ژیکو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

ژیکو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

مقاله در مورد زیبایی شناسی مارکس

اختصاصی از ژیکو مقاله در مورد زیبایی شناسی مارکس دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله در مورد زیبایی شناسی مارکس


مقاله در مورد زیبایی شناسی مارکس

مقاله کامل بعد از پرداخت وجه

لینک پرداخت و دانلود در "پایین مطلب"

فرمت فایل: word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

تعداد صفحات: 14

 

چکیده

زیبایی شناسی مارکس به شکل شگفت انگیزی تحت تاثیر دیدگاه سیاسی- اجتماعی اوست. او معتقد است هنر مانند کلیه فعالیت‌های معنوی به رو بنای فرهنگی تعلق دارد و به واسطه شرایط اجتماعی، تاریخی و مخصوصاً شرایط اقتصادی تعیین می‌شود. هنر در نگاه مارکس انعکاس واقعیت اجتماعی است. در این پژوهش ابتدا کلیت دیدگاه زیبایی شناختی مارکس و سپس 3 محور اصلی این دیدگاه مورد بررسی قرار خواهند گرفت. این سه محور عبارتند از کارکرد اسطوره در گذر از اقتصاد به هنر، فقدان تناسب میان تکامل اقتصادی و هنری و افسون ابدی یک هنر ویژه که بنیادهای اقتصادی آن مدتهاست که پشت سر گذاشته شده است.

واژه‌های کلیدی

مارکسیسم، زیبایی شناسی، هنر، زیر بنا، اسطوره، اقتصاد.

مقدمه

کارل مارکس در دوره‌ای به دنیا آمد که علاقه و دلبستگی انسانها از هنر و ادبیات بریده و متوجه اقتصاد سیاسی شده بود. بحث‌هایی که در آن زمان رواج داشت بیشتر پیرامون نقش هوش و قریحه و نبوغ، تقلید طبیعت و مسائل و مشکلات عملی جنبش آزادیخواهانه بورژوازی بود. نگرش بورژوازی به هنر به طور صریحی عمل گرایانه بود و مسائل هنر مقید به مسائل کار و کسب و سیاست. با در نظر گرفتن جو حاکم، مارکس و پیروانش نمی‌توانستند آنگونه جامع و گسترده که فیلسوفان پیشین به هنر پرداخته بودند، پیرامون آن قلم فرسایی کنند. مارکس و انگلس در واقع هیچ تفسیر نظام مندی از هنر از خود بر جا نگذاشتند. آنها همه اندیشه و تلاششان را روی مسائل و مشکلات طبقه کارگر و مبارزه آنها متمرکز کرده بودند. به طور کلی زیبایی شناسی مارکس به نحو جدا ناپذیری در پیوند با جهان بینی انقلابی وی قرار داد.

مارکس دوباره تصمیم به نگارش اثر مستقلی در زمینه زیبایی شناسی گرفت. نخست در سال 1842 که می‌خواست با همراهی برونو بائر زیبایی شناسی هگل را نقد کند و بار دوم در 1857 که قرار بود برای دانشنامه امریکایی، رساله‌ای درباره زیبایی شناسی بنویسد. او هر دو بار در همان آغاز راه متوقف شد. طولانی‌ترین متنی که مارکس در بررسی اثر هنری خاصی نوشته، فصلی است از کتاب خانواده مقدس که در آن به داستان مسلسل رازهای پاریس اژن سو پرداخته است. مارکس همواره به هنر و ادبیات علاقه داشت و در دانشگاه مدتی شاگرد ویلهلم شگل بود و تا زمانی که هاینریش هاینه درگذشت، دوستی نزدیک خود را با شاعر حفظ کرد. مارکس شیفته تراژدی‌های یونانی و شکسپیر بود و در آثارش مدام از آنان نقل قول می‌آورد.

بنیان زیبایی شناسی مارکس به طور کلی بر این اندیشه استوار است که زیر ساخت اقتصادی بنیان همه آن چیزهایی است که در رو بنا یا آگاهی حضور دارند که هنر نیز از آن جمله است. زیبایی شناسی از نظر مارکس چیزی نیست که از نظر زیستی ذاتی انسان باشد و یا چیزی مقدم بر تکامل اجتماعی. زیبایی فرآورده‌ای است تاریخی و نتیجه یک سلسله تولیدات مادی و فکری دراز مدت. دو اعتقاد داشت که اثر هنری مانند هر فرآورده دیگر، مردم هنر شناس و زیبایی پسند به وجود می‌آورد. بدین سال تولید نه تنها برای فروشی می‌سازد بلکه برای شیء نیز فرد فراهم می‌آورد.

