ژیکو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

ژیکو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود تحقیق ناصرخسرو قبادیانى

اختصاصی از ژیکو دانلود تحقیق ناصرخسرو قبادیانى دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق ناصرخسرو قبادیانى


دانلود تحقیق ناصرخسرو قبادیانى

ناصرخسرو قبادیانى(481-394 قمرى) از شاعران برجسته‌ى ایران است که با دانش‌هاى روزگار خود نیز آشنا بود. او طى سفرى هفت ساله از سرزمین‌هاى گوناگونى دیدن کرد و گزارش آن را در سفرنامه‌اى به یادگار گذاشت. در مصر با فرقه‌ى اسماعیلیه آشنا شد و به خدمت خلیفه‌ى فاطمى مصر، المستنصر بالله، رسید. او براى فراخواندن مردم به مذهب اسماعیلى به خراسان بازگشت، اما مردم آن‌جا چندان از دعوت او خشنود نبودند. به ناچار در سرزمین کوهستانى یمگان در بدخشان گوشه‌نشین شد و به سرودن شعر و نگارش کتاب‌هایى در زمینه‌ى باورهاى اسماعیلیان پرداخت.
زندگى‌نامه
ابومعین حمیدالدین ناصرخسرو قبادیانى مروزى، در سال 394 هجرى در روستاى قبادیان مرو، که اکنون در تاجکستان است، دیده به جهان گشود. جوانى را به فراگیرى دانش‌هاى گوناگون پرداخت و در سایه‌ى هوش سرشار و روح پژوهشگر خویش از دانش‌هاى دوران خود مانند فلسفه، اخترشناسى، کیهان‌شناسى، پزشکى، کانى‌شناسى، هندسه‌ى اقلیدوسى، موسیقى، علوم دینى، نقاشى، سخنورى و ادبیات بهره‌ها گرفت. خود او در این باره مى‌گوید:
به هر نوعى که بشنیدم ز دانش نشستم بر در او من مجاور
نماند از هیچگون دانش که من زان نکردم استفادت بیش و کم‌تر
با این همه، چون ناصرخسرو از خانوده‌اى برخوردار و دیوان‌سالار بود، در سال‌هاى پایانى فرمان‌روایى سلطان محمود غزنوى به کار دیوانى پرداخت و این کار را تا 43 سالگى در دربار سلطان مسعود غزنوى و دربار ابوسلیمان جغرى بیک داوود بن میکائیل ادامه داد. پیوستن او به دربار سرآغاز کام‌جویى‌ها، شراب‌خوارى‌ها و بى‌خبرى‌هاى او بود و گاه براى خشنودى درباریان با گفته‌هاى هزل‌آلود خود دیگران را به مسخره مى‌گرفت. خود او پس از آن‌که از آن آلودگى‌ها کناره گرفت، خود را به خاطر آن سخنان بیهوده این گونه ملامت مى‌کند:
اندر محال و هزل زبانت دراز بود و اندر زکات دستت و انگشتکان قصیر
بر هزل کرده وقف زبان فصیح خویش بر شعر صرف کرده دل و خاطر منیر
آن کردى از فساد که گر یادت آیدت رویت سیاه گردد و تیره شود ضمیر
چشمت همیشه مانده به دست توانگران تا اینت پانذ آرد و آن خز و آن حریر
اما همین که به چهال سالگى پا گذاشت کم‌کم از کرده‌هاى خود پشیمان شد و سرانجام در پى خوابى شگفت بسیار دگرگون شد. خود او سرگذشت آن دگرگونى را در آغاز سفرنامه چنین نوشته است:
"شبى در خواب دیدم که یکى مرا گفتی: چند خواهى خوردن از این شراب که خرد از مردم زایل کند. اگر بهوش باشى بهتر است. من جواب گفتم که: حکیمان جز این چیزى نتوانستند ساخت که اندوه دنیا کم کند. جواب دادی: در بى‌خودى و بى‌هوشى راحتى نباشد. حکیم نتوان گفت کسى را که مردم را به بى‌هوشى رهنمون باشد، بلکه چیزى باید طلبید که خرد و هوش را بیفزاید. گفتم که: من این از کجا آرم؟ گفت: جوینده یابنده باشد. سپس، به سوى قبله اشاره کرد و دیگر سخن نگفت."
