود را در مشهد زندانی نمود.

علی قلی خان در بیست و هفتم جمادی الثانی سال 1160 هجری، قمری در مشهد مقدس تاج گذاری کرد، و خود را علیشاه نامید. سکه و خطبه بنام خود خواند.

علی شاه بدلیل اینکه به حکومتش مشروعیت بخشد، فرمانی صادر کرد و از ظلم و ستم نادر ابراز انزجار کرد و خود را عادلشاه نامید. تا قلوب مردم ایران را به خود جلب نماید . علی شاه در آغاز سلطنت به باده گساری پرداخت، و گنجینه‌ها و ثروت نادر و اشیای نفیس که پانزده کرور نقد مسکوک که هر کروری بالغ بر پانصد هزار تومان بود را از کلات به مشهد آورد و به این و آن بخشید.

 

مقدمه:

یکی از شخصیت‌های شگرف تاریخ خاور زمین یا حتی جهان در سده‌های اخیر نادر قلی (طهماسبی – نادرشاه) پسر اما مقلی بیک، پوستین دوز خراسانی است، که از میان مردمان فرودست خطة خراسان قد برافراشت. نادر بی گمان در طول تاریخ پر فراز و نشیب ایران زمین یکی از مردانی است که وجودش برای حفظ استقلال کشور و نیز اعادة حیثیت و شرف و آبروی ملت ایران مورد نیاز بوده، و به منزله موهبت و نجات دهنده ای بوده است. در زمانی سخت تاریک که ایران در شرف اضمحلال قطعی بوده و خش‌های مهمی از این سرزمین از پیکر آن جدا شده و به فساد گراییده بود. حکومت غاصب، چپاولگر و بیرحم، مردمان آسیب دید هو پراکنده و درمانده و هر پاره‌ای از کشور در چنگال مهاجمی (عثمانی، روس و …) افتاده بود.

دولت صفوی دو قرن و نیم، ناگهان مثل درخت کهنسال پوسیده‌ای به تندبادی در هم شکست و فروریخت و ملتی که غرق در رفاه و تجمل آسایش و در عین حال در فساد و جهل و بی خیالی و بی خبری بود در گرداب ذلت و فقر و ناامنی فرو رفت. اما ناگهان در میان دود و آتش، و اشک و خون از میان این ملت حوادث دیده تجربه اندوخته، دولتی دیگر سر بر می آورد.

مرد دلاور از گوشه دور افتاده‌ای قد بر می افرازد و دشمنان خارجی که غرب و شمال مملکت ایران را بین خود تقسیم کرده بودند را سرکوب می کند، اما در داخل کشور، چند دستگی و ستم و حق کشی بیداد می‌کند. همه به جان هم افتاده‌اند و به خون هم تشنه بودند کمتر کسی به مرگ طبیعی می میرد و اگر کسی که دارای اسم و رسمی و اعتباری در جامعه دارد بمیرد هزار گونه حرف در مورد مرگش بر لبها جاری می سازند. با تسلیم اصفهان در روز یازدهم محرم سال 1135 هجری، قمری عمر سلسله‌ای که بیش از دو قرن زمام امور جامعه ایرانی را در اختیار داشت به سر آمد، و محمود غلزه، فرزند میرویس، براریکه قدرتی نشست که تا چند ماه پیش تصور آن را نیز بزحمت می توانست در خاطر بپرورد .

افغانان زور گویی و بی عدالتی زیادی را نسبت به مردم بی یارو اصفهان انجام دادند. و هر کجایی از سرزمین ایران که پای افغانان رسید مردم روی خوش به آنان نشان ندادند بلکه با آنان مبارزه می کردند و افغانان را از آن دیار دور ساختند.

شاه سلطان حسین و خانواده او قربانی توطئه‌های پیاپی و بی رحمانه غاصبان قدرت شدند. در این اوضاع و احوال مملکت ایران همسایگان غربی و شمالی ایران ار حرکت باز نیستادند و شروع به تهاجم علیه ایران نمودند، عثمانیها که همسایگان غربی ایران بودند شروع به تصرف مناطق غربی کشور کردند. روس‌ها هم ایالتهای شمالی کشور را به تصرف خود در آوردند.

