دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
این محصول در قالب ورد و قابل ویرایش در 110 صفحه می باشد.
فهرست
فصل اول : ۱
طـرح تحقیق.. ۱
۱-۱- بیان مسئله : ۲
۱-۲- اهمیت و ضرورت تحقیق : ۳
۱-۳- اهداف تحقیق : ۳
۱-۴- مدل تحلیلی : ۴
۱-۴-۱- فرضیه های تحقیق : ۴
۱-۴-۲- متغیرها و جایگاه آنها در فرضیه ها : ۵
۱-۴-۳- تعریف عملیاتی مفاهیم : ۵
۱-۵-نوع و روش تحقیق و جمع آوری داده ها و تجزیه و تحلیل آنها : ۶
۱-۶- جامعه آماری و حجم نمونه : ۶
۱-۷- سازماندهی تحقیق : ۶
فصل دوم : ۸
ادبیـات تحقیق.. ۸
۲-۱- تحقیقات جهانی و خارجی.. ۹
۲-۲- تحقیقات در ایران.. ۱۵
۲-۳- تحقیقات در محل.. ۲۵
فصل سوم : ۳۱
پیشینه و مطالعات نظری.. ۳۱
۳-۱- عزت نفس (Self – esteem). 32
3-1-1- تعریف عزت نفس و ویژگی های آن : ۳۲
۳-۱-۲- عوامل موثر در رشد و کاهش عزت نفس… ۳۳
۳-۱-۳-آثار و فواید عزت نفس… ۳۳
۳-۲- هویت (Identity). 35
3-2-1- تعریف و ویژگی های هویت.. ۳۵
۳-۲-۲- بحران هویت و حل آن.. ۳۶
۳-۲-۳- انواع یا حالات هویت.. ۳۷
۳-۳- تغییر فرهنگی.. ۳۸
۳-۳-۱- تعریف و ویژگی های تغییر فرهنگی.. ۳۸
۳-۳-۲- تعریف و ویژگی های فرهنگ… ۳۸
۳-۳-۳- عوامل و شرایط تغییر فرهنگی.. ۴۱
۳-۳-۳-۱- عوامل داخلی تغییر فرهنگی.. ۴۲
۳-۳-۳-۱-۱- عامل جمعیتی.. ۴۲
۳-۳-۳-۱-۱-۱- جایگاه نظری.. ۴۲
۳-۳-۳-۱-۱-۲- تحول جمعیتی در ایران.. ۴۳
۳-۳-۳-۱-۲- عامل فکری و روانی : رابطه سنت و تجدد. ۴۴
۳-۳-۳-۱-۲-۱-تعریف و ویژگی های سنت و تجدد. ۴۴
۳-۳-۳-۱-۲-۲- تعریف و ویژگی های سنت.. ۴۶
۳-۳-۳-۱-۲-۳- رابطه سنت و تجدد. ۴۸
۳-۳-۳-۱-۲-۳-۱- دیدگاه سنتگرایان.. ۴۸
۳-۳-۳-۱-۲-۳-۲- دیدگاه تجدد گرایان.. ۴۹
۳-۳-۳-۱-۲-۳-۳- دیدگاه تجدید نظر طلبان.. ۵۲
۳-۳-۳-۱-۲-۴- جایگاه سنت و تجدد در ایران.. ۵۴
۳-۳-۳-۱-۲-۴-۱- سنتگرایان.. ۶۰
۳-۳-۳-۱-۲-۴-۲- تجدد گرایان.. ۶۱
۳-۳-۳-۱-۲-۴-۳- تجدید نظر طلبان.. ۶۴
۳-۳-۳-۱-۲-۴-۴- فرا تجددگرایان.. ۶۵
۳-۳-۳-۲- عوامل خارجی تغییر فرهنگی : ۶۶
۳-۳-۳-۲-۱- جهانی شدن.. ۶۶
۳-۳-۳-۲-۱-۱- تعریف و ویژگی های جهانی شدن.. ۶۶
۳-۳-۳-۲-۱-۲- پیامدهای جهانی شدن.. ۶۷
۳-۳-۳-۲-۲- امپریالیسم. ۶۸
۳-۳-۳-۲-۲-۱- تعریف و ویژگی های امپریالیسم. ۶۸
۳-۳-۳-۲-۲-۲- شیوه های سلطه امپریالیسم. ۶۹
۳-۳-۳-۲-۲-۳-تهاجم فرهنگی.. ۷۰
۳-۳-۳-۲-۲-۳-۱- تعریف و ویژگی های تهاجم فرهنگی.. ۷۰
۳-۳-۳-۲-۲-۴- ارزیابی جایگاه عوامل خارجی تغییر فرهنگی در ایران.. ۷۴
یادداشتها و پاورقی ها : ۷۹
فهرست منابع.. ۹۱
الف) منابع فارسی.. ۹۲
ب- منابع خارجی : ۱۰۴
۳-۳- تغییر فرهنگی
تغییر فرهنگی مفهوم پیچیدهایاست که خود جزئی از مفهوم پیچیده تر «تغییر اجتماعی» محسوب می شود و به همین سبب ، معمولاً در زیر عنوان آن قابل بررسی است . کما اینکه مفاهیم دیگری چون «نوسازی »، «توسعه »، « فرهنگ » ، «نظام و کارکرد فرهنگی »، «سنت » ، «تجدد »، و… همگی زیر مجموعه های تغییر اجتماعی محسوب می شوند . در این نوشتار در رابطه با تغییر فرهنگی ، چند موضوع مرتبط و ضروری ، به اجمال بررسی خواهند شد .