هنگاهى که از خواب بیدار شد، آن گفته‌ها با او بود و بر او اثرى ژرف گذاشت و با خود گفت:" از خواب دوشین بیدار شدم، اکنون باید که از خواب چهل‌ساله نیز بیدار شوم." و چنین اندیشید که همه‌ى کردار خود را دگرگون کند و از آن‌جا که در خواب او را به سوى قبله نشان داده بودند، بر آن شد که سفرى به مکه داشته باشد و آیین‌هاى حج را به جا آورد. او سفر خود را در سال 437 هجرى از مرو و با همراهى برادرش ابوسعید و یک غلام هندى آغاز کرد. او از بخش‌هاى شمالى ایران به سوریه و آسیاى صغیر و سپس فلسطین، مکه، مصر و بار دیگر مکه و مدینه رفت و پس از زیارت خانه‌ى خدا از بخش‌هاى جنوبى ایران به وطن بازگشت و راهى بلخ شد. پیامد آن سفر هفت ساله و سه هزار فرسنگى براى او دگرگونى فکرى و براى ما سفرنامه‌ى ناصرخسرو است.
ماندگارى سه ساله‌ى ناصرخسرو در مصر باعث آشنایى او با پیروان فرقه‌ى اسماعیلیه و پذیرش روش و آیین آنان شد. پیروان آن آیین بر این باور بودند که امامت پس از امام جعفر صادق(ع) به یکى از فرزندان ایشان به نام محمد بن اسماعیل رسید که همچنان زنده است و پنهانى زندگى مى‌کند. از آن‌جا که پیروان اسماعیل به خردورزى اهمیت زیادى مى‌دانند، ناصرخسرو به آن فرقه گرایش پیدا کرد و به جایگاهى دست یافت که در مصر به خدمت خلیفه‌ى فاطمى مصر، المستنصر بالله ابوتمیم معد بن على(487-420 هجرى قمرى) رسید و از سوى او به عنوان حجت خراسان برگزیده شد.
ناصرخسرو در بازگشت به ایران، که همزمان با آغاز فرمان‌روایى سلجوقیان بود، در آغاز به بلخ رفت و در آن‌جا به تبلیغ مذهب اسماعیلى پرداخت. چیزى نگذشت که با مخالفت‌هاى گروه زیادى از مردم آن‌جا رو به رو شد و بیم آن بود که کشته شود. خود در این باره مى‌گوید:
در بلخ ایمن‌اند ز هر شرى مى‌خوار و دزد و لوطى و زن‌باره
ور دوستدار آل رسولى تو چون من ز خان و مان شوى آواره
از این رو، به شهرهاى دیگر خراسان و برخى شهرهاى مازندران روى آورد و کار تبلیغى خود را ادامه داد. به نظر مى‌رسد در مازندران پیروانى گرد او را گرفتند، با این همه چندان به او روى خوش نشان ندادند و در هر جا با چوب و سنگ از او پذیرایى کردند. سرانجام به یمگان در بدخشان رفت تا در خلوت آن سرزمین کوهستانى روزگار گذراند و بر تنهایى خود مویه کند و روزگار را به نگارش کتاب بگذراند. بیش‌تر آثار او طى 15 سال ماندن در همین کوهستان به نگارش درآمدند. او در آن سال‌ها از پشتیبانى على‌ بن اسد بن حارث، که اسماعیلى مذهب بود و ناصرخسرو کتاب جامع الحکمتین خود را به درخواست او نوشته است، برخوردار بود. سرانجام در همان سرزمین به سال 481 قمرى دیده از جهان فروبست.
سال‌شمار زندگى
394 هجرى قمری: در روستاى قبادیان مرو به دنیا آمد.
437 هجرى قمری: سفر خود را به سوى مکه آغاز کرد.
438 هجرى قمری: به بیت المقدس وارد مى‌شود.
444 هجرى قمری: سفر هفت‌ساله‌اش به پایان مى‌رسد و به بلخ وارد مى شود.
453 هجرى قمری: به دلیل تبلیغ براى فرقه‌ى اسماعیلى از بلخ رانده مى شود. زاد المسافرین را نیز در همین سال مى‌نگارد.
462 هجرى قمری: جامع الحکمتین را به نام امیر بدخشان، شمس‌الدین ابوالمعالى على بن اسد حارث، نوشت.