نادر در سال 100 هجری، قمری در دهکده‌ای و به احتمال قریب به یقین در چادری در چند منزلی جنوب شرقی مشهد در نزدیکی کلات دیده به جهان گشود. نادر به طایفة افشار که قومی تاتار و تابع ایران می‌باشد پیوستگی داشت. این طایفه روزگار خود را به کشاورزی می گذراندند. و به ایرانیها اسب و گوسفند و گاو می روختند. پدر نادر اما مقلی نام داشت با پوستین دوزی امرار و معاش می‌کرد. نادر با طهماسب دوم متحد می‌شود و شکست سختی به افغانان غلزایی وارد می سازد و اشرف افغان و دارو دسته او را از ایران بیرون می‌کند و عده زیادی از افغانان غلزایی را به قتل می رساند و کشور را از شر آنان نجات می بخشد

نادر در (8 مارس 1736 میلادی) 24 شوال 1148 جری، قمری خود را به عنوان نادرشاه و اولین پادشاه سلسله افشاریه تاجگذاری کرد.

نادر نه فقط از نظر نظامی مردی سیاس و مدبر و کاردان و استراتژیستی بی مانند است. بلکه از نظر درک و فهم اوضاع و احوال روزگار و شناخت امور اجتماع و سیاسی و اقتصادی عصر نیز کم نظیر است. هنوز به تاج و تخت پادشاهی نرسیده بود که پیمان‌هایی که طهماسب دوم با همسایگان تجاوزگر بسته بود را غیر قانونی اعلام کرد و متذکر شد که اعتباری ندارد.

براستی در راه تأمین استقلال ایران با دستهای توانای خود «پایه‌های حکومت‌های سلطنتی شرق را به لرزه درآورد» این مرد«حیرت انگیز» که «مرهون عزم راسخ» خود بود در زمینه‌های رفاع از سرزمین خود روحی فعال در کالبد نیمه جان جامعه آن روز ایران دمید.

در امور مذهبی نادر هیچگونه تعصب نداشت و شاید در ایام جوانی به مذهب شیعه اعتقاد داشت.

در سیاست خارجی نادرشاه افشار با درایت و عاقلانه رفتار می‌کرد و در عقد قراردادها با دول خارجی روس و عثمانی کاملاً منافع ایران را در نظر می گرفت .

نادرشاه در شب یکشنبه یازدهم جمادی جمادیالآخر سال هزار و صد شصت هجری، قمری در قتح آباد خبوشان (قوچان) به تحریک علی قلی خان و توسط محمد قلی خان افشار را رومی و عده‌ای از پاسبانان سراپردة دولت نادرشاهی، با همدستی صالح خان قرطوی ابیوردی، نیمه شب داخل سراپردة پادشاه (نادر) شدند، و او را بقتل رسانیدند.

عادلشاه هنگامی که به قدرت رسید. 24 ساله بود. صورتی زیبا و اندامی ورزیده داشت. زور بازوی او بحدی بود که سینی بزرگ مسی را مانند و رق کاغذ از هم می درید. عادلشاه در اعلامیه‌ای که صادر کرد، صریحاً مسئولیت قتل نادر را بر عهده گرفت. او می خواست به شیعیان تکیه کند، لذا در اعلامیه‌اش، فریبکارانه نوشت: چون نادرشاه مذهب شیعه را واگذاشت و اهلش را ذلیل داشت، و جور و ظلمش از حد گذشت، چنانکه خوانخواری گشت که، نشاطش خونریزی بود و از سر بندگان خدا و دوستان علی مرتضی، کله منارها ساخت، پس حکم دادیم که محمد قلی خان افشار، آن غدار را گرفته، از تخت کشید و این عمل را خدمت به عموم مردم و موجب رفاه ملک و ملت دانستیم.