۳-۳-۱- تعریف و ویژگی های تغییر فرهنگی
تغییر فرهنگی ، مطالعه پدیده های قابل رویت و قابل ارزیابی در مدت زمانی کوتاه است، به طوری که هر فرد عادی نیز در طول زندگی خود یا در طول دورةکوتاهی از حیاتش می تواند آن را شخصاً تعقیب نماید و نتیجه قطعی یا موقتیاش را دریابد .(۲۲) در مطالعه تغییر اجتماعی ، علاوه بر لحاظ کردن محدودة زمانی و تاریخی باید محدودة جغرافیایی و اجتماعی را نیز در نظر داشت .
گرچه تغییر فرهنگی ارتباط نزدیکی با « تحول فرهنگی » دارد ولی این دو واژه به یک معنا نیستند . به رغم آن که هر دو ، بخشی از دگرگونی اجتماعی به حساب می آیندولی تحول فرهنگی را باید مجموعهای ازتغییرات تلقی کرد که در طول یک دورةطولانی (مثلاًدر طی یک و یا شاید چند نسل ) در یک جامعه رخ می دهد .به طور خلاصه می توان گفت ، تغییر فرهنگی اولاً یک پدیده جمعی است که جامعه یا بخش عمدهای از یک جامعه را در بر می گیرد . ثانیاً یک تغییر ساختی است یعنی تغییری که درکل سازمان اجتماعی یا در اکثر قسمت های تشکیل دهندة سازمان اجتماعی رخ می دهد . ثالثاً ، در طول زمان شناسایی می شود. رابعاً ، مداوم و مستمر است و سطحی و زودگذر نیست .(۲۳)
در رابطه با تغییر فرهنگی ، سئوالات و مسائل زیادی مطرح است مثلاً سئوالاتی از این قبیل که منظور از فرهنگ و متعلقات آن چیست ؟ الگویی که تغییر به خود می گیرد چیست ؟ چه چیز دگرگون می شود ؟ چرا دگرگونی در جهت خاصی که مشاهده میکنیم رخ می دهد و نه در جهت دیگری که به همان اندازه منطقی است ؟ تغییر چگونه انجام می گیرد و چه راهی را طی می کند ؟ آیا آهنگ تغییر آرام و تدریجی است یا خشن و سریع ؟ عوامل و شرایط تغییر و همچنین موانع دگرگونی چیستند ؟ کارگزاران تغییر چه کسانی محسوب می شوند؟ و آیا می توان مسیر آیندة حوادث و وقایع و راههای مختلفی را که جامعه می تواند در آیندهای نزدیک یا دوربرگزیند ، پیش بینی نمود؟
نه در حوصلة این بحث می گنجد و نه ضروری است که تک تک سئوالات بالا بررسی شوند . فقط به تناسب موضوع و اهداف پژوهش حاضر ، بعضی از این سئوالات به اجمال تبیین خواهند شد .
۳-۳-۲- تعریف و ویژگی های فرهنگ
فرهنگ مفهومی عمومی و درعین حال پیچیده و گسترده است که دربارة آن و متعلقاتش تاکنون کتاب ها و مقاله ها و سخنرانی ها و همایش های زیادی منتشر شده و تحقیقات قابل توجهی صورت گرفته است . اینها همگی بیانگر اهمیت فرهنگ است . شاید مهمترین نقش فرهنگ، انسان سازی آن است .بی جهت نیست که گفته شده « انسان حیوان فرهنگی » است (۲۴)
مفهوم فارسی فرهنگ مرکب است از دو جزء « فر» و « هنگ » که « فر» به معنی بالا، پیش و جلو می باشد و « هنگ» یا «هنج» به معنی قصد کردن ،کشیدن و آوردن است . واژة فرهنگ ، در ادبیات فارسی باستان ، به معنی تربیت نمودن ، پرورش دادن ، دانش ،هنر ، خرد وادب به کار رفته است .(۲۵)
فرهنگ نظامی است نسبتاً منسجم متشکل از اجزایی غیر مادی شامل ارزش ها،هنجارها ، نمادها ،باورها و اعتقادات ، آداب و رسوم ، دانش و اطلاعات وهنرها ، و اجزای مادی شامل کالاهای مصرفی ، ابزارها ( تکنولوژی )، و میراث های فرهنگی نسبتاً مشترک بین اعضای یک گروه ، اجتماع یا جامعه که از طریق یادگیری از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود(۲۶).