 

 

شامل 15 صفحه word


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق ناصرخسرو قبادیانى

دانلود مقاله ناصرخسرو

اختصاصی از ژیکو دانلود مقاله ناصرخسرو دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

مقدمه :
حکیم ابومعین ناصرخسرو قبادیانی بلخی یکی از سخن‌سرایان و نویسندگان توانا و اندیشه‌وران برجسته ایران است. که به سبب آثار گرانقدر و متعددی که از وی به یادگار مانده در میان گویندگان و متفکران ایرانی دارای منزلتی بس والاست.
وی به سال 394 هجری قمری یعنی اواخر سده چهارم در روستای قبادیان بلخ دیده به جهان گشود زندگانی پرفراز و نشیب او با بسیاری از حوادث تلخ و شیرین نیز همراه بود.
ناصرخسرو ازکودکی به کسب دانس پرداخت و از علوم و فنون گوناگون مانند ادبیات، ریاضیات، فقه و تاریخ ادیان دیگر علوم بهره برد. اگر در دوران جوانی چنانکه خود اشاره کرده چندی در غفلت و بی‌خبری به سر برد. اما از حدود چهل‌سالگی جان ‌ آگاهش به بیداری رسید. از آن پس همواره در طریق حق گام برداشت و آثارش را در خدمت نشر دانش و آگاهی مردم این سرزمین قرارداد.

 


دوران جوانی و خدمت در دربار پادشاهان:
ناصرخسرو بیست‌و پنج ساله بود که به بلخ رفت و به دربار سلاطین غزنوی راه جست. در این هنگام یمین‌الدوله سلطان محمود غزنوی د ربلخ بود. گمان می‌رود که روی آوردن ناصرخسرو به دربار پادشاه مشهور غزنوی به منظور دستیابی به حال و ثروت نبوده، زیرا ناصرخسرو از خاندان محتشمی بود می‌توان گفت سبب این کار یعنی همواره در خدمت درباربودن کسب شهرت و قدرت و همنشینی با بزرگان و شاعرانی بود که چهارصد شاعر نسبت داده شده به دربار با شکوه بوده‌اند. با توجه به اینکه در قرن‌های پنجم و ششم بیشتر شاعران به درگاه فرمانروایان روی می‌آوردند و به ستایش آنان مشغول بودند. اما این امر را در ضمن وخاطرداشتن که امتیازاتی برای سخن‌سرایان اغلب با تحقیرهایی برای آنان نیز همراه بود. ناصرخسرو در دربار محمود جاه و مقام یافت و چندی به مدح آن پادشاه می‌پراخت. وی به هنگام پیری آنگاه که فرزانه‌ای مشهور و شاعری بزرگ و متفکری پرمایه شده بدین وسیله از جوانی بی‌فایده خویش که در خدمت امرای غزنوی و سلجوقی در بی‌خبری و باده‌گساری و مداحی هدر رفته‌ بود. با افسوس و دریغ یاد می‌کند. دراینجا نیز به ذکر یک نمونه از اشعار وی در این رابطه اشاره می‌کنیم،
بر هنر می‌کرده زبان صحیح خویش بر شر سخف کرده دل و خاطر ضمیر
در این بیت اشاره شاعر به زبان سخن خویش را بر بیهوده‌‌گویی منحصر کرده و سبک عقلی خویش را بسیار روشن دانسته است. و خاطر درخشان را به سرودن اشعار پست اختصاص داده است.
پس از درگذشت محمود به سال 421 ناصرخسرو در زمان سلطنت مسعود پسر محمود نیز همچنان مورد احترام دربار بود. او درکتاب خود سفرنامه در بیان اخوان سلطان عصر به این نکته اشاره دارد.
پادشاهان غیرعرب را دیده‌ام چن سلطان محمودغزنوی و پسرش که هردو آنها از پادشاهان بزرگ و حکومتی باشکوه داشته‌اند من دیده‌ام حال می‌خواهم مجلس حضرت امیرالمؤمنین را هم ببینم.
شکوه و جلال دربار غزنویان در ناصرخسرو که از روستای کوچک و محقری آمده بود و از آنجا که سالهای بسیاری از عمرش را در خدمت امیران در لهو و لعب و شرابخواری گذرانده بود تأثیر شگرفی بر وجود وی گذاشته یود اما رفته‌رفته اذیت و آزاری که از طرف امیران این سلسله به فرقه‌های مختلف خاصه اسماعیلیان، اعمال می‌شد او را به خود آورد. زیرا می‌دید که سلطان غزنوی در ظاهر به بهانة جلوگیری از فساد در اسلام و در باطن برای سرکوبی هرگونه جنبش فکری و عقیدتی از هیچگونه کشتار باز نمی‌ایستد و حتی برای نابودی اسماعیلیان به دیار دیگر لشگرکشی می‌کند. ناصرخسرو به سال 432 همزمان با شکست مسعود غزنوی از ترکمانان غزنوی و تصرف بلخ به دست سلجوقیان به مرو رفت. مرو شهری است در خاک شوروی سابق و از شهرهای بزرگ خراسان قدیم و یکی از مراکز علوم و فنون بشمار می‌رفت. ناصرخسرو در مرو به خدمت ابوسلیمان جعفری بیک داود‌بن‌میکائیل پسر سلجوقی درآمد. و عهده‌دار شغل شایسته‌ای در دربار او شد. اما مدتی نگذشت که دریافت اینجا به جان و مال مردم ستم و تعدی روا است. و در اینجا بود که برای رهایی از این وضع به مردم اعلام کرد که کسی او را در خواب به سفر حج دعوت نمود. و او ناچاراً باید به سوی آنجا عزیمت کند. دلیل ذکر این خواب مشهور که ساختگی به نظر می‌رسید چند نکته بود. نخست آنکه از کار دیوانی بدون آنکه از طرف حکومت بر منافع وی ضربه‌ای وارد کند برکنار شود. ثانیاً برای کسب اطلاعاتی بیشتر از عقاید و افکار اسماعیلیه به مصر برود. که مرکز حکومت فاطمیان و رهبران اسماعیلیان بود. ثالثاً در غیر موقع و بدون همراه‌شدن با کاروان رسمی حج که هرگز حق عبور از مصر را نداشت به قاهره برود. بدین لحاظ چنانچه خود در ابتدای سفرنامه فکرکرده‌است شغل درباری را به یکسو نهاد و جانب مصر راهی شد (437) وی در این چهل‌و سه ساله بود.
سفرنامه ناصرخسرو هفت سال به درازا کشید وی در این سفر پس از شمال‌غربی ایران به ارمنستان و آسیای صغیر رفت از سوریه و طرابلس و فلسطین گذشت و مصر و قیرون و سودان و عربستان را سیاحت کرد.
ناصرخسرو از مکه عازم ایران شد. و از طریق آبادان، اصفهان، طبس، و قاین به زادگاه خویش یعنی بلخ رسید. و در این هنگام 50 ساله بود.(444) وی در این سفر که رنجهای زیادی را به جان خرید از علوم فراوانی برخوردار شد. وی پس از رسیدن به بلخ تبلیغ مذهب اسماعیلیان یا باطنیان را در پیش گرفت و چیزی نگذشت که دشمنان بسیاری یافت بطوریکه علاوه بر علمای دینی، امرای سلجوقی نیز او را بددین خواندند. و فتوای قتل او هم داده شد شاعر نام‌آور بلخ را ترک کرد. چندی در شهرهای مختلف خراسان و مازندران اقامت گزید. و سپس راه بدخشان در پیش گرفت ودر دره تیگان در میان کوههای بلند و مرتفع مرتفع در قله‌ای استوار سکنی گزید. و در سال 481 وفات یافت و همانجا به خاک سپرده شد. به گفته مؤلف جامع‌التواریخ سالهای اقامت وی در تیگان 20 سال بوده‌است.

 