از آثار مارکس می‌توان به «فتو فلسفه، سرمایه، کمونیسم، انقلاب و لهستان آزاد، انقلاب قرن 17 انگلستان، و جنگ داخلی فرانسه» اشاره کرد.

هنر در دیدگاه مارکس بیانگر واقعیت نیست برعکس بیان واژگونه واقعیت است. همانطور که آدمها به گونه‌ای نادرست می‌پندارند که آگاهی‌شان تعیین کننده زندگی مادی آنهاست، و یا تعیین کننده محصولات زندگی مادی آنهاست، و همانطور که برای محصولات آگاهی‌شان حیات و تاریخ ویژه‌ای قائل می‌شوند، در تمام گستره‌های زندگی خود و از آن میان در هنر نیز همه چیز را واژگونه می‌بینند. بدین سان ایدئولوژی در حد نظام پندارهای خیالی و واهی یا آگاهی دروغین تنزل پیدا می‌کند و در تضاد با دانش راستین و علمی قرار می‌گیرد. مارکس و پیروانش در بسیاری موارد از تولید هنری چون واشری ایدئولوژیک بحث کرده‌آند. (لیف شیتز، 1381، 139- 138).

مارکس معتقد است ذهن هنرمند با سطح آگاهی اجتماعی دورانش فاصله دارد و این فاصله، فاصله‌ای نسبی است. یعنی فاصله هنرمندان از سطح آگاهی، اجتماعی روزگارشان همواره در یک حد نیست، اما خواست‌ها و اشتیاق آنان در بیشتر موارد یکسان در تضاد با عقاید اجتماعی روزگارشان قرار می‌گیرد و همواره نیز جنبه بخردانه ندارد یا از سوی جامعه چنین ارزیابی نمی‌شود. همانطور که ادراک هنرمند از طبیعت با ادراک علمی متفاوت است، شناخت اجتماعی او نیز درکی است خاص. در موارد زیادی هنرمند، پیش‌تر از دورانش تولید کننده است.

به همین دلیل در جامعه سرمایه‌داری با شماری از دشواریهای تولید کننده‌های مستقیم کالاها رو به روست. (رافائل، 1379، 152- 148) در نظر مارکس یک نویسنده کارگری تولیدی است زیرا او ناشر خود را ثروتمند می‌کند، درست همان کاری که کارگر تولیدی برای سرما‌یه‌دار انجام می‌دهد. (همان، 183).

چنین نظری درباره هنرمند، هنر را نیز به یک محصول تولیدی تقلیل می‌دهد. مارکس در بحث‌هایی که راجع به تفاوت کار فکری و جسمی مطرح کرده، بارها از تولید هنری مثال آورده است.


دانلود با لینک مستقیم


مقاله در مورد زیبایی شناسی مارکس

دانلود تحقیق درمورد زیبایی شناسی مارکس

اختصاصی از ژیکو دانلود تحقیق درمورد زیبایی شناسی مارکس دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق درمورد زیبایی شناسی مارکس


دانلود تحقیق درمورد زیبایی شناسی مارکس

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:16

 

چکیده

زیبایی شناسی مارکس به شکل شگفت انگیزی تحت تاثیر دیدگاه سیاسی- اجتماعی اوست. او معتقد است هنر مانند کلیه فعالیت‌های معنوی به رو بنای فرهنگی تعلق دارد و به واسطه شرایط اجتماعی، تاریخی و مخصوصاً شرایط اقتصادی تعیین می‌شود. هنر در نگاه مارکس انعکاس واقعیت اجتماعی است. در این پژوهش ابتدا کلیت دیدگاه زیبایی شناختی مارکس و سپس 3 محور اصلی این دیدگاه مورد بررسی قرار خواهند گرفت. این سه محور عبارتند از کارکرد اسطوره در گذر از اقتصاد به هنر، فقدان تناسب میان تکامل اقتصادی و هنری و افسون ابدی یک هنر ویژه که بنیادهای اقتصادی آن مدتهاست که پشت سر گذاشته شده است.