اولسون در تعریف فرهنگ،چهار جزء اصلی برای آن ذکر می کند که عبارتند از : باورها ، ارزش ها ، هنجارها و تکنولوژی، باورها به سئوال « چیست ؟» و ارزش ها به سئوال «چه باید باشد ؟» و هنجارها به سئوال «چه انجام شود ؟» و تکنولوژی به سئوال « چگونه انجام شود ؟» پاسخ میدهند.(۲۷) گستردگی و کلیت فرهنگ برای آلبرت شوایتزر به حدی است که آن را « مجموعه تمام پیشرفت های انسانی و جامعة بشریت در تمام زمینه ها و از تمام دیدگاه ها» تعریف میکند.(۲۸) یا مویلمان به عنوان یک انسان شناس فرهنگی می گوید :« فرهنگ کلیه اشکال زندگی یک قوم ، ازجمله پایه های تفکری آن را تشکیل می دهد و این همچنین شامل تمام زمینه های فنی موجودیت آن قوم (از جمله نوع البسه ، ساختمان و ابزار …) نیز میگردد.» بنابراین فرهنگ در واقع همه چیز و همه بخش های زندگی که توسط انسان ها به وجود آمده است را در بر می گیرد و موضوع مورد بررسی نه فقط یک رشته خاص ، بلکه همة علوم تفکری و انسانی است. » (۲۹)مارتین نیز به عنوان یک جامعه شناسی فرهنگی ، فرهنگ را شامل « تمامی محتواهای فکری و ارزشی که زندگی انسان را از زندگی حیوانی متمایز و برجسته می سازد در نظر می گیرد و این خانواه ، اقتصاد ، تکنیک ، دولت ، نظام دفاعی و .. را نیز در بر میگیرد.(۳۰)
اندیشمند دیگری ، فرهنگ را بخش انسان ساختة محیط میداند. (۳۱) گی روشه با کمک گرفتن از تعریف سنتی تایلور از فرهنگ ( مجموعة پیچیده ای مشتمل بر معارف، معتقدات ، هنر ، حقوق ،اخلاق ، رسوم ،تمام توانایی ها و عاداتی که بشر به عنوان عضوی از جامعه اخذ مینماید (۳۲) ) و با استفاده از دیدگاه کارکردگرایی پارسونز، کروبر و مالینوفسکی کوشیده است تا تعریف نسبتاً جامع و کاملی از فرهنگ ارائه دهد: « فرهنگ مجموعة به هم پیوسته ای از شیوه های تفکر ، احساس و عمل است که کم و بیش مشخص است و توسط تعداد زیادی از افراد قرار گرفته می شود و بین آنها مشترک است و به دوشیوة عینی و نمادین به کار گرفته می شود تا این اشخاص را به یک جمع خاص و متمایز مبدل سازد » ( ۳۳)‑ تعریف تری یاندیس از فرهنگ نیز کامل و قابل توجه است :« فرهنگ ، دستهای از عناصر ذهنی و عینی انسانساز است که در گذشته ، احتمال بقا را افزایش داده و باعث رضایت هایی برای دست اندرکاران یک موقعیت زیست بومی شده است . به همین دلیل در بین کسانی که میتوانستند به دلیل داشتن یک زبان مشترک و زیستن در زمان و مکان مشترک ارتباط برقرار کنند ، مشترک شده است. »(۳۴)
با در نظر گرفتن مجموع تعاریف مربوط به فرهنگ، می توان بعضی از مهم ترین ویژگی های فرهنگ را به صورت زیر بیان کرد:
۱- نظم بخش رفتار افراد و تقویت کنندة همکاری میان آنها است .
۲- عموماٌ دارای دو جنبةمادی و غیر مادی است .
۳- تغییر پذیر، انتقالی و اکتسابی است .
۴- ابزار سازی و سخن گفتن دو عامل اصلی تثبیت موقعیت فرهنگ است .
۵- فرهنگ ممکن است جنبة عمومی یا اختصاصی داشته باشد ( در مفهوم عمومی مثل میراث اجتماعی بشر و در مفهوم خصوصی مثل میراث اجتماعی جامعة معین ) .بنابراین بهتر است به جای واژة فرهنگ از واژة « فرهنگ ها » یا « مجموعههای فرهنگی » استفاده شود .
۶- زمان شکل گیری فرهنگها طولانی است .
۷- فرهنگ مهمترین واصیل ترین وسیله و ابزار حفظ یک جامعه است .
۸- مورد قبول اکثریت مردم است .
۹- منشأ و ریشة پیدایش باورهای فرهنگی متفاوت است ؛ در نتیجه ممکن دو فرهنگ لزوماً دارای سازگاری با یکدیگر نباشند و حتی در بیشتر موارد متضاد هم باشند. به عبارت دیگر، هر قوم وملتی برای خود آداب و رسوم و ارزش ها و افکار خاصی دارد که ممکن است با قوم وملت دیگر متفاوت باشد.