آثارناصرخسرو :
فزونی دانش ناصرخسرو و وسعت آگاهی او از انواع علوم و فنون زمان سبب شد که از وی آثاری متعددی و گرانبها از منظوم و منثور یادگار بماند. چنانچه خود می‌گوید:
منکر به این ضعیف تنم زانکه در سخن از چرخ پر ستاره فزون است اثر مرا
بهترین اثر منظوم او دیوان اشعار اوست که دارای 11047 بیت است و در مورد ستایش پیامبر اکرم(ص) و دین اسلام و پند و اندرز و یک منظومه کوچک نیز به نام روشنایی نامه در پند و حکمت و در 592 بیت را نیز شامل می‌شود. این منظومه حاوی اشعاری استوار و نغز است و همچنین از لحاظ دانش و تربیت و عقل درخور توجه است.
این سخن‌سرای فرزانه پس از تحول فکری که در چهل‌و‌سه سالگی پدید آمد هرگز به مدیحه‌سرایی و ستایش خلق نپرداخت و جز پندو اندرز و نکوهش جهان و تعلقات دنیوی به زبان نیاورد. به وصف باغ و بستان و جمال یار نپرداخت و اینگونه کارها را نشانه سبکسری بشمار آورد شاعران مداح و مردم نادان را سخت مورد نکوهش قرارداد و توجه به دانش، فرد، و دین را مهمترین امتیاز آدمیان خواند.
مهمترین آثار ناصرخسرو به نظم عبارتند از: زادالمسافرین، وجه‌دین، خوان‌اخوان، گشایش و رهایش، جامع‌الحکمین، سفرنامه و چند کتاب رساله دیگر. ضمامین بیشتر این کتابها غیر از سفرنامه،مطالب مذهبی و کلامی و احکام دین و تبلیغاتی اسماعیلی است ، با نثری کهنه و کمی دشوار اما صحیح و بلیغ ازجمله عواملی که باعث شد اندیشه‌های بزرگان و علم وادب با گذشت زمان دستخوش نابودی و زوال بیافتد و تنها برخی از آنها نامی در تذکره‌ها و کتب ادبی برجای مانده است اینان است:
1- نخست اینکه طی 12 قرن اخیر ایران اغلب در معرض تاخت و تاز اقوام و ملل مختلف قرار داشته و بر اثر هجوم طوایف وحشی و نیمه وحشی آسیای میانه و دور ویران شدن مراکز علم و ادب بسیاری از این آثار گرانبها از میان رفته‌است.
2- و به سبب نبودن دستگاه چاپ و چاپخانه و همچنین کمبود کاغذ در قدیم از مؤلفان دانشمندان و ادیبان نسخ متعدد فراهم نمی‌آمده که جداقل یکی دو نسخه از آنها از گزند ایام محفوط بماند.

 

سفرنامه:
یکی از کتب مشهور و مهم ناصرخسرو سفرنامه است که شرح سفر هفت ساله اوست به شام و مصر و روم و حجارز و دیدار شهرهای بسیاری در نقاط مختلف و آشنایی با ملل و فرق گوناگون.این سفر در سال 437 از مرو آغاز شد و در سال 444 بابازگشت به بلخ از خاک عربستان و نواحی جنوبی و شرقی ایران پایان یافت. سفرنامه دارای سبکی کاملاً متفاوت است. این کتاب دارای انشایی زیبا و روان ایت. و یکی ساده‌ترین و دل‌انگیزترین نثر در سده پنجم بشمار می‌رود.
در رابطه با کتاب سفرنامه گفتنی و شنیدنی است که بیان آنها در این مجموعه مناسب به نظر نمی‌رسد و از این گذشته سبب درازای کلام می‌شود از جمله اینکه:ک
1- به احتمال بسیار این کتاب در قدیم به صورت خلاصه درآمده و شاید سفرنامه موجود یک‌پنجم کتاب اصلی باشد .
2- خوابی که در ابتدای ذکر شد قابل تأمل است و شاید ساختگی باشد.
3- ممکن است سفرنامه کنونی اصلاً انشاء کس دیگر باشد که کتاب اصلی را به عللی خلاصه کرده و آنرا بدین صورت درآورده است.
درباره تمام نکات بیان شده دلایلی جدی در دست است که می‌توان به مقاله نگارنده تحت عنوان
« دلایل منطقی ناصرخسرو» برای تغییر مذهب خود چه بود؟

 

