کتاب مجموعه زبان و ادبیات فارسی نثر عربی
متون نثر عربی
برگزیدهای از خطبه ها، نامه ها و حکمتهای نهج البلاغه
الف) خطبه ها
گزیدهی خطبهی 1
اَلْحمد للّه اَلَّذى لا یبلُغُ مدحتَه الْقائلُونَ، و لا یحصى نَعماءه الْعادونَ. سپاس خداوندى را که سخنوران از ستودن او عاجزند
و حسابگران از شمارش نعمتهای او ناتوان و تلاشگران از ادای حق او درماندهاند .
و لا یؤدى حقَّه الْمجتَهَدونَ، اَلَّذى لا یدرِکُه بعد الْهِممِ، و لا ینالُه غَوص الْفَطنِ. خداوندى که افکار ژرف اندیش، ذات او را
ندیدرک نم کن و دست غواصانِ یایدر علوم به او نخواهد رسید
بادها را به حرکت درآورد و به وسی یله کوهها ، اضطراب و لرزش زمین را به آرامش تبد لی کرد.
اولُ نیالد مع ِرفَته، و کَمالُ معرِفَته التَّصدیقُ بِه و کَمالُ الْتَصدیقُ بِه تَوحیده ُو کَمال تَوحیده الاخْلاص لَه . سرآغاز دین،
یخداشناس است و کمال شناخت خدا، باور داشتن او، و کمال باور داشتن خدا شهادت به یگانگی اوست و ک دیمال توح «
شهادت به یگانگی خدا »اخلاص .
و کَمالُ الاخْلاصِ لَه نَفْى الصفات عنْه، لشَهادةِ کُلِّ ۀٍصفَ اَنَّها غَیرُ الْموصوف، و شَهادةِ هکُلِِّ موصوف اَنَّ . غَیرُ الصفَه کمال
اخلاص، خدا را از صفات مخلوقات جدا کردن است؛ زیرا یتهر صف نشان یم دهد ریکه غ از موصوف و هر موصوفی غیر از صفت است.
صفت مخلوقات تعر فی کند او را یزیبه چ کینزد نکرده، و با کیزد کردن خدا به چ ،یزی دو خدا مطرح شده، و با طرح
شدن دو خدا، اجزایی یبرا او تصور نموده؛ و با تصور اجزا برای خدا او را نشناخته است. «10» زبان و ادبیات فارسی
و منْ جهِلَه فَقَد أشار الَیه.و منْ أشار الَیه فَقَد حده، و منْ حده فَقَد عده. وکسیکه خدا را نشناسد به سوی او اشاره می-
کند، و هرکس به سوی خدا اشاره کند، او را محدود کرده، به شمارش آورد.
و منْ قالَ "فیم؟" فَقَد ضَمنَه، و منْ قالَ "علام؟" . فَقَد أخْلى منْه و آن کس دیکه بگو « یخدا در چ ست؟» زیاو را در چ
ید یگر پنداشته است، و کسی که بپرسد « یخدا بر رو یزیچه چ قرار دارد؟» قیبه تحق جایی یرا خال از او درنظر گرفته است
سوالات آزمون دکترا و پاسخهای آن
آزمون دکتری دانشگاه آزاد اسلامی سال 1382
متن زیر را به دفترچه منتقل نموده، اعراب گذاری کنید و به فارسی روان ترجمه و عبارات داخل پرانتز را تجزیه و ترکیب
کنید.
-1 ألا فَاعملوا فی الرَّغبۀِ کَما تَعملُونِ فی الرَّهبۀِ ألَا و إنِّی لَم اَر کَالْجنَۀِ نَام طَالبها و لَا کَالنَّارِ نَام هارِبها. (من لَم یستَقم بِه
الهدی یجرُّ بِه الضَّلالُ الَی الرَّدی.)
آگاه باشید! همانگونه که در حال ترس عمل میکنید، در حال رغبت نیز عمل کنید. آگاه باشید که من مانند بهشت را
ندیدهام که طالب آن خفته باشد و مانند آتش [جهنّم] را ندیدهام که [شخص] گریزان از آن به خواب رفته باشد. کسی
که هدایت او را به راه مستقیم نبرد، گمراهی او را به [جانب] تباهی میکشاند.