۱۰- فرهنگ دو کارکرد اجتماعی و روانی دارد ؛ کارکرد اجتماعی آن جمعآوری تعدادی اشخاص در یک جماعت مشخص و کارکرد روانی آن قالبریزی شخصیت افراد است. (۳۵)
۱۱- فرهنگ در تعادل های سازش پذیر پدیدار می شود .
۱۲- فرهنگ دارای اجزای مشترک است .
۱۳- فرهنگ فرا اندامواره (Super organic) است ، یعنی متکی به فرد خاصی (تو یا من )نیست (۳۶)
شاید هیچ کس بهتر از هرسکوتیس ویژگی های متعدد فرهنگ را در سه ویژگیمتناقض نما جمع و خلاصه نکرده باشد:
۱) فرهنگ« عام » ولی «خاص » است .
۲) فرهنگ « متغیر » ولی « ثابت » است .
۳) پذیرش فرهنگ« اجباری » ولی « اختیاری » است .(۳۷)
فرهنگ های پیشرفته ( و نه فرهنگ های ابتدایی ) دارای « نظام فرهنگی » هستند و دلیل آن هم وجود بخش های تجزیه شده و ظرفیت فرهنگی است . به عبارت دیگر فرهنگ های تکامل یافته دارای نظام فرهنگی می باشند ودر این نظام فرهنگی ،«زیر فرهنگ های » مختلف قابل تفکیک و تجزیهاند ، به طوری که هر واحد اجتماعی کوچک نیز می تواند دارای یک مجموعه قواعد و ابزاری باشد که ازطریق آن می توان فرهنگ آن را از فرهنگ واحد دیگر متمایز نمود . مثلاٌ ازفرهنگ روستایی یا محلی و فرهنگ شهری صحبت نمود و یا از فرهنگ ورزشکاران یا کامیونداران و یا از فرهنگ زنان و فرهنگ جوانان که هریک دارای رفتار، علایق و ارزش های متفاوت ، نوع لباس ، آرایش و ابزار و.. .متفاوت میباشند.(۳۸)
معمولاً انقلاب ها ، لااقل برای مدتی ، در مردم یک کشور ایجاد احساس غرور فرهنگی و ارزشی می کنند که باعث تقویت نظام فرهنگی جامعه می شود ، به طوری که دست به صدور نظام فرهنگی خودشان به کشورهای دیگر می زنند . به همین دلیل ، خود به خود یک انقلاب تا یک مقطعی می تواند منشأ تهدید برای فرهنگ های دیگر باشد و کشور را از لحاظ آسیب پذیری فرهنگی بیمه کند . اما هر زمانی که مردم احساس کنند آن نظام فرهنگی ، دیگر پاسخگوی نیازهای آنها نیست، بستر و زمینه لازم برای تغییر فرهنگی یعنی پذیرش فرهنگ بیگانه و پشت کردن به نظام فرهنگی خودی فراهم می شود .(۳۹) بدین ترتیب ، میزان توانایی هر نظام فرهنگی در تحقق بخشیدن به کارکردهای خود، نقش مهمی در ثبات یا تغییر آن دارد . مهمترین کارکردهای هر نظام فرهنگی عبارتند از :
۱) تأمین نیازهای درونی و بیرونی انسان تا زندگی را امنیت وتداوم بخشد؛
۲) ایجاد احساس تعلق گروهی و خودآگاهی جمعی و فردی خاص که می توان آنرا هویت فرهنگی نامید؛.
۳) تضمین بقاء وتداوم تاریخی یک جامعه ؛
۴) ایجاد همبستگی بین اعضای یک جامعه وایجاد و حفظ انسجام اجتماعی بین سطوح و نهادها و اجزای مختلف نظام اجتماعی. (۴۰)
۳-۳-۳- عوامل و شرایط تغییر فرهنگی
همانطور که اشاره شد «تغییر فرهنگی » در مقابل « ثبات فرهنگی» قرار دارد . در متون مربوط به تغییر اجتماعی دیدگاهی وجود دارد که تغییر را اساساً نابهنجار می داند و معتقد است که دگرگونی عاملی آسیب زا است .مطابق این دیدگاه ، تغییر ، « عذاب » ،« بحران » و « عامل ناخواستة خارجی » قلمداد شده است . به هر حال ماهیت «آسیب زای » دگرگونی را میتوان از طریق برشمردن موانع اجتماعی و روانی بسیاری که در راه دگرگونی قرار دارند ، نشان داد . در واقع بعضی ارزشها ، نگرش ها ، نظامهای قشربندی انعطاف ناپذیر، نابرابری شدید اجتماعی ، جدا بودن اجتماعات از یکدیگر، ذینفع بودن برخی از افراد و گروه ها در وضع موجود و حتی الگوهای حرکتی مبتنی بر فرهنگ را می توان به عنوان عواملی در نظر گرفت که مانع دگرگونی محسوب می شوند .(۴۱)