خوابی شگفت:
شبی در خواب دیدم که شخصی به من گفت: چقدر می‌خوابی از این شراب بنوشی، نوشیدنی‌ای که عقل انسان را نابود می‌کند؟ اگر بیدار باشی بهتر. من در جواب گفتم: بزرگان چیزی جز این نتوانستند بسازند که غم انسان را در این دنیا تسکین دهد. شخص جواب داد که بی‌هوشی و مستی راحتی محسوب نمی‌شود. حکیم نسبتی است که نمی‌توان به شخصی نسبت داد که باعث بی‌هوشی و بیخودی مردم شود. بلکه باید به دنبال چیزی بود که خرد انسان را افزایش دهد من در خواب گفتم: من باید این را از کجا پیدا کنمک و بدست آورم. مرد در جواب گفت: جوینده یابنده است و سپس به سوی قبله نیز اشاره نمود و دیگر سخن نگفت. چون از خواب بیدار شدم تمام اتفاقاتی که در عالم خواب برایم رخ داد را به یاد داشتم و برروی من تأثیر نهاده بود و با خود گفتم که از خواب دیشب بیدار شدم. حالا باید از خواب غفلت چهل ساله خود بیدار شوم. فکرکردم که تا زمانی که کارهایم را تغییر ندهم درکارم گشایس نخواهد بود.
روز پنجشنبه ششم جمادی‌الاخر (437) سیم دیماه پارسیان سال چهارصدوچهارده یزدجردی سرو تن خود را شستم و راهی مسجد جامع شدم و نماز خواندم و از پروردگار کمک طلبیدم بخاطر انجام کارهایی که بر من واجب است و کارهایی که از من نیز منع شده‌است. همانگونه که خداوند تعالی امر نموده‌است.
پس راهی مرو شدم. و از شغلی که به من سپرده بودند استعفا دادم و گفتن که قصد سفر به مکه را دارم. و از آنچه مال دنیایی و مادی بود رهایی پیدا کردم و بجز اندکی که برای من ضرورت ترک‌کردن نداشت. و بیست و سوم شعبان به قصد سفر به نیشابور خارج شدم و از مرو به سرخس رفتم. روز شنبه یازدهم شوال به نیشابور رسیدم. چهارشنبه آخر این ماه آفتاب‌گرفتگی پدید آمد و در آن زمان حاکم آنجا طغری‌بیک‌محمد برادر چغری‌بیک بود. و فرمان داده بود که مدرسه‌ای را بنا کنند و در نزدیکی بازار زین‌سازان آن را می‌ساختند و خود را برای لشگرکشی برای فتح اصفهان برای اولین‌بار رفته بود. در دوم ذی‌القعده از نیشابور خارج شدم و با وزیر فوق و کاروان سلطان بزرگ همنشین شدم. از شهرهای مختلفی دیدن و سفر کردم و چیزهایی آموختم و حال به آغاز حکایت و سفر خود برمی‌گردم. از خندان تاشیروان سه فرسنگ بیابانکی است. و آن مرکز شهر طارم است.
( طارم منطقه‌ای در شمال قزوین و جنوب منجیل قرار دارد) و در کنار شهر قلعه‌ای بسیار وسیع و بلند که برروی سنگ خاره بنا کرده‌اند و هزار مردم شریف و بزرگ‌زادگان شهر در آن قلعه هستند تاکسی سرکشی نتواند کند.
بیست‌و ششم محرم از شمیران رفتم چهاردهم صفر به شهر سراب رسیدم. و شانزدهم صفر در حین برگشت از سراب از سعیدآباد گذشتم. بیستم شهریور ماه قدیم به شهر تبریز رسیدم ( بیستم صفر 1348) و مرکز آن شهر آذربایجان است. شهری بسیار زیبا و آباد. طول و عرضش را با گامهایم شمردم هر یک هزاروچهارصد بود به من گفتند که در این شهر زلزله اتفاق افتاده بعضی از شهر خراب شده‌بود و بعضی دیگر آسیبی چندان ندیده بود. در آنجا با شاعر نام‌آوری همچون قطران تبریزی آشنا شدم.
چهاردهم ربیع‌الاول از تبریز روانه شدیم به راه مرند. و در روز دوازدهم جمادی‌الاول به برکری و از آنجا به وان و سلطان رسیدیم. در آنجا گوشت خوک را همچون گوشت گوسفند می‌فروختند و زنان مردانشان در مغازه‌ها بودند و آزادانه شراب می‌خوردند. و از آنجا به شهر اخلاط در ترکیه که به وان هم نزدیک بود رسیدیم. در هجدهم جمادی‌الاول و آن امیری بودکه به نصرالدوله معروف و شناخته‌شده‌بود عمرش از صدسال تجاوز می‌کرد پسرانی زیاد داشت که به هرکدام از آنها منطقه‌ای داده بود در این شهر( افلاط) به سه زبان سخن می‌گفتند تازی( عربی) پارسی و ارمنی ومن معتقدم که شهر افلاط بخاطر گوناگونی زبانی شناخته شده‌است و نام افلاط بر آن گذاشته‌اند.
