![مجله لبخند سبز شماره 4](../prod-images/819934.jpg)
مجله لبخند سبز شامل مطالب اجتماعی، فرهنگی، گردشگری، طنز و سرگرمی، حقوقی، روانشناسی، داستان کوتاه، داستان کودکان و مطالب دیگر می باشد که امیدوارم از خواندن آن لذت ببرید
مجله لبخند سبز شماره 4
مجله لبخند سبز شامل مطالب اجتماعی، فرهنگی، گردشگری، طنز و سرگرمی، حقوقی، روانشناسی، داستان کوتاه، داستان کودکان و مطالب دیگر می باشد که امیدوارم از خواندن آن لذت ببرید
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه8
پس از مطالعهی چندین کتاب و تحقیق دربارهی خنده و خنده درمانی و رسیدن به این نتیجه علمی و تجربه عملی مَثل معروف ( خنده بر هر درد بیدرمان دواست ) و با بیان مکرر این جمله در بین اقوام، دوستان و همکاران و ... دوستی که مثل خودم سخت گرفتار مشکلات روزمرة تورم و ترافیک و فشار مالی و روحی و غیره و بود گفت : ای بابا دلت خوشه خنده کجا بود نفست از جای گرمی بلند میشه دل باید خوشی باشه که آدم بتونه بخنده و شادی کنه با این همه مشکلات زمانه و زندگی ماشینی خنده چیه؟!
در جوابش گفتم : دوست عزیز من هم مثل تو شاید شدیدتر از تو درگیرم و بقول معروف « کارم از گریه گذشت بدان میخندم » ...
در واقع اگر در اوج فشار و ناتوانی و نگرانی کسی بتونه بر مشکلات خندیده و به کمک لبخند درمانی بر مشکلات پیروز شود برنده است.
این یک واقعیت است که: با خنده فکر آزاد می شود و بهتر میتوان بر هر مشکلی پیروز شد و این را همان بدان بقولی می گویند :
آن کس که میگرید یک غم دارد و آنکه می خندد هزار و یک غم ...
دکتر آندره مورو تحصیل کردة دانشگاه سورین و مونترال کانادا معتقد است : ما باید آگاهانه در جستجوی انگیزه هائی برا ی لبخند زدن و خندیدن در همه ابعاد زندگی خود باشیم. او می گوید: « لبخند زدن وخنده باعث استنباط شخصیت گردیده و انرژیهای مثبتی که زندگی را لذتