ژیکو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

ژیکو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق و بررسی در مورد عشق در ادبیات

اختصاصی از ژیکو تحقیق و بررسی در مورد عشق در ادبیات دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 23

 

عشق در ادبیات

واژه‌ی "عشق"، که در فارسی "اِشق" تلفظ می‌شود، در ادبیات فارسی و عرفان ایرانی جایگاهی برجسته دارد. شاید بتوان گفت که شاعران گوناگون فارسی‌زبان کمتر واژه‌ای را به اندازه‌ی عشق به کار برده باشند. با این حال چنین می‌نماید که تا کنون چندان پژوهشی که بر پایه‌ی دستاوردهای نوین زبانشناسی تاریخی استوار باشد درباره‌ی آن نشده است. در این نوشته‌ی کوتاه داتار (= مؤلف = author) این اندیشه را پیش می‌نهد که واژه‌ی عشق ریشه‌ای هند-و-اروپایی دارد. این پیشنهاد بر پایه‌ی پژوهش‌های ریشه‌شناختی استوار است. داتار امیدوار است که این نوشته انگیزه‌ای باشد برای جستجوهای بیشتر درباره‌ی این واژه و دیگر واژه‌های کم شناخته‌ی زبان فارسی، تا ایرانیان زبان فارسی را بهتر بشناسند و به ارزش‌ها و توانمندی‌های والای آن پی ببرند. این نوشته بر‌آیند ِ فرعی ِ پژوهشی است که نویسنده در پدید آوردن "فرهنگ ریشه‌شناختی اخترشناسی و اخترفیزیک (انگلیسی-فرانسه-فارسی)" دنبال می‌کند. ریشه‌شناسی