بدیهی است که در دنیای امروز با آن ظرایف و پیچیدگی هایش نظریه « تغییر فرهنگی» بر دیدگاه « ثبات فرهنگی » غالب گشته و ثبات فرهنگی مفهوم چندان شناختهشده ای نیست . یکی از مهم ترین مباحث مربوط به تغییر فرهنگی ، عوامل و عناصری است که این دگرگونی را باعث می شود. این عوامل و عناصر متنوع و متعددند و می توان آنها را به درون زا و به برون زا تقسیم کرد . نخبگان و جوانان ،جنبش های اجتماعی ، گروه های فشار ، جریان صنعتی شدن و نوسازی و توسعه ، تحولات جمعیتی ، تکنیک ، زیر بنای اقتصادی ، ارزش های فرهنگی ،ایدئولوژی ، تضادها و تناقضات ، آموزش و تحصیلات، اختلافات طبقاتی ، تحولات فکری و روانی به ویژه جریان مدرنیسم و چگونگی گذر ازسنت به تجدد را می توان مهم ترین عوامل داخلی یا درونزای فرهنگی برشمرد .در مقابل جهانی شدن ، استعمار یا امپریالیسم ، و تهاجم فرهنگی نیز برجسته ترین عوامل خارجی یا برون زای دگرگونی فرهنگی محسوب میشوند.(۴۲)
مسلماً پرداختن به تمام این عوامل نه در حوصلةاین نوشتار است و نه چندان مرتبط با موضوع . بنابراین برای جلوگیری از اطالة کلام و پراکندگی و غرق نشدن در دریای واژه ها و مفاهیم و نظریه ها، در این نوشتار فقط دو عامل داخلی تغییر یعنی یکی بحث « سنت »و »«تجدد» که در ایران جایگاه ویژهای دارد و بر بسیاری از تحولات دیگر در جامعه سایه افکنده است ودیگری عامل جمعیتی که باز هم در ایران به دلیل کثرت جوانان وضعیت خاصی دارد ، تشریح خواهد شد . اما هر سه عامل خارجی تغییر فرهنگی ، به دلیل اهمیت زیاد آن از یک سو و جایگاه و نقش چشمگیرشان در این پژوهش و فعالتر شدن آنها پس از انقلاب از سوی دیگر ، مورد بررسی قرار خواهند گرفت .
۳-۳-۳-۱- عوامل داخلی تغییر فرهنگی
۳-۳-۳-۱-۱- عامل جمعیتی
۳-۳-۳-۱-۱-۱- جایگاه نظری
در مورد تحولات مربوط به جمعیت یک جامعه و تأثیری که بر فرآیند تغییر اجتماعی به طور عامل و تغییر فرهنگی به طور خاص دارد، نظریه های گوناگونی از سوی جامعه شناسان ارائه شده است . برای مثال نظریه های هانری ژان ، ژرژبالاندیه ، دیوید رایزمن و امیل دورکهایم از این دستهاند .از میان اندیشمندان برشمرده ، بی شک دورکهایم را می توان از جامعه شناسانی دانست که بیشتر از دیگران ، عامل جمعیت را در دگوگونی اجتماعی مورد تجزیه و تحلیل قرارداده است . به همین دلیل و برای جلوگیری از گسترش بحث ، در اینجا فقط به شرح نظریة او بسنده می شود .(۴۳)
از نظر دورکهایم تقسیم کار باعث شده است که جوامع سنتی مبتنی بر انسجام «مکانیکی » به جوامع صنعتی مبتنی بر همبستگی «ارگانیکی » تبدیل شوند . به باور او ، عامل به وجود آمدن این تقسیم کار را باید در خصوصیات جمعیتی جستجو کرد .در یک جامعه سنتی ، جمعیت اندک و در سرزمین وسیعی پراکنده شده است . به همین سبب ،جمعیت مذکور بدون توسل به یک تقسیم کار کامل و پیچیده ، می تواند به زندگی خود ادامه دهد و خانواده ها و گروه های خانوادگی پراکنده در این سرزمین از لحاظ اقتصادی زیانی به یکدیگر نمی رسانند و نمی توانند از تکنیک واحدی استفاده نموده و از منابع معیشت موجود ( مثل کشاورزی ،شکار و ماهیگیری )استفاده میکنند.