شیوه‌هایی که عادلشاه برای تثبیت خود به کار می گرفت طوری نبود که در نهایت به سودش تمام شود. زمینه هم در آشفته بازار سیاسی و اجتماعی این دوران برای او مساعد نبود. لذا کمتر از یکسال نتوانست به سلطنت ادامه دهد. اما مرگ نادر برای ایران موهبت نبود. میراث خواران نادر در درندگی و شبعیت و بی رحمی، دست کمی از خود نادر نداشتند. آنها به جان هم افتادند. انگیزه این جنگ خانوادگی البته عمدتا ربودن عنوان پادشاهی و جاذبه سلطنت بود، اما بیم جان و صیانت نفس هم روی دیگر این سکه بود، آنها از همدیگر می ترسیدند و شدیداً نسبت به هم بدبین بودند، و حق هم داشتند. بدعتی بود که نادر، خود در سلامه خویش به ارث گذاشته بود.

ضمن تشکر و سپاسگذاری از استاد راهنما جناب آقای دکتر جعفرپور و استاد مشاور جناب آقای دکتر امامی که در این پایان نامه مرا یاری فرمودند و تجربیات خودشان را در اختیار بنده قرار دادند.

مقدمه:

 

فهرست مطالب:

چکیده

معرفی منابع

مقدمه

فصل اول:

1-1- مسئله تحقیق

1-2- ضرورت و اهداف تحقیق

1-3- فرضیه‌ها

1-4- روش تحقیق

فصل دوم:           

2-1- اوضاع ایران قبل از روی کار آمدن نادر    

2-2- سابقة ایل افشار و تبار نادر

2-3- ایران در عصر نادرشاه (بطور خلاصه)

2-4- بحرانها و شورش‌های دوران نادرشاه

2-5- مرگ نادر و علل آن

2-6- اوضاع ایران بعد از نادر و آشفتگی اردوی نادری

فصل سوم: جانشینان نادر

3-1- اوضاع سیاسی و اجتماعی در ایران در زمان علی شاه

3-2- اوضاعسیاسی و اجتماعی در زمان ابراهیم شاه

3-3- اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران در زمان شاهرخ میرزا

3-4- اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران در زمان میر سید محمد (شاه سلیماشانی)

3-5- علل فروپاشی سلسله افشاریه

نتیجه گیری

فهرست منابع و مآخذ

ضمایم

 

منابع و مأخذ:

1- استرآبادی، میرزا مهدی خان، جهانگشای نادری، به اهتمام سید عبدالله انواه، تهران، انتشارات انجمن آثار ملی، 1341

2- استرآبادی، میرزا مهدی خان، دره نادره، به تصحیح دکتر سید جعفر شهیدی، تهران، انتشارات انجمن آثار ملی، 1341

3- اوتر، ژان، عصر نادرشاه افشار، ترجمه، دکتر علی اقبالی، تهران، سازمان انتشارات جاویدان، 1363

4- اشرفیان، آرونوا، دولت نادرشاه افشار، ترجمه، حمید امین، تهران، انتشارات شبگیر، 1356

5- احمد پناهی سمنانی، محمد، نادرشاه بازتاب حماسه ملی، تهران، کتابخانه نمونه، 1368

6- افراسیابی، بهرام، عقاب کلات و نامه‌های طبیب نادر، تهران، انتشارات سخن، 1370

7- بازن، پادری فرانسوی، نامه‌های طبیب نادرشاه، ترجمه، دکتر علی اصغر حریری، تهران، انتشارات شرق، 1365

8- باستانی پاریزی، محمد ابراهیم، افشارها در کرمان، تهران، چاپ بهمن، 1367

9- پرایس، کریستین، تاریخ هند اسلامی، ترجمة، مسعود رجب نیا، تهران، بنگاه ترجمه نشر کتاب، 1356

10- پاکباز، تقوی، نادرشاه افشار، شامل پیراسته و کوتاهشدة درة نادره، تهران، انتشارات بنیاد، 1369

11- حذین، محمد علی، تاریخ حذین، اصفهان، انتشارات تأئید، 1332

12- دبیر سیاقی، سید محمد، سازمان اداری حکومت صفوی، ترجمه، مسعود رجب نیا، تهران، انتشارات امیر کبیر، 1368

13- رضایی، عبدالعظیم، گنجینة تاریخ ایران، صفویان، افشاریان، زندیه و قاجار، (جلد دوازدهم)، تهران، انتشارات اطلس، 1378

14- ریاض الاسلام، تاریخ روابط ایران و هند، ترجمه، محمد باقر آرام،تهران، انتشارات امیر کبیر، 1373