مقدمه

کارل مارکس در دوره‌ای به دنیا آمد که علاقه و دلبستگی انسانها از هنر و ادبیات بریده و متوجه اقتصاد سیاسی شده بود. بحث‌هایی که در آن زمان رواج داشت بیشتر پیرامون نقش هوش و قریحه و نبوغ، تقلید طبیعت و مسائل و مشکلات عملی جنبش آزادیخواهانه بورژوازی بود. نگرش بورژوازی به هنر به طور صریحی عمل گرایانه بود و مسائل هنر مقید به مسائل کار و کسب و سیاست. با در نظر گرفتن جو حاکم، مارکس و پیروانش نمی‌توانستند آنگونه جامع و گسترده که فیلسوفان پیشین به هنر پرداخته بودند، پیرامون آن قلم فرسایی کنند. مارکس و انگلس در واقع هیچ تفسیر نظام مندی از هنر از خود بر جا نگذاشتند. آنها همه اندیشه و تلاششان را روی مسائل و مشکلات طبقه کارگر و مبارزه آنها متمرکز کرده بودند. به طور کلی زیبایی شناسی مارکس به نحو جدا ناپذیری در پیوند با جهان بینی انقلابی وی قرار داد.

مارکس دوباره تصمیم به نگارش اثر مستقلی در زمینه زیبایی شناسی گرفت. نخست در سال 1842 که می‌خواست با همراهی برونو بائر زیبایی شناسی هگل را نقد کند و بار دوم در 1857 که قرار بود برای دانشنامه امریکایی، رساله‌ای درباره زیبایی شناسی بنویسد. او هر دو بار در همان آغاز راه متوقف شد. طولانی‌ترین متنی که مارکس در بررسی اثر هنری خاصی نوشته، فصلی است از کتاب خانواده مقدس که در آن به داستان مسلسل رازهای پاریس اژن سو پرداخته است. مارکس همواره به هنر و ادبیات علاقه داشت و در دانشگاه مدتی شاگرد ویلهلم شگل بود و تا زمانی که هاینریش هاینه درگذشت، دوستی نزدیک خود را با شاعر حفظ کرد. مارکس شیفته تراژدی‌های یونانی و شکسپیر بود و در آثارش مدام از آنان نقل قول می‌آورد.

بنیان زیبایی شناسی مارکس به طور کلی بر این اندیشه استوار است که زیر ساخت اقتصادی بنیان همه آن چیزهایی است که در رو بنا یا آگاهی حضور دارند که هنر نیز از آن جمله است. زیبایی شناسی از نظر مارکس چیزی نیست که از نظر زیستی ذاتی انسان باشد و یا چیزی مقدم بر تکامل اجتماعی. زیبایی فرآورده‌ای است تاریخی و نتیجه یک سلسله تولیدات مادی و فکری دراز مدت. دو اعتقاد داشت که اثر هنری مانند هر فرآورده دیگر، مردم هنر شناس و زیبایی پسند به وجود می‌آورد. بدین سال تولید نه تنها برای فروشی می‌سازد بلکه برای شیء نیز فرد فراهم می‌آورد.

از آثار مارکس می‌توان به «فتو فلسفه، سرمایه، کمونیسم، انقلاب و لهستان آزاد، انقلاب قرن 17 انگلستان، و جنگ داخلی فرانسه» اشاره کرد.

هنر در دیدگاه مارکس بیانگر واقعیت نیست برعکس بیان واژگونه واقعیت است. همانطور که آدمها به گونه‌ای نادرست می‌پندارند که آگاهی‌شان تعیین کننده زندگی مادی آنهاست، و یا تعیین کننده محصولات زندگی مادی آنهاست، و همانطور که برای محصولات آگاهی‌شان حیات و تاریخ ویژه‌ای قائل می‌شوند، در تمام گستره‌های زندگی خود و از آن میان در هنر نیز همه چیز را واژگونه می‌بینند. بدین سان ایدئولوژی در حد نظام پندارهای خیالی و واهی یا آگاهی دروغین تنزل پیدا می‌کند و در تضاد با دانش راستین و علمی قرار می‌گیرد. مارکس و پیروانش در بسیاری موارد از تولید هنری چون واشری ایدئولوژیک بحث کرده‌آند. (لیف شیتز، 1381، 139- 138).