نویسنده بر این باور است که "عشق" می‌تواند با واژه‌ی اوستایی -iš به معنای ِ "خواستن، میل داشتن، آرزو کردن، جستجو کردن" پیوند داشته باشد، که دارای جدا شده‌های زیر است: -aēša "آرزو، خواست، جستجو"؛ išaiti "می‌خواهد، آرزو می‌کند"؛ -išta "خواسته، محبوب"؛ -išti "آرزو، مقصود". همچنین پیشنهاد می‌کند که واژه‌ی عشق از اوستایی -iška* یا چیزی همانند آن ریشه می‌گیرد. پسوند ka- در پایین باز‌نموده خواهد شد. واژه‌ی اوستایی -iš همریشه است با سنسکریت -eṣ "آرزو کردن، خواستن، جُستن"؛ -icchā "آرزو، خواست، خواهش"؛ icchati "می‌خواهد، آرزو می‌کند"؛ -iṣta "خواسته، محبوب"؛ -iṣti "خواست، جستجو"؛ واژه‌ی ِ زبان ِ پالی -icchaka "خواهان، آرزومند". همچنین، به گواهی شادروان فره‌وشی، این واژه در فارسی ِ میانه به دیسه‌ی ِ ( = صورت ِ) išt "خواهش، میل، ثروت، خواسته، مال" باز مانده است. -- برای ِ آگاهی ِ بیشتر از واژه‌ی ِ "دیسه" = form به "فرهنگ ریشه‌شناختی اخترشناسی و اخترفیزیک" رجوع کنید. واژه‌های اوستایی و سنسکریت از ریشه‌ی هند-و-اروپایی نخستین -ais* "خواستن، آرزو کردن، جُستن" می‌آیند که دیسه‌ی اسمی آن -aisskā* است به معنای "خواست، میل، جستجو". بیرون از اوستایی و سنسکریت، چند زبان دیگر شاخه‌هایی از آن واژه‌ی هند-و-اروپایی نخستین را حفظ کرده‌اند: اسلاوی کهن کلیسایی isko, išto "جستجو کردن، خواستن"؛ iska "آرزو"؛ روسی 'iskat "جستجو کردن، جُستن"؛ لیتوانیایی ieškau "جستجو کردن"؛ لتونیایی iēsk�t "جستن شپش"؛ ارمنی 'aic "بازرسی، آزمون"؛ لاتین aeruscare "خواهش کردن، گدایی کردن"؛ آلمانی بالای کهن eiscon "خواستن، آرزو داشتن"؛ انگلیسی کهن ascian "پرسیدن"؛ انگلیسی ask. اما درباره‌ی ریشه‌ی سنتی ِ عشق. لغت‌نامه نویسان واژه‌ی عشق را به عَشَق (ašaq') عربی به معنای "چسبیدن" (منتهی‌الا‌رب)، "التصاق به چیزی" (اقرب‌الموارد) پیوند داده‌اند. نویسنده‌ی غیاث‌اللغات می‌کوشد میان "چسبیدن، التصاق" و عشق رابطه بر قرار کند: "مرضی است از قسم جنون که از دیدن صورت حسن پیدا می‌شود و گویند که آن مأخوذ از عَشَقَه است و آن نباتی است که آن را لبلاب گویند چون بر درختی بپیچد آن را خشک کند همین حالت عشق است بر هر دلی که طاری شود صاحبش را خشک و زرد کند." از آنجا که عربی و عبری جزو ِ خانواده‌ی زبانهای سامی‌اند، واژه‌های اصیل سامی معمولا در هر دو زبان عربی و عبری با معناهای همانند اشتقاق می‌یابند. و جالب است که "عشق" همتای عبری ندارد. واژه‌ای که در عبری برای عشق به کار می‌رود احو (ahav) است که با عربی حَبَّ (habba) خویشاوندی دارد. واژه‌ی دیگر عبری برای عشق "خَشَق" (xašaq) است به معنای "خواستن، آرزو کردن، وصل کردن، چسباندن؛ لذت"، که در تورات عهد عتیق بارها به کار رفته است (برای نمونه: سفر تثنیه ۱۰:۱۵، ۲۱:۱۱؛ اول پادشاهان ۹:۱۹؛ خروج ۲۷:۱۷، ۳۸:۱۷؛ پیدایش ۳۴:۸). بنا بر ا ُستاد سکات نوگل، واژه‌ی عبری xašaq و عربی ašaq' همریشه نیستند. واک ِ "خ" عبری برابر "ح" یا "خ" عربی است و "ع" عبری برابر "ع" یا "غ" عربی، ولی آنها با هم در نمی‌آمیزند. همچنین، معمولا "ش" عبری به "س" عربی می‌ترادیسد و بر‌عکس. از سوی دیگر، همانندی معنایی این دو واژه در عربی و عبری تصادفی است، چون معنای ریشه‌ی آغازین آنها یکی نبوده است. خشق عبری به احتمال در آغاز به معنای "بستن" یا "فشردن" بوده است، چنانکه برابر آرامی آن نشان می‌دهد. همچنین، ا ُستاد ورنر آرنولد تأکید می‌کند که "خ" عبری در آغاز واژه همیشه در عربی به "ح" می‌ترادیسد و هرگز "ع" نمی‌شود. نکته‌ی جالب دیگر اینکه "عشق" در قر‌آن نیامده است. واژه‌ی به‌کار‌رفته همان مصدر حَبَّ (habba) است که یاد شد با جداشده‌هایش، برای نمونه دیسه‌ی اسمی حُبّ (hubb). همچنین دانستنی است که در عربی نوین واژه‌ی عشق کاربرد بسیاری ندارد و بیشتر


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق و بررسی در مورد عشق در ادبیات

مولوی

اختصاصی از ژیکو مولوی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 17

 

مولوی ، خداوندگار عشق و عرفان

سراینده کتاب عظیم مثنوی ، مولانا جلال الدین محمد بلخی که باید از سلاله ی پیامبران شعر و ادب فارسی بلکه خلاق ترین و خدایی ترین ا«ها باشد. زندگی اش ساپا معنی و عشق بود که البته صورت ظاهر و دنیایی آن نیز دانستی و دلپذیر است . او جلا لالدین محمد نام داشت و در حدود سال 604 هجری در بلخ – که آن روزها زیر نفوذ خوارزمشاهیان بود – دیده به جهان کشود . پدرش بهاء الدین ولد ، معروف به « سلطان العلما » واعظی زبان آور و صاحب نام بود . که به صوفلیه گرایشی خاص داشت و مجموعه سخنان او اکنون باقی است و با عنوان معارف بهاء ول در تهران به چاپ رسیده است .

