ژیکو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

ژیکو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق درباره خط خطی

اختصاصی از ژیکو تحقیق درباره خط خطی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 25

 

مقدمه

مجموعه شعری که بدان می نگرید، در بر دارنده اشعار و نثرهای دو شاعر جوان است.

یکی از ویژگی های مهم، مشخص و ممتاز شعر، وزن آن است که بدون آن هیچ کلامی جواز ورود به قلمرو شعر را ندارد و سخن غیر موزون، نثر است که قلمرو عقیده های مختلف در این مجموعه حد و مرز یافته و به خوبی به چشم می خورد.

گردآوری این مجموعه کوششی است تا این میراث عظیم را حفظ کند. نظام جمهوری اسلامی ایران برای ادبیات فارسی این گنج با ارزش، جایگاه ارزشمند و رفیعی را در نظر گرفته و ما تازه رستگان شعر، این اصل را حفظ می کنیم و این مهم را ارج می نهیم.

امید است که این مجموعه، به قدر توان خود، در خاطر شما دلپذیر افتد و با پیشگامی شاعران بزرگی همچون حافظ و سعدی و پذیرش طبع جامعه و حمایت نودوستان شعر، که تنها ضامن بقای شعر است، در روزگاران دراز به یادگار بماند.

معادله

در کوچه پس کوچه های مبهم دلم آنجا که در دنیای مجازی ام دنبال حقیقت بودم دنبال واژه واژه برای وصف عشق می گشتم تو را دیدم تو را که خود عاشق تر از من بودی من که خود را در عشق از همه برتر می دانستم.

تو هر روز به آنجا می آمدی برای تجدید میثاق و عهدت با او.هر گاه از آنجا می گذشتم و نگاه عاشقانه او را به تو میدیدم که چه عاشقانه برای هم می گریید واژه واژه های عشق را می یافتم.

لحظه ها برای سبقت گرفتن از پی هم تمام هستی خود را به کار گرفتند. شما سنبل عشق من شدید اما تا در جستجوی حل تک معادله ی عشقم گشتم تا آن را با تو حل کنم خودم را تنها دیدم.

آن شب زیر کورسوی عشق بازی ستارگان خودم را تنها دیدم...!!!

ای کاش...

ای کاش آسمان حرف کویر را می فهمید اشک خود را نثار گونه های خشک او می کرد. کاش واژه حقیقت آنقدر با لبها صمیمی بود که برای گفتنش نیازی به شهامت نبود. کاش دلها آنقدر خالص بود که دعاها قبل از پایین آمدن دستها مستجاب می شد. کاش مهتاب با کوچه های تاریک شب آشناتر بود.

کاش بهار آنقدر مهربان بود که باد...

کاش بهار آنقدر مهربان بود که باد عطرش را با خود به همراه می آورد تا با یادش بی اختیار مست می شدم .کاش دلها آنقدر یکرنگ بود تا هرگز چشم کسی بارانی نمی شد مگر برای شادی. کاش قاصدکها زبان داشتند تا حرف دل عشاق را به همه می رساندند بلکه اجابت می شد قنوتی...

کاش افسانه ها حقیقت داشتند اما افسوس و حسرت که اگر اینگونه بود دیگر افسانه نبود. کاش دلها آنقدر صبر داشتند تا برای سبک کردن بار سنگینش محتاج به دل بی وفایان نمی شد. کاش مردم آنقدر وفادار بودند تا برای گفتن و بیان واژه واژه های عشق احتیاجی به شهامت نبود. کاش حرمت شکنان می فهمیدند چقدر برای عشاق سخت است شنیدن واژه عشق بدون وضوی عاشقان؟!! کاش ضمایم پرونده عشق همگان پر از داستانهای شیرین وفرهاد، لیلی و مجنون ... بود.

وکاش پرونده عشق کسی بسته نمی شد. ای کاش هیچ گاه برای ریختن قطرات مقدس اشک در دل عشاق ترسی وجود نداشت. ای کاش هیچ کس پشیمان نمی شد تا بدون چاره بماند.

ای کاش سه گروه از مردم وجود نداشتند:

حرمت شکنان، بی وفایان و عشاق

اگر عشاق نبودند بی وفایان حرمت شکنی نمی کردند.

و ای کاش...!!!...

لحظه ای که هرگز نخواهد رسید...!!!

زیر چتر طلایی خورشید آن جا که اسب خورشید از کنار هر طلوع در کوچه های آسمان می دوید من بر پشت اسب آفتاب می پریدم و با هم تا غروب خورشید می تاختیم و با طلوع هر ستاره می فهمیدیم امروز هم دیروز شد.

یک روز که خورشید دوباره چتر محبتش را بر زندگیم گسترانده بود و من با چشمان زلال اسب سپیدم سخن می گفتم و با هم شانه به شانه با صدای آواز باد با پیچکی از صدای زمزمه ی جویبارها در کوچه هایی آبی تر از احساس عبور می کردیم جایی که می شد عطر علف را قاب کرد فهمیدم یک کبوتر بر روی بام دلم بی خبر لانه کرده. آن کبوتر آنقدر زیبا بود و آن قدر عاشقانه لانه می ساخت که دلم نیامد او را از بام خانه ی دلم برانم .

روزها از پی هم می گذشتند دلبستگی و انس من به آن کبوتر آنقدر فراوان شده بود تا حدی که حتی خودم را هم فراموش کردم تمام وجودم را فرا گرفته بود. بخاطر محافظت از آشیانه و وجود آن کبوتر حاضر به هر کاری بودم. گذشت از جان کمترین کاری بود که می توانستم در حقش انجام دهم.

به حرمت آیین نیایش عاشقان مثل باران آسمان چشمم قطره قطره با جوهر خاکستری رنگ دلم را برایش سرودم.

گر چه از دل تنگی دلم به تنگ آمده بود اما در قصه هایم فقط امید بود.

شاید زمان خواب زلال ماهی ها از نگاهم ستاره می با رید و با بارش هر ستاره یا کلام لبخند کبوتر گرمی وصالی دوباره در رخسارم نقش می بست.

مجموعه ای از عشق ، در هر ورقش پیدا بود. حرفی از حرفهای وصال با یک دنیا از پاکی چشمان بی همتایش برایش سرودم. تا عاشقانه به او هدیه کنم.

اما در جواب پس از انتظاری کهنه گفت: " فراموشی بهترین واژه برای جداییست "

لانه آن کبوتر از بام دلم فرو ریخت و من با چشمانی پر از ستاره به افق به پرواز بی مهر آن کبوتر چشم دوخته بودم وانتظار می کشیدم؛ بازگشت " لحظه ای که هرگز نخواهد رسید..../ "


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درباره خط خطی