مارکس معتقد است ذهن هنرمند با سطح آگاهی اجتماعی دورانش فاصله دارد و این فاصله، فاصله‌ای نسبی است. یعنی فاصله هنرمندان از سطح آگاهی، اجتماعی روزگارشان همواره در یک حد نیست، اما خواست‌ها و اشتیاق آنان در بیشتر موارد یکسان در تضاد با عقاید اجتماعی روزگارشان قرار می‌گیرد و همواره نیز جنبه بخردانه ندارد یا از سوی جامعه چنین ارزیابی نمی‌شود. همانطور که ادراک هنرمند از طبیعت با ادراک علمی متفاوت است، شناخت اجتماعی او نیز درکی است خاص. در موارد زیادی هنرمند، پیش‌تر از دورانش تولید کننده است.

به همین دلیل در جامعه سرمایه‌داری با شماری از دشواریهای تولید کننده‌های مستقیم کالاها رو به روست. (رافائل، 1379، 152- 148) در نظر مارکس یک نویسنده کارگری تولیدی است زیرا او ناشر خود را ثروتمند می‌کند، درست همان کاری که کارگر تولیدی برای سرما‌یه‌دار انجام می‌دهد. (همان، 183).

چنین نظری درباره هنرمند، هنر را نیز به یک محصول تولیدی تقلیل می‌دهد. مارکس در بحث‌هایی که راجع به تفاوت کار فکری و جسمی مطرح کرده، بارها از تولید هنری مثال آورده است. هر چند مارکس توضیح داده که هنر تولیدی خاص است و باید به گونه‌ای خاص هم بررسی شود، اما در بسیاری از هنر همچون هر یک از  اشکال دیگر تولیدی بحث کرده است. (Marx, 1977, 46) مارکس در کتاب سرمایه گفته که کار بدترین معماران از کار ماهرانه زنبورها در ساختن کندوها و کار عنکبوت‌ها در تنیدن تار مهمتر است چون حتی یک معمار ناشی و نابلد هم از آغاز کار می‌داند که می‌خواهد به چه چیزی شکل دهد. در پایان هر فراشه کار، ما نتیجه‌ای را به دست می‌آوریم که در فکر کارگر قبل از آنکه آغاز به کار کرده باشد، وجود داشت. این نکته را در مورد اثر هنری بهتر می‌توان نشان داد. چون کنش آفرینش از نظر مارکس تا حدود زیادی آگاهانه است. انسان در نظر مارکس نه فقط در شکل مواد طبیعی موجب دگرگونی می‌شود بلکه با نیت خود نیز در آنها ایجاد تغییر می‌کند و این نیتی است که انسان از آن آگاه می‌دارد. همین نیت با سخت‌گیری‌اش در حد یک قانون تعیین کننده شیوه فعالیت انسان است و او باید اراده خود را تابع آن کند. کار به دلیل همین نیست آگاهانه جنبه لذت بخش دارد و بازی نیروهای فکری و جسمی انسان محسوب می‌شود. مارکس در بسیاری آثار خود تاکید می‌کند که هر گاه کارگر از کار چون سرچشمه لذت دور شود، کار جنبه زیبایی شناسانه‌اش را از دست می‌دهد و دیگر نمی‌تواند هدف در خود باشد. پس کار هنری شکل معینی از کار است و باید در این حد نیز مطرح شود.

(Marx, 1887, 94- 96) اگر هنر را در منطق بررسی کلی انواع تولید جای دهیم، در واقع از بسیاری ارز و رمزهایش کاسته‌ایم امام همچنان عنصر خیالپردازی در آن قدرتمند باقی می‌ماند. تا آنجا که وقتی مارکس خیالپردازی می‌کند، هنر بیش از همیشه در کارش مهم می‌شود. مارکس هنگامی که تصاویری خیالی از کمونیسم یعنی از جامعه آینده انسانی ارائه می‌کند، می‌گوید که آنجا توان‌های آفریننده فرد به طور کامل شکل می‌گیرد و هر کس می‌تواند تبدیل به رافائل شود. (Marx, 1977, 25- 28). مارکس برای توجیه این ادعا مثال می‌آورد که نه خود موتزارت بلکه شخص دیگری بود که بخش مهمی از رکوئیم ناتمام موتزارت را تصنیف و آن را کاملاً به پایان رساند و رافائل هم تنها بخش ناچیزی از نقاشی دیواری خود را خودش انجام داد. مارکس اعتقاد دارد که رافائل آثار نقاشی خود را مستقل از تقسیم کار اجتماعی که در آن زمان در رم متداول بوده نیافریده است.