جلال الدین هنگام فوت پدر ، جوانی بیست و چهار ساله بود. با این حال به درخواست مریدان ، بر مسند تدریس و منبر و وعظ و بهاء ولد نشست .یک سال بعد برهان الدین محخقق که از مریدان قیدم بهاء ولدبود. به شوق دیدار وی به قونیه آمد اما استاد مرده بود . جلال الدین که خود بر مسند پدر تکیه زده بود، دسا ارادت به این شاگرد پیش کسوت پدر داد و برهان الدین هم به حرمت حق استاد ، فرزند وی جلال الدین را تحت ارشاد و تربیت خوی درآوردو او را به حلب و دمشق فرستاد تا اندوخته های بیشتری فراهم آورد و خود هم اندک اندک وی را با معارف صوفیه و مراحل سیر و سلوک آشنا کرد.

برهان الدین به سال 638 هـ . درگذشت و جلال الدین از همدمی با آن مرشد پیر هم محروم ماند . در همان حال ، حوزه ی درس و وعظ او رونق فراوان یافته بود .در سال 642 هـ . حادثه ای شگرفت در زندگی مولانا روی داد ،در آن سال مردی ژولیده موی و شوریده سر موسوم به شمس تبریزی که از بسیاری سفر و بی قراری که داشت وی را شمس برنده و آفاقی ( به معنی هر جا گرد ) نیز می گفتند . گذارش به قونیه افتاد . آشنایی با شمس ، به یک باره سرنوشت و درس و وعظ و مریدان و شاگردان جلال الدین را دگرگون کرد .

صحبت این درویش بی سر و سامان چنان انقلابی در روح مولانا پدید آورد که درس ووعظ را کنار گذاشت و یک باره دل به هم نشینی و همدمی وی تسیلم کرد . مولانا ساعت ها و روزها با شمس در خلوت بود و عوض هرکاری ، به سماع و وجدو حال می پرداخت . این امر سبب ناخشنودی وخشم مریدان و حتی خانواده مولانا شد . مریدو مراد را سرزنش ها کردند و به ویژه شمس را جادوگر خواندند و به هلاک تهدید کردند تا آنجا که وی به ناچار قونیه را ترک گفت وبه دمشق رفت اما غیبت شمس از قونیه چندانی به درازا نکشید ، زیرا مولوی ، سلطان ولد ، پسر خویش را از پی او فرستاد تا وی را به قونیه بازآورد . این بار ، مریدان در پی آزار و هلاک او برآمدند . شمس از قونیه دل برکند و از آن شهر برفت و دیگر کس ازوی نشانی نیافت.مولانا تا پایان عمر از دیدار با شمس ناامید نشد و حتی دوبار به طلب او عزم دیار شام کرد .

باری ، غیبت ناگهانی شمس نه تها مولوی را به جای اول خود باز نیاورد ، بلکه بیش از پیش وی را به دنیای عشق و هیجان کشانید و بر خلاف انتظار مریدان ، او خود رایک باره تسلیم وجد و سماع کرد و غزلهای شورانگیز و پر ذوق و حالی سرود که مجموع آنها به نام « دیوان کبیر یا کلیات شمس تبریزی » نام بردار گشته است .

پس از غیبت شمس ، مولوی ، بی قرار به دنبال گمشده ی خویش بود. چیزی نگذشت که صلاح الدین زرکوب ، مرید پیر و عامی و نه چندان فرهیخته ای او که در قونیه دکان زرگری ذداشت ،دل وی را ربود. مولانا با وجود ناخشنودی مریدان ، زرکوب را نایب و خلیفه ی خویش کرد و دختر او ، فاطمه خاتون را به عقد ازدواج پسر خود ، سلطان ولد ، درآورد و به مبارکی این پیوند غزلهای آبداری سرود. مریدان این بار نیز رنجیده خاطر می بودند و حتی یک بار در پی قتل صلاح الدین برآمدند اما مولانا تواضع و تکریم خود را به وی بیش تر کرد . پس از مرگ صلاح الدین به سال 658 هجری ، مولوی به جای او حسام الدین چلبی ، یکی ازجوان مردان کرد نژاد ارومیه را که در سلک مریدان وی بود ، به دوستی و مصاحبت خود برگزید . انی بار


دانلود با لینک مستقیم


مولوی

مقاله با کاروان عشق

اختصاصی از ژیکو مقاله با کاروان عشق دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله با کاروان عشق


مقاله با کاروان عشق

لینک پرداخت و دانلود در "پایین مطلب"

فرمت فایل: word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

تعداد صفحات 12

روایات و احادیث عاشورا

امام حسین (ع): اِنَّ حَوائِجَ النّاسِ اِلَیکُمْ مِن نِعَمِ الله ِعَلَیْکُم فَلا تَمَلّو النِّعَمَ. (بحارالانوار جلد 75 ص 205)

نیاز مردم به شما از نعمت‌های خدا بر شما است از این نعمت افسرده و بیزار نباشید.