15- سیوری، راجر، ایران عصر صفوی، ترجمه، کامبیز عزیزی، تهران، انتشارات سحر، 1363

16- شعبانی، دکتر رضا، تاریخ اجتماعی ایران عصر افشاریه، تهران، انتشارات قومس، 1375

17-شمیم، علی اصغر، از نادر تا رضا خان میر پنج، تهران، انتشارات مدبو، 1373

18- شفیع تهرانی، محمد، تاریخ نادرشاهی به اهتمام دکتر شعبانی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1369

19- شعبانی، دکتر رضا، تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در دوره‌های افشاریه و زندیه، قم، چاپ دوم، انتشارات مهر، 1378

20- صنعتی زاده کرمانی، نادر فاتح دهلی، تهران، دنیای کتاب، 1368

21- فریزر، جیمز، تاریخ نادرشاه افشار، ترجمه، ابوالقاسم ناصر الملک، تهران، انتشارات توس، 1368

23- قزوینی، ابوالحسن، فواید صفویه در ذکر افشاریه، ترجمه، دکتر مریم احمدی، تهران، مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1368

24- کشیشان با ژوئیت فرانسوی، نامه‌های شگفت انگیز، ترجمه،‌دکتر بهرام فره‌وشی، تهران، مؤسسه اندیشه جوان، 1370

25- گلستانه، ابوالحسن محمد امین، مجمل التواریخ شامل وقایع و رویداد‌های سی و پنج سالة بعد از نادرشاه، به سعی و اهتمام مدرس رضوی استاد دانشگاه، تهران، انتشارات کتابخانة ابن سینا، 1344

 26- لارودی، نورالله، زندگی نادر پسر شمشیر، تهران، انتشارات ایران زمین، 1370

27- لوی، دکتر حبیب، تاریخ یهود ایران (جلد سوم)، تهران، انتشارات یهودابروخیم، 1334

28- لاکهارت، لارنس، نادرشاه، ترجمه، مشفق همدانی، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1357

29- لاکهارت، لارنس، انقراض سلسله صفویه و ایام استیلای افاغنه بر ایران، ترجمه، مصطفی قلی عماد، تهران، انتشارات مروارید، 1364

30- لاکهارت و دکتر غلامرضا افشار نادری، نادرشاه آخرین کشورگشای آسیا، ترجمه، دکتر اسماعیل افشار نادری، تهران، انتشارات دستان، 1377.

31-ملایری، محمد، سفرنامة حزین، و سخنرانی ایرانشناس و نویسندة معروف دکتر لاکهارت در انجمن همایونی آسیایی مرکزی لندن، تهران، انتشارات بنیاد، 1369

32- مینورسکی، ولادیمیر، تاریخچه نادرشاه، ترجمه، رشید یاسمی، تهران، کتابهای سیمرغ سیمرغ وابسته به انتشارات امیرکبیر، 1363

33- میر احمدی، دکتر مریم، دین و دولت در عصر صفوی، تهران، انتشارات امیر کبیر، 1369

34- میر احمدی، دکتر مریم، تاریخ سیاسی و اجتماعی عصر صفوی، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1371

35- مروی، محمد کاظم، عالم آرای نادری، به تصحیح دکتر محمد امین ریاحی، تهران، انتشارات علمی، 1374

36- مرعشی صفوی، میرزا محمد خلیل، مجمع التواریخ، به توحیح و اهتمام دکتر عباس اقبال آشتیانی، تهران، انتشارات احمدی، کتابخانه طهوری، کتابخانه سنائی، 1362

37- وزیری، احمد علی خان، تاریخ کرمان، بکوشش دکتر محمد ابراهیم باستاین پاریزی، تهران، انتشارات علمی، 1340

38- نصیری، محمدرضا، مکاتبات تاریخی ایران دوره افشاریه، جهاد دانشگاهی دانشگاه گیلان، 1364.

39- نوائی، دکتر عبدالحسین، نادرشاه و بازماندگامش، تهران چاپ تک، 1368

40- هنوی، جونس، زندگی نادرشاه، ترجمه، دکتر اسماعیل دولتشاهی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1346


دانلود با لینک مستقیم


پایان نامه ی اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران در زمان جانشینان نادرشاه افشار. doc