اگر رافائل را بلئوناردو داوینژچی و تیسین مقایسه کنید، می‌فهمیم که تا چه حد آثار هنری رافائل در وهله نخست متاثر از رونق و شکوفایی رم و سپس تحت تاثیر فلوارنس بوده است. در مقابل آثار لئوناردو داوینچی فقط از محیط اجتماعی فلورانس تاثیر پذیرفته و تیسین نیز از شرایط تکاملی کاملاً متفاوت و نیز متاثر گشته است. این که فردی همچون رافائل قادر باشد استعداد خود را شکوفا سازد، کاملاً بستگی به تقاضایی دارد که برای هنرش وجود دارد. آن تقاضا نیز وابسته به تقسیم کار و نتایج شرایط آموزشی انسان‌هاست. (رافائل، 1379، 177- 175).

در نگاه مارکس تمرکز انحصاری استعداد هنری در افراد معینی در جامعه و سرکوب بعدی آن در توده‌های وسیعی از مردم، پیامد تاثیر تقسیم کار می‌باشد. حتی اگر در روابط اجتماعی معین هر کس بتواند هنرمند چیره دستی بشود، این مانع از آن نخواهد شد که دیگری از رسیدن به چنین مقامی باز بماند. با سازماندهی کمونیستی جامعه، هنرمند نه در انزوای ملی و محلی که صرفاً از تقسیم کار ناشی می‌شود محصور می‌ماند، نه در محدوده هنر خاص، تا منحصراً نقاش، مجسمه ساز و غیره شود. در جامعه کمونیستی کسی منحصراً نقاش نیست، بلکه در نهایت انسان‌ها از جمله بسیاری فعالیت‌هایشان نقاشی هم می‌کنند. (همان، 201).

مارکس معتقد است که در جامعه کمونیستی فرد در هر شاخه هنری تکامل می‌یابد و کارش محدود به هنر خاص نمی‌ماند. پس کار تبدیل به  هنر همگانی می‌شود و تخصص نمی‌طلبد. این تصور از کار یا فن که با هنر یکی است، شباهت زیادی به مفهوم یونانی «تخته» دارد. مارکس همچنین می‌گوید که مادر اتوپیا زندگی نمی‌کنیم و هنرمند نیز در مهلکه پیکار طبقاتی به سر می‌برد. پس اثر هنری همچون هر محصول تولیدی و فکری دیگر در این پیکار نقش‌های متفاوت می‌یابد. مارکس می‌پذیرد که گاه اثر هنری فراتر از موقعیت تاریخی پیدایش خود می‌رود. او در گروندریسه می‌نویسد: «در مورد هنر به خوبی آشکار است که شکوفایی هنر در دوره‌هایی معین به هیچ رو با تکامل همگانی جامعه و نیز با آن پایه مادی که به اصطلاح استخوان بندی جامعه است، تناسبی نداشته است.... مثلاً قیاس هنر یونانی با هنر جدید ... جای هیچ شگفتی نیست که  تکامل هنر به طور کلی با تکامل اجتماعی هماهنگ نباشد». (لیف یشتز، 1381، 198).

مارکس در کل هنر را پدیده‌ای تاریخی و اجتماعی و  وابسته به ابزار تولید و تکنولوژی می‌داند. از این رو دیدگاه می‌توان در آثار مارکس و انگلس سه دسته بندی در آثار هنری یافت:

1- اثر هنری با جهان بینی طبقاتی یک طبقه خاص اجتماعی همراه است. مارکس درباره آثار شاتو بریان چنین نظری داشت. او در نامه‌ای به انگلس از این نکته یاد کرده بود. خود انگلس هم در پیشگفتار آلمانی کتابش «سرچشمه خانواده مالکیت خصوصی و دولت» در مورد  تراژدی‌های آشیلوس چنین نظری داده بود.