امام حسین (ع): اَنا قیتُل الْغبرهِ لایَذکُرُنی مُؤْمِنُ استَعبَرَ. (بحارالانوار جلد 44 ص 284)

من کشتة اشکم هر مؤمنی مرا یاد کند اشکش روان شود.

امام حسین (ع) می‌فرمایند: اگر هزار پسر دیگر هم داشتم نام او را علی می‌گذاشتم.

امام حسین (ع) می‌فرمایند:

توبه از شما مغفرت از خدا       بهشت از خدا درست کردن و ساختن آن از شما

شکر از شما   رزق از خدا        جنه از خدا اطاعت از ما

دعا از شما   اجابت از خدا        امتحان از خدا صبر از ما

 

وقتی حضرت علی‌اکبر (ع) اذن میدان می‌خواست، امام همام (ع) در جواب فرمود:

کرده‌ای از حق تجلی ای پسر

                      زین تجلی فتنه‌ها داری به سر

راست بهر فتنه، قامت کرده‌ای

                      وه کزین قامت، قیامت کرده‌ای

نرگست با لاله در طنازی است

                      سنبلت با ارغوان دربازی است

از رخت مست غــرورم می‌کنی

                      از مراد خویش، دورم می‌کنی

بیش از این بابا! دلم را خون مکن

                      زاده لیــلا! مــرا مجنون مکن

پشت پا بر ساغـــر حالم مــزن

                      نیش بر دل، سنگ بر بالم مزن

همچو چشم خود به قلب من متاز

                      همچو زلف خود پریشانم مساز


دانلود با لینک مستقیم


مقاله با کاروان عشق

دانلود مولانا منظومه شمسی عشق

اختصاصی از ژیکو دانلود مولانا منظومه شمسی عشق دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

فرمت فایل:  Image result for word doc 

 

 قسمتی از محتوای متن Word 

 

تعداد صفحات : 10 صفحه

      نظم فردوسی سنائی مولانا سعدی حافظ صائب بیدل ناصرخسرو نثر ناصرخسرو بیهقی انصاری طوسی         مولانا، منظومه شمسی عشق احمد افلاکی در مناقب العارفین آورده است: «حضرت مولانا پیوسته در شبهای دراز، دایم الله الله می‏فرمود و سر مبارک خود را بر دیوار مدرسه نهاده به آواز بلند چندانی الله الله می‏گفت که میان زمین و آسمان از صدای غلغله الله پر می‏شد.
» سودای مولانا، سودای خوش قرب به حضرت حق بود؛ وجودی لبریز از عشق و آتش که نه تاب هجران از دوست را داشت، و نه می‏توانست عافیت نشین سایه‏سار غفلت باشد.
مولانا، جان فرشته‏واری بود که قفس تن را شکسته می‏خواست؛ انگار آدمی از عالمی دیگر بود که غربت خاک، دامنگیرش شده باشد.
چگونه می‏توانست زنده باشد، بی‏یار و بی‏یاد یار؛ که تمام زندگی‏اش جلوه‏ای از او بود.
مولانا، زندگی خود را وقف بزرگداشت نام عظیم و اعظم جان جهان کرده بود؛ هر چند به رنگها و گونه‏های متفاوت؛ گاه در کسوت شریعت و زمانی نیز در جامه طریقت.
زندگی مولانا همچون سرود پرشور روحی سرکش بود که با فراز و فرودهای عرفانی ـ حماسی سرشته شده باشد.
آیا او اجدادش، نسل در نسل، منظمه روحانی و تابناکی بودند که چراغ دل را به آتش عشق حق زنده نگهداشته بودند.
دلدادگانی رها از تعلق خاک، و رهروان راهی که مقصد ان بحر توحید بود.
جلال‏الدین در چنین محیطی سر برافراشت و از همان آغاز کودکی، زبانش با لفظ مبارک الله آشنا و دلش از عشق به حضرت حق لبریز شد.
گفته‏اند که هنگام مهاجرت از بلخ، مولانا نج ساله بود.
در مسیر هجرت، عطار، عارف شوریده نیشابور پس از دیدار مولانا و پدرش بهاء‏ولد (سلطان العلما)، آینده درخشان معنوی جلال الدین را به وی گوشزد کرد و کتاب الهی نامه خود را همچون یادگاری مقدس به مولانا هدیه داد.
جلال الدین از اوان کودکی تا آن هنگام که دانشمندی محترم و محبوب در شهر قونیه به شمار می‏رفت، با اهل عرفان و طریقت آشنایی و دوستیها داشت و با اساس و اصول نظری و فکری آنان نیز بیگانه نبود؛ اما در وی، از آن شور و شعله درونی که بعدها جانش را به آتش کشید و به سماع عافیت سوز روح مبتلایش کرد، خبری نبود.