در حالی که در جامعه صنعتی ، جمعیّت افزایش یافته و در عین حال متراکم میگرددو در نتیجه ادامه حیات گروه ها ممکن نخواهد بود مگر با انجام تقسیم کار در امورمختلف و نیز گسترش تخصص و افزایش وظایف . پس از نظر او ، نوع تقسیم کار در جوامع به دلیل تقسیم حجم و تراکم جمعیت متفاوت است و اگر این تقسیم کار به صورت دائم در طول توسعه اجتماعی گسترش می یابد ، بدین علت است که جوامع مرتباً متراکم تر و پرحجم تر می شوند .(۴۴)
در رابطه با بحث تحولات جمعیتی ، نباید از جایگاه و نقش دو گروه غافل شد . یکی سرآمدان یا نخبگان که کاملاً دگرگونی را از بالا ایجاد می کنند و می توان آنها را به انواع سرآمدان سیاسی، تشکیلاتی ، روشنفکری و هنری ، اخلاقی ، مذهبی ،سنتی ، ایدئولوژیک ، اقتصادی ، خارق العاده ، (کاریزمایی ) و سمبولیک تقسیم کرد . این تقسیم بندی بیانگر آن است که سرآمدان هر جامعهای گروهی ناهمگن اند و می توانند موجب پیشبرد دگرگونی گردند یا بازدارندة آن باشند و یا نقش رهبری و دگرگونی را به عهده بگیرند. (۴۵)
در مقابل جوانان را باید به عنوان پیشتازان دگرگونی وکسانی که از پایین تغییر ایجاد می کنند قلمداد کرد .آنها اغلب بر این باورند که دگرگونی بهترین چیز است. با وجود این ، نباید فکر کرد که تمام جوانان خصلت تندروی و رادیکال دارند ؛ در بین آنها چه بسا محافظه کاری قابل توجهی نیز مشاهده گردد. به هر حال این نکته ظاهراً مسلم است که در مجموع جوانان در مقایسه با پیران تندروتر و رادیکالترند . البته روشن است که تفاوت های موجود میان جوانان همان قدر زیاد است که تفاوت های بین آنها و پیران . (۴۶)
۳-۳-۳-۱-۱-۲- تحول جمعیتی در ایران
چنانچه تحولات جمعیتی در ایران مورد بررسی قرار گیرد ، دست کم سه تحول مهم رخ مینمایایند : یکی افزایش روز افزون تعداد تحصیلکردگان و کاهش بی سوادان ؛ دیگری سیر صعودی جمعیت جوان لااقل تا اواخر دهه هفتاد؛ و سوم افزایش جمعیت شهر نشین .جمعیت ایران طی ۳۵ سال یعنی از سال ۱۳۳۵ (اولین سرشماری )تا ۱۳۷۰، با ۲۹۶ درصد افزایش ، از ۸/۱۸ میلیون نفر به ۵/۵۵ میلیون نفر بالغ گشت .همچنین طی همین مدت ، جمعیت شهر نشین از ۹/۵ میلیون به ۸/۳۱ میلیون نفر یعنی به ۳/۵ برابر و نسبت شهرنشینی در کل کشور از ۷/۳۱ درصد به ۴/۵۷ درصد بالغگشتهاست.(۴۷)از سوی دیگر ،طی سالهای ۱۳۷۰-۱۳۳۵، جوانان ۲۴-۱۵ساله ساکن شهرهای کشور از حدود یک میلیون نفر به ۶ میلیون نفر بالغ شده واین تغییر برای مردان جوان شهری که غیر شاغل هستند، در مدت مذکور از ۱۶۹ هزار نفر به ۶۵۳/۱ میلیون نفر یعنی حدود ۱۰برابر افزایش یافته است .(۴۸) مطابق بعضی از گزارشات ، ایران به جامعهای تبدیل شد. که ۲۸ درصد آن را نسل جوان از ۱۹-۱۴۴ ساله تشکیل می دهد.(۴۹) جالب است که این نسبت ها هیچگاه در تاریخ جمعیتی کشورهای پیشرفته مشاهده نشده است .
روشن است که تحولات مذکور در ترکیب جمعیت کشور ایران ، باعث تغییرات اساسی در ترکیب و نظام فرهنگی و ارزش های مردم جامعة ایران،به ویژه جوانان ، شده است . بعضی از بررسی ها نشان می دهد که در واقع ارزش های رسمی مورد تأکید قرار نگرفته و ارزش های میان مردمی در قالب فرآیند « ایماژسازی» بر سطح تحلیل و نگاه افراد به مسائل جامعه تأثیر گذاشته است .ارجحیت ارزش های جدید در مقابل ارزش های رسمی، در بعضی موارد بیانگر آهنگ آرام ولی عمیق «باز تفسیر » ارزش ها توسط مردم است . تأثیر تحولات ساختاری – جمعیتی بر ارزش ها و نگرش ها را می توان به صورت زیر نشان داد :
۳-۳-۳-۱-۲- عامل فکری و روانی : رابطه سنت و تجدد
در رابطه با این عامل صدها کتاب و مقاله نوشته شده و بسیار تحقیق صورت گرفته است و هنوز هم جای سخن فراوان وجود دارد.ما از این مجموعة بیکران بحث، تنها به گوشهای بسنده خواهیم کرد:
آب دریا را گر نتوان کشید
هم به قدر تشنگی باید چشید
بدین ترتیب در این مبحث ، سه موضوع تبیین خواهد شد : ۱- تعریف و ویژگی های سنت و تجدد؛ ۲-نظریه های مربوط به رابطه سنت و تجدد ؛۳- جایگاه این بحث در ایران .