این فقط قسمتی از متن مقاله است . جهت دریافت کل متن مقاله ، لطفا آن را خریداری نمایید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق درمورد زیبایی شناسی مارکس

پاورپوینت-زیبایی شناسی در معماری - در 33اسلاید-powerpoint-ppt

اختصاصی از ژیکو پاورپوینت-زیبایی شناسی در معماری - در 33اسلاید-powerpoint-ppt دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

پاورپوینت-زیبایی شناسی در معماری - در 33اسلاید-powerpoint-ppt


پاورپوینت-زیبایی شناسی در معماری - در 33اسلاید-powerpoint-ppt

 

ور ، رنگ ، آب سه عنصر زیبایی شناسی معماری اسلامی

 

 

نور، جلوه خداوند؛ رنگ، کثرت ارتباطی ذات با وحدت و آب، بن‌مایه اصلی فلسفه اسلامی سه عنصر زیبایی شناسی معماری اسلامی هستند.

 

سرویس معماری هنرآنلاین: نور ، رنگ ، آب ، سه عنصر زیبایی شناسی معماری اسلامی اند. نور عمده‌ترین مشخصه معماری ایران است و نمادی از عقل الهی است . رنگ در انقطاب نور حاصل می‌آید و آب تصویر طبیعت، در معماری اسلامی است که شاید بد نباشد کمی درمورد آنها بخصوص از دیدگاه عرفانی بپردازیم:

نور

نور جلوه خداوند است که حضورش در معماری اسلامی به ویژه در مسجد که خانه اوست تجلی می‌یابد. "الله نور السموات و الارض" و در کاستن از صعوبت و سختی و سردی سنگ و بنا نقش بسزایی دارد، تجلی متافیزیک نور بر فیزیک بنا، آنرا اصلی‌ترین محور زیبایی شناسی معماری اسلامی در عرفان و معنا قرار داده است. در بناها از کف براق، و درخشنده و سطوح دیوارها برای شکار نور استفاده می‌شد و گاهی نور طوری از سقف‌های الماسی شکل باز می‌تابید که انعکاسی در پی داشت.

نور به تزیین معماری اسلامی کیفیتی پویا می‌بخشید و نقوش، اشکال و طراح‌ها را به درون زمان می‌کشید. نور و سایه در سطوح، تقابل‌های شدید ایجاد می‌کرد و به سنگ‌های منقوش و سطوح گچی و آجری، بافت می‌بخشید. نور از لا به لای مشاربیه‌های چوبی‌، جداره‌های گچی و مرمری و شیشه‌های نقوش پنجره‌ها رد می‌شد و نقوش را بر روی سطوح پشتی و داخلی نمودار می‌ساخت و پوششی زمانمند و متغیر از رنگ و سایه پدید می‌آورد.