متن کامل را می توانید دانلود نمائید چون فقط تکه هایی از متن در این صفحه درج شده به صورت نمونه

ولی در فایل دانلودی بعد پرداخت، آنی فایل را دانلود نمایید

 


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مولانا منظومه شمسی عشق

تحقیق درمورد عشق در ادبیات

اختصاصی از ژیکو تحقیق درمورد عشق در ادبیات دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 23

 

عشق در ادبیات

واژه‌ی "عشق"، که در فارسی "اِشق" تلفظ می‌شود، در ادبیات فارسی و عرفان ایرانی جایگاهی برجسته دارد. شاید بتوان گفت که شاعران گوناگون فارسی‌زبان کمتر واژه‌ای را به اندازه‌ی عشق به کار برده باشند. با این حال چنین می‌نماید که تا کنون چندان پژوهشی که بر پایه‌ی دستاوردهای نوین زبانشناسی تاریخی استوار باشد درباره‌ی آن نشده است. در این نوشته‌ی کوتاه داتار (= مؤلف = author) این اندیشه را پیش می‌نهد که واژه‌ی عشق ریشه‌ای هند-و-اروپایی دارد. این پیشنهاد بر پایه‌ی پژوهش‌های ریشه‌شناختی استوار است. داتار امیدوار است که این نوشته انگیزه‌ای باشد برای جستجوهای بیشتر درباره‌ی این واژه و دیگر واژه‌های کم شناخته‌ی زبان فارسی، تا ایرانیان زبان فارسی را بهتر بشناسند و به ارزش‌ها و توانمندی‌های والای آن پی ببرند. این نوشته بر‌آیند ِ فرعی ِ پژوهشی است که نویسنده در پدید آوردن "فرهنگ ریشه‌شناختی اخترشناسی و اخترفیزیک (انگلیسی-فرانسه-فارسی)" دنبال می‌کند. ریشه‌شناسی