۳-۳-۳-۱-۲-۱-تعریف و ویژگی های سنت و تجدد
پروژة تجدد فرآیند تاریخی است که در اروپا از قرن شانزدهم تا به امروز رخ داده است . به عبارت دیگر ، تجدد به دورانی اطلاق می شود که در پی فروپاشی دنیای پیشین پدیدار شد (۵۰). اگر ویژگی جوامع فئودالی ، حاکمیت نوعی تفکر خدامدار، اقتصاد طبیعی و سنت ایستاست ، تجدد ، پرچم دار خردمداری ، فرد گرایی ، علم گرایی ،سکولاریسم ، اقتصاد کالایی، فروپاشی سنت و پیدایش جامعةمدنی ، انسانگرایی ، دموکراسی ، دولت ملی ، تکثر گرایی و لیبرالیسم است (۵۱).
بنابراین تجدد یا مدرنیته ، دستیابی به طرز نگرشی تازه به زمان و مکان و ابزار و شرایط در غرب محسوب می شود و دو حادثه اصلاح دینی و نوزایی ، در پیدایش آن نقش اساسی داشته است.در فرآیند تجدد غربی ، انسان و خواسته های او در اولویت قرار دارند وبر همه نیروها مسلطند و فرمانروای هستی و طبیعیت فرض می شوند. (۵۲)
به رغم تعاریف بسیاری که از تجدد شده است ، برخی تلاش ها برای ارجاع آن به دو دسته تعریف اساسی صورت گرفته است . دسته اول ، تعاریفی هستند که تجدد را به عنوان یک ساختار اجتماعی – فرهنگی و یک دوران خاص تاریخی در نظر میگیرند .برای مثال تعریف آنتونی گیدنز از این دسته است: «مدرنیسم به آن شیوة زندگی اجتماعی یا سازماندهی این زندگی گفته می شود که در اروپای سدة هفدهم پدید آمد و بعد کم و پیش دارای پیامدهای جهانی شد . به این سبب ، مدرنیته با یک دوران تاریخی خاص در یک منطقة جغرافیایی خاص همبسته شد .»(۵۳)
دسته دوم ، تعاریفی است که مدرنیته را به مثابة حالت و یک رویکرد و «جهان بینی » تازه و جدید در نظر میگیرد. بر این اساس ، مدرنیته روی آوردن به حالت یا شیوة مدرن در تقابل با شیوة زندگی ما قبل مدرن است .(۵۴)در این تعاریف بر ویژگی های سلبی خصلت های انتقادی ، تازهجویی ، دگرگون شوندگی و یا نفی کنندگی تجدد تأکید می شود (۵۵).
به نظر گیدنز، سه نوع گسست اساسی این تجربه را از ما قبل خود جدا می سازد . نخست گام های تند و سری دگرگونی است . دوم پهنه و قلمرو این دگرگونی که کمابیش همه جهان را در نوردیده است . در نهایت برخی از صورت های اجتماعی که در دوران تاریخی قبل، به هیچ روی به چشم نمی خورد . مانند دولت مدرن ، شهر و شهر نشینی ، وابستگی تولید به منابع نیروی غیر جاندار و کالایی شدن کامل محصولات ونیروی کار. (۵۶)
ملاحظات فوق مؤید آن است که مدرنیته دو وجه مرتبط اما متمایز داشته است که یک وجه آن نامحسوس ، کیفی و از جنس اندیشه، و وجه دیگر آن ملموس ، قابل اندازه گیری و محسوس بوده است . وجه نخست را «مدرنیسم » یا «نواندیشی » یا « نوگرایی» و وجه دوم را «نوسازی » نامیده اند . نواندیشی به طور خلاصه عبارتست از خردباوری ، اصالت یافتن عقل جدید به عنوان گوهری خود بنیاد ، تلاش برای سامان داد خردمندانة همه چیز و انتقاد بنیادی از اندیشه ها ، روش ها و راه و رسم های مانده از دوران کهن (۵۷)
بعضی دیگر مدرنیسم را ایدئولوژی مدافع حرکت کشورهای سنتی و غیر صنعتی به سوی وضعیت مدرن ارزیابی کرده و بنابراین آن را « تجدد تجدید مکان یافته » نامیده اند . از دیدگاه آنها ، مدرنیسم بر خلاف مدرنیته ، فرآیندی ناگهانی ، انتقالی ، پرشتاب ،محصول تداخل تمدنها و در واقع عنصری خارجی قلمداد می شود که در پی الگوبرداری از مدرنیته، زمینه های تقلید از غرب را شدت بخشید و نوعی ناهمگنی سیستماتیک و تأخرهای مختلف در حوزه های گوناگون ایجاد کرد و با بومی کردن تجدد انتقال یافته ، ملغمهای عجیب و غریب پدید آورد (۵۸)