و معاملات آنها با تبادل پول صورت می‌گرفته‌است واحد وزن آنها سیصددرهم بوده‌است.( حدود 84 مثقال) و بعد به شهر بطلیس که در دوره‌ای قرارگرفته بود رسیدیم در آنجا قلعه‌ای دیدیم که آن را
«قف‌انظر می‌گفتند« به معنای« بایست بنگر» از آنجا گذشتیم و به جایی رسیدیم که آنجا مسجدی بود که می‌گفتند اویس‌قرنی او شخصی بود که در جنگ صفین حضرت علی را حمایت کرده و به قتل رسیده و پرودگار او را مقدس بدارد این مسجد را بنا کرده‌است. و در آن میان افرادی را دیدم که چوب درخت سرو را می‌بریدند و به دور کوه می‌چرخیدند ازآنان پرسیدم که با این چوب چه می‌کنید؟ گفتند که یک سر این چوب را در آتش می‌کنیم و از دیگر سوی آن شیره‌ای بیرون می‌آید( قطران) هم آنها را در چاه می‌ریزیم و سپس در ظروفی می‌ریزیم و به اطراف می‌بریم. پس از بطلمیس به شهر ارزن روانه شدیم. شهری باشکوه و آباد با آب روان و باغها و درختان و بازارهای زیبا. و در آنجا پارسیان دویست من انگور به یک دینار می‌فروختند.
ناصرخسرو شهرهایی مانند میافارقین آمد نیز سفرکرده تا به شهری بنام قرول رسید. از زمان ناصرخسرو جوانمردی ما را به خانه خود میهمان کرد چون به خانه‌اش رفتیم پیرمردی عرب بیابانگرد که سن‌اش از شصت سال بیشتر تجاوز نمی‌کرد نزدیک من شد و گفت: به من قرآن بیاموز. قل‌اعوذ برب الناس. و او هم با من می‌خواند تا من به پایان این سوره رسیدم به من نگاه کرد و گفت آیا آدم دیده‌ای( ارایت الناس) و گفت« نیز بگو» و ادامه بده من درجواب گفتم که آن سوره بیشتر از این نیست پس پیرمرد گفت: آن سوره نقاله‌لحطب کدام است؟ و پیرمرد نمی‌دانست که در سوره تبت( سوره 11 ) حماله‌احطب گفته است نه نقاله‌احطب و آن شب تاجاییکه توانستم سوره را برایش تکرار کردم اما آن مرد شصت‌ساله نتوانست یاد بگیرد.
پس از آنجا حرکت کردیم و به نسروج و پس از فران گذشتیم و به منبج رسیدیم آن نخستین شهری از شهرهای شام، اول ماه بهمن بود و آنجا بسیار هوای لطیف داشت پس راهی شهر حلب شدیم.
یازدهم رجب از شهر حلب خارج گشتیم پس به معره‌الغمان شهری آبادان و بر دورازه شهر استوانه‌ای سنگین دیدم.و چیزی در آن نوشته بود به غیر از خط عربی از یک فردی ناشناس پرسیدم که این چیست؟
گفت: طلسم کژدمی است که هرگز عقرب در این شهر نباشد و نیاید و اگر عقربی را پیدا کنند آنرا رها کنند فرار کند و دیگر نیاید. ناصرخسرو در سفرنامه خویش که مدت هفت‌سال در سفر نیز بوده‌است از شهرهای بسیاری همچون: طرابلس، لبنان، صور، بیت‌المقدس ، مصر، مکه،قاهره، شام، دیگر شهرهای آسیایی و حال تا به اینجا که خلاصه‌ای از احوالات ناصرخسرو در جریان سفر خویش برایش رخ داده‌است و بطورخلاصه نوشته‌ام به پایان می‌رسانم و اشاره ای به اثر دوم ناصرخسرو یا زادالمسافرین می‌کنم وقابل ذکر است که ناصرخسرو و در پایان سفر خویش می‌گویند و این سرگذشت آنچه دیده بودم به راستی شرح دادم. و بعضی که به روایتها شنیدم اگر در آنجا خلافی باشد خوانندگان از این ضعیف ندانند و مؤاخذت و نکوهش نکنند.
زادالمسافرین: یکی از آثار مهم ناصرخسرو بع نثر فارسی کتاب زادالمسافرین است در بیست‌و هفت موضوع در مسائل کلامی اسماعیلیان و برخی مطالب دینی و فلسفی و رد نظر مخالفان مذهب اسماعیلی. بویژه ابوبکرعمربن‌زکریای رازی دانشمند و پزشک مشهور( م.313.ق)