نویسنده بر این باور است که "عشق" می‌تواند با واژه‌ی اوستایی -iš به معنای ِ "خواستن، میل داشتن، آرزو کردن، جستجو کردن" پیوند داشته باشد، که دارای جدا شده‌های زیر است: -aēša "آرزو، خواست، جستجو"؛ išaiti "می‌خواهد، آرزو می‌کند"؛ -išta "خواسته، محبوب"؛ -išti "آرزو، مقصود". همچنین پیشنهاد می‌کند که واژه‌ی عشق از اوستایی -iška* یا چیزی همانند آن ریشه می‌گیرد. پسوند ka- در پایین باز‌نموده خواهد شد. واژه‌ی اوستایی -iš همریشه است با سنسکریت -eṣ "آرزو کردن، خواستن، جُستن"؛ -icchā "آرزو، خواست، خواهش"؛ icchati "می‌خواهد، آرزو می‌کند"؛ -iṣta "خواسته، محبوب"؛ -iṣti "خواست، جستجو"؛ واژه‌ی ِ زبان ِ پالی -icchaka "خواهان، آرزومند". همچنین، به گواهی شادروان فره‌وشی، این واژه در فارسی ِ میانه به دیسه‌ی ِ ( = صورت ِ) išt "خواهش، میل، ثروت، خواسته، مال" باز مانده است. -- برای ِ آگاهی ِ بیشتر از واژه‌ی ِ "دیسه" = form به "فرهنگ ریشه‌شناختی اخترشناسی و اخترفیزیک" رجوع کنید. واژه‌های اوستایی و سنسکریت از ریشه‌ی هند-و-اروپایی نخستین -ais* "خواستن، آرزو کردن، جُستن" می‌آیند که دیسه‌ی اسمی آن -aisskā* است به معنای "خواست، میل، جستجو". بیرون از اوستایی و سنسکریت، چند زبان دیگر شاخه‌هایی از آن واژه‌ی هند-و-اروپایی نخستین را حفظ کرده‌اند: اسلاوی کهن کلیسایی isko, išto "جستجو کردن، خواستن"؛ iska "آرزو"؛ روسی 'iskat "جستجو کردن، جُستن"؛ لیتوانیایی ieškau "جستجو کردن"؛ لتونیایی iēsk�t "جستن شپش"؛ ارمنی 'aic "بازرسی، آزمون"؛ لاتین aeruscare "خواهش کردن، گدایی کردن"؛ آلمانی بالای کهن eiscon "خواستن، آرزو داشتن"؛ انگلیسی کهن ascian "پرسیدن"؛ انگلیسی ask. اما درباره‌ی ریشه‌ی سنتی ِ عشق. لغت‌نامه نویسان واژه‌ی عشق را به عَشَق (ašaq') عربی به معنای "چسبیدن" (منتهی‌الا‌رب)، "التصاق به چیزی" (اقرب‌الموارد) پیوند داده‌اند. نویسنده‌ی غیاث‌اللغات می‌کوشد میان "چسبیدن، التصاق" و عشق رابطه بر قرار کند: "مرضی است از قسم جنون که از دیدن صورت حسن پیدا می‌شود و گویند که آن مأخوذ از عَشَقَه است و آن نباتی است که آن را لبلاب گویند چون بر درختی بپیچد آن را خشک کند همین حالت عشق است بر هر دلی که طاری شود صاحبش را خشک و زرد کند." از آنجا که عربی و عبری جزو ِ خانواده‌ی زبانهای سامی‌اند، واژه‌های اصیل سامی معمولا در هر دو زبان عربی و عبری با معناهای همانند اشتقاق می‌یابند. و جالب است که "عشق" همتای عبری ندارد. واژه‌ای که در عبری برای عشق به کار می‌رود احو (ahav) است که با عربی حَبَّ (habba) خویشاوندی دارد. واژه‌ی دیگر عبری برای عشق "خَشَق" (xašaq) است به معنای "خواستن، آرزو کردن، وصل کردن، چسباندن؛ لذت"، که در تورات عهد عتیق بارها به کار رفته است (برای نمونه: سفر تثنیه ۱۰:۱۵، ۲۱:۱۱؛ اول پادشاهان ۹:۱۹؛ خروج ۲۷:۱۷، ۳۸:۱۷؛ پیدایش ۳۴:۸). بنا بر ا ُستاد سکات نوگل، واژه‌ی عبری xašaq و عربی ašaq' همریشه نیستند. واک ِ "خ" عبری برابر "ح" یا "خ" عربی است و "ع" عبری برابر "ع" یا "غ" عربی، ولی آنها با هم در نمی‌آمیزند. همچنین، معمولا "ش" عبری به "س" عربی می‌ترادیسد و بر‌عکس. از سوی دیگر، همانندی معنایی این دو واژه در عربی و عبری تصادفی است، چون معنای ریشه‌ی آغازین آنها یکی نبوده است. خشق عبری به احتمال در آغاز به معنای "بستن" یا "فشردن" بوده است، چنانکه برابر آرامی آن نشان می‌دهد. همچنین، ا ُستاد ورنر آرنولد تأکید می‌کند که "خ" عبری در آغاز واژه همیشه در عربی به "ح" می‌ترادیسد و هرگز "ع" نمی‌شود. نکته‌ی جالب دیگر اینکه "عشق" در قر‌آن نیامده است. واژه‌ی به‌کار‌رفته همان مصدر حَبَّ (habba) است که یاد شد با جداشده‌هایش، برای نمونه دیسه‌ی اسمی حُبّ (hubb). همچنین دانستنی است که در عربی نوین واژه‌ی عشق کاربرد بسیاری ندارد و بیشتر


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درمورد عشق در ادبیات