کاتوزیان مدرنیسم را نگرشی می داند که از ترکیب علم و جامعه به تدریج طی تحولات اروپا در دو قرن گذشته پدید آمده است . این نگرش کلی ، علم را تا حد قوانین مکانیکی عام یا قوانین تکنولوژیک تقلیل می دهد و پیشرفت اجتماعی را صرفاً به رشد کمی تولید و تکنولوژی محدود می کند . به نظر او ، بسیاری از روشنفکران و رهبران سیاسی جهان سوم، مدرنیسم را درست نفهمیده ، اسیر برداشتی سطحی از آن شده اند. مدرنیسم محصول تحولاتی خاص در کشورهای پیشرفته ودر نتیجه فرآیندی طبیعی است که در متن خود آن جوامع نیز قابل انتقاد می باشد، در حالی که شبه مدرنیسم جهان سوم ثمرة این محصول است . به باور کاتوزیان ویژگی های حامیان این شبه مدرنیسم در جهان سوم را می توان به صورت زیر خلاصه کرد :
۱) بیگانه بودن اندیشه و آرمان های اجتماعی آنها با فرهنگ و تاریخ جوامع خودی ، قطع نظر از مرزهای صوری ایدئولوژیک ؛
۲) نداشتن شناخت واقعی از اندیشه ها ، ارزش ها و تکنیک های اروپایی ؛
۳) یکسان تلقی کردن تکنولوژی با علوم جدید و آن را درمان قطعی و قادر به هر معجزهدانستن که به محض خریداری و نصب می تواند همه مشکلات اجتماعی –اقتصادی را یکسره حل کند؛
۴) تلقی ارزش های اجتماعی و روش های تولید سنتی به عنوان نهادهای ذاتی یا در حقیقت علل عقب ماندگی و در نتیجه احساس شرمساری نسبت به آنها ؛
۵) صنعتی شدن را همچون شیئی پنداشتن و نه یک هدف و نصب یک کارخانه ذوب آهن مدرن را هدف نهایی دانستن و نه یک وسیله . (۵۹)
همانطور که اشاره شد مدرنیسم در وجه دوم در مقولة « نوسازی » نمایان می شود . برخی نویسندگان مدرنیته را هدف و مقصد نوسازی یا جنبه های اجتماعی و ساختاری تحقق یافتة فرآیند نوسازی، و مدرنیسم را آگاهی از ساختارهای مدرن می دانند . عده دیگری تجدد را هم مبنا و هم مقصد فرآیند نوسازی تلقی می کنند و معتقدند که هدف ، رسیدن به جامعة مدرن است که همان توسعه و توسعه یافتگی در ابعاد مختلف محسوب می شود .(۶۰)
از نظر وارما ، نوسازی یا مدرنیزاسیون که کاربرد عقل جدید در برخورد با طبیعیت و جامعه محسوب می شود ، مجموعهای از فرآیندهای مرتبط و انباشتی است نظیر : « صنعتی شدن » (Industrialization) ، « شهر نشینی»(Urbanizatin)،«توسعه وسایل ارتباط جمعی و گسترش رسانه های همگانی »(Mass Midia Expansion)، «افزایش سطح سواد و آموزش و پرورش »(Incleasing Literacy and Education)، « توسعه و بسط مشارکت سیاسی »(Expansion of political participation) ، و «افزایش سطح تولید و مصرف کالاها و توسعه اقتصادی»(Economic develop ment) .(61)
بدین ترتیب ، مقولة نوسازی بر خوردار از ابعاد مختلف اقتصادی ، سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی است . در بعد اقتصادی ، تأکید اصلی بر صنعتی شدن و شاخص هایی چون سرمایه و سرمایه گذاری ، قابلیت دسترسی و استفاده از منابع دیگری چون زمین وکار و مدیریت و کارآفرینی ، اشتغال ، مسکن ، حمل و نقل ؛(۶۲) و در بعد سیاسی توجه اصلی معطوف بر شاخص هایی مثل انفکاک ساختاری و مشارکت سیاسی و برابری و مردم سالاری و اعتماد متقابل و تضارب آراء و ایدئولوژیک ، تمرکززدایی در سیاست و توزیع اقتدار سیاسی در تمام بخش های جامعه و تضعیف نخبگان سنتی است. (۶۳) در بعد اجتماعی و فرهنگی، تأکید بر شاخص هایی همچون بهداشت و آموزش و نهادها و ارزش های جدید و طرد سنت های کهن و جذب فرهنگ جدید و تلقی آن به عنوان کالا (صنعت فرهنگ)است.(۶۴)دیوب ضمن توصیف نوسازی به عنوان «عقلانیت خلاق » در قالب سه معیار مباحث مربوط به نوسازی را چنین جمعبندی کرده است :
۱)استفاده فزاینده از منابع بی جان قدرت برای حل مشکلات و ارتقایسطح زندگی بشر؛
۲) تلاش های فردی و جمعی درجهت نیل به آن هدف که با کسب صلاحیت و توانایی تشکیلاتی و انجمنی برای ادارة سازمان های پیچیده همراه است ؛
۳) تغییر شخصیتی رادیکال و تغییرات وابسته به آن درساختار و ارزش های اجتماعی جهت ایجاد و ادارة سازمانهای پیچیده . (۶۵)