این کتاب در سال 453 ق. تألیف یافته و در آن مباحث کلامی فلسفی مثل آفرینش جهان اثبات وجود باری‌تعالی انواع علم، ثواب، عقاب، معاد و بسیاری نکات دیگر آمده‌است زادالمسافرین اولین بار در مطبعة کاویانی برلین چاپ شد و یک بارهم در تهران به همت آقای قویم در سال 1338 به چاپ رسیده‌است.
پرهیز از درنگ: بر دانایان و اهل تفکراین امر بدیهی و واجب است که حالات خویش را جست‌وجو کنند. که از کجا می‌آیند خواهند رفت و اندیشه کنند و تا ببینند با چشم نیاز از آنجا که خود در یک سفری گذرا هستند. رفتن در آن هیچ درنگی و صبری نیست و از آنجا که مردمی که از این جریان هستند از دو قانون مستثنی نیستند. حرکت افزایشی و کاهشی در زمان که خود به نوعی یک چیر متحرک و در حال گذر به دو قمست گذشته و آینده تقسیم می‌شوند. و بین این دو قسم خط زمانی است میان حال و گذشته و از آنجا که همه عمر خود در خط و فاصله برزخ قرار دارند. و این خط زمانی مانند آن است که بگوئیم نه آفتاب است نه سایه بلکه خدا وسط آنها است. که به آن حال یا اکنون می‌گویند انسان همانند مسافری است که به اندازه یک چشم به هم‌زدن توقف و سکون ممکن نیست زیرا آدمی لحظه به لحظه زمان حال را می‌پذیرند و عمر او سپری می‌شود بنابراین بر چنین مسافری واجب است که از کجا می‌آید و به کجا خواهد رفت. و هنگامی که پی برد که از کجا آمده و جایی را که بدان سو خواهد رفت می‌شناسد خواهد فهیمد که به چه چیزهایی نیازمند است زادالمسافرین ( توشه سفر) در دست گیرد که مسافری بی‌توشه هلاک می‌شود و چون وضع بدین قرار است و ما بیشتر مردم، مردم را از توجه به این معانی غافل یافتیم ونادانان جامعه که حق را نادیده می‌گیرند به ظاهر به کتاب خداوند توجه میکنند و قیام به پا دارند.( باطن و درون را رها ساخته‌اند) و ازمعانی پوشیده و باطنی قرآن اجتناب می‌کنند. و از آنجا که می‌دانیم ناصرخسرو تابع اسماعیلی بود و اسماعیلیان معتقد بودند که ظواهر دین دارای بواطنی است. بدین لحاظ نباید تنها به قشر مطالب توجه کرد بلکه باید به مدد علوم عقلی و فلسفی به حقیقت دین و کتاب خدا رسید.( پیروان این فرقه به همین سبب باطنیه نامید شده‌اند). و نیز بیشتر مردم بر محسوسات واحد مادی دلبسته‌اند و از نکات عقلی و نیک دور مانده‌اند. همچنین گرفتار خواهش‌ها و هوسهای گوناگون خویش هستند در اندیشه برتری و خودخواهی‌اند.

 

فضیلت سخن‌گفتن
نوشتن ونویسندگی از میان همه جانوران تنها ویژه انسان است با اینکه حیوانات در کار و گفتار و پیشه با انسان مشترکند. اما در امر نوشتن مشترک نیستند. و اشتراک حیوانات و انسان با سخن‌گفتن همان بانگی است که از آنها برمیخواسته که حکم نطق و سخن گفتن است اما هیچیم در فن نویسندگی با انسان مشترک نیستند و ویژگی انسان است و گفتار مخصوص و مشترک است. هر کسی که دارای این دو فضیلت و برتری است یعنی هم صاحب گفتار و نوشتاز به کمال نزدیک‌تر است. از وجوه برتری نوشته آن است که نوشته عبارت است از سخن که خط در آن با شکلهای مختلف به منزله صوت است و حروف آن نوشته. بنابراین تا خط برقرار و باقیست آن سخن نویسنده نیز به صورت گفتار برجاست، و اما مقابل دید نانویسندگان پرده‌ای است که در مقابل دید نویسندگان نیست.
یکی دیگر از آثار پرارزش حکیم ناصرخسرو ک

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  39  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله ناصرخسرو