رنگ

رنگ از تکثیر نور حاصل می‌شود و نمایانگر کثرتی است که ارتباطی ذاتی با وحدت دارد. از دیدگاه اندیشمندان هنر اسلامی، رنگ سفید نماد وجود مطلق و رنگ سیاه که پوشش خانه کعبه است نماد اصلی تعالی و فراوجودی است که خانه کعبه با آن ارتباط دارد، رنگ‌های آبی، فیروزه‌ای و طلایی در نگارگری اسلامی و ایرانی، جلوه‌هایی از معانی باطنی جاری در بطن رنگ‌ها هستند. روان‌شناسی رنگ در قرآن نیز مورد تامل جدی قرار گرفته است. "قالوادع لنار بک بیین لنامالونها قال انه یقول انها بقره صفرا فاقع لونها تسرالناظرین" آیه‌ای که در آن رنگ زرد زرین عاملی برای سرور و انبساط خاطر ناظر معرفی می‌شود این آیه و همچنین احادیث و روایاتی که بر معانی رنگ‌ها دلالت می‌کردند (سفید که رنگ محبوب پیامبر بود و سبز که نشانه سیادت فرزندان علی (ع) و فاطمه (س) محسوب می‌شد) رنگ را عاملی مهم در جهت استفاده معنوی در جلوه‌های نگارگری معماری اسلامی قرار داد، اهمیت و جایگاه رنگ در معماری اسلامی مورد توجه کامل قرار گرفته است یکی از اصیل‌ترین رنگ‌های مطرح در هنر اسلامی رنگ فیروزه‌ای است، همچنین آبی لاجوردی هسته تمثیل مراقبه و مشاهده است، بیانگر بیکرانگی آسمان آرام و تفکر برانگیز سحرگاهان صاف و صمیمی است، در درون مسجد، برخلاف بیرون که کاشی کاری بیشتر با آجر عجین شده است. نقوش کاشی با سفیدی نقوش گچ‌بری همراه است که تضاد چشم‌گیری را با فضای پر نقش و رنگ بیرون برقرار می‌سازد و باعث می‌شود فضای داخلی مسجد آرامش و قداست خاصی داشته باشد که این قداست از رنگ سفید فضا و از بی‌رنگی و بی‌نقشی سطوح داخلی نشات می‌گیرد، زیرا رنگ سفید به خصوص وقتی با نوعی خلوت، تفکر و سکوت همراه باشد، الهام‌گر نوعی بزرگی پاکی و اندیشه بالندگی است، بیشترین قسمت سطوح کاشی‌کاری‌ها به رنگ‌های سردی چون زنگاری‌ها، فیروزه‌ای‌ها و لاجوردی‌ها تعلق دارد، لاجوردی‌ها و رنگ‌های آبی فام عمق دارند که آدمی را به بی‌نهایت و به جهانی خیالی و دست نیافتنی می‌برند، آبی، گستردگی و وسعت آسمان صاف را به یاد می‌آورد. نشانه صلح است و رنگ بی‌گناهی، نور آبی، کسانی را که بی‌قرارند، آرام می‌کند، آبی همواره متوجه درون است و جنبه‌های گوناگون روح آدمی را نشان می‌دهد، در فکر و روح او داخل می‌شود و باروان او پیوند می‌خورد، آبی معنی ایمان می‌دهد و اشاره‌ای است به فضای لایتناهی و روح. آبی سمبل جاودانگی است.

آب

آب در فلسفه اسلامی بن هستی محسوب می‌شود "وجعلنامن الماء کل شی حی" و در عین حال عامل تطهیر نیز است. این صفت ذاتی (که بر اشیاء پلید مهر پاکی و تطهیر می‌زند) چنان با حقیقت بنا در معماری اسلامی ارتباط دارد که حضورش در متن معماری اسلامی بنا را مطهر کرده و صفت تطهیر می‌دهد.

حضور آب در معماری اسلامی به ویژه در مسجد نه تنها آن را عاملی فیزیکی برای تطهیر عابدی قرار می‌دهد که برای عبادت خود به این تطهیر نیاز دارد، بلکه به بنا نیز صفت تطهیر می‌دهد. پیوند تنگاتنگ آب و معماری اسلامی در آیاتی از قرآن به ظرافت و عظمت احساس می‌شود، آب حائل میان "او" و هستی و در عین حال و اصل عالم به حضرت اوست، معماری اسلامی با آب برخوردی کاشفانه دارد، حضور بی‌مثال آب از صعوبت بنا می‌کاهد، شفافیتش پرده از جاودانگی بناهایی بر می‌دارد که بر آخرت استوار گشته‌اند.

بی‌رنگی‌اش، آدمی را به بی‌رنگی می‌خواند و از ننگی که از صورت رنگ خاصل می‌شود می‌رهاند و سیالیتش بر سست بنیانی عمارت‌هایی دلالت دارد که آدمیان به تصور جاودانگی دنیا با نفی دارالقرار بر بستری از توهم بنا می‌کنند (سراب )، آب در عرفان و هنر اسلامی، جلوه پاکی‌ها ، زیبایی‌ها و هم خوی حق است. به طور کلی هنر اسلامی سعی دارد تا احدیت خداوند را لا به لای رنگ‌ها فرم‌ها، نورها و اصوات متجلی سازد. یعنی سعی در نمایاندن معنا تا جایی ممکن در صورت دارد. هرچه تاثیر معنا به صورت بیشتر باشد و این تجلی نمایان‌تر، صورت از تاثیر آن لطیف‌تر، شفاف‌تر و در عین حال همچون معنا، مبهم راز آمیز و تجوید و انتزاع متمایل‌تر خواهد بود.

 


دانلود با لینک مستقیم


پاورپوینت-زیبایی شناسی در معماری - در 33اسلاید-powerpoint-ppt