فَاَقْبلَ القاضی و قالَ لَه قَد وعیت قَصص عرْسک فَبرْهنْ الآنَ عنْ نَفْسک و إِلّا کَشَفْت عنْ لُبسک و أَمرْت بِحبسک. ثُم شَمرَ
للْحرْبِ العوانِ فأطْرَقَ إطْراقَ الأُفعوانِ.
قاضی به طرف آن پیرمرد روی آورد و گفت: سخنان همسرت را شنیدم. بنابراین همین الآن دلیل و برهانت را آشکار کن
وگرنه از شوریدگی و شبههناک بودن کارت، پرده برخواهم داشت و به زندانی کردنت دستور خواهم داد. در این موقع بود
که سرش را نظیر پایین انداختن سر افعیهای بزرگ و نر، پایین انداخت. (از المقامۀ الإسکندریۀ).
ما کُنْت آملُ قُبلَ نَعیِک أنْ أَری رضْوی علی اَیدی الرِّجالِ یسیرُ
قبل از خبر مرگ تو انتظار نداشتم که کوه «رضوی» روی دستان [مردم] راه رود.
خَرَجوا بِه ولکُلِ باک حولَه صعقَات موسی یوم دک الطُورِ
او را بیرون بردند و تمامی کسانی که دور او گریه میکردند، [حالت] از هوش رفتن [حضرت] موسی در روز درهم
کوبیدن کوه طور را داشتند.
حتَّی أَتَواْ جدثاً کَأنَّ ضَرِیحه فی کُلِّ قَلُبٍ موجِد محفُور
تا این که به سوی قبری آمدند که گویی ضریح او در تمامی دلهای غمگین کنده شده است.
تجزیه و ترکیب جملهی «من لَم یستَقم بِه الهدی یجرُّ بِه الضَّلالُ الَی الرَّدی»:«نثر عربی 199»
من: اسم، غیر متصرّف، ازموصولات عام، مبنی بر سکون|| مبتدا و محلاً مرفوع
لَم: حرف، عامل جزم، مبنی بر سکون.
یستَقم: فعل، مضارع، معلوم، مفرد مذکّر غایب، ثلاثی مزید (از باب استفعال)، معتل العین، معرب، مجزوم به «لَم».
بِ: حرف جر، عامل ، مبنی بر کسر.
ھ : اسم، غیر متصرّف، ضمیر مفرد مذّکر مخاطب ، معرفه، مبنی بر کسر|| محلآً مجرور به حرف جر؛ به: جار و مجرور،
متعلّق به «یستَقم».
الهدی: اسم، مفرد، مؤنث مجازی، جامد مصدری، معرفه به «ال»، معرب، مقصور، منصرف|| فاعل «یستَقم» و جمله (فعل
و فاعل مستتر) صله برای ْ«من».
یجرُّ: فعل، مضارع، معلوم، مفرد مذکّر غایب، ثلاثی مجرّد، مضاعف، صحیح، معرب و مرفوع.
بِ: حرف جر، عامل، مبنی بر کسر.
ھ : اسم، غیر متصرّف، ضمیر مفرد مذّکر غایب، معرفه، مبنی بر کسر|| محلآً مجرور به حرف جر؛
الضلال: اسم، مفرد، مذکّر، جامد غیر مصدری، معرفه به «ال»، معرب، صحیح الآخر، منصرف|| فاعل ُّ«یجر» و لفظاً مرفوع،
فعل و فاعل با هم محلاً مرفوع و خبر برای ْ« من».
إلی: حرف جر، عامل ، مبنی بر سکون.
: الرَّدی اسم، مفرد، مؤنث مجازی، جامد مصدری، معرفه به «ال»، معرب، مقصور، منصرف|| تقدیراً مجرور به حرف جر،
جار و مجرور، متعلّق به یجر
نوع فایل:PDF
سایز:12.1mb
تعداد صفحه:213
کتاب مجموعه زبان و ادبیات فارسی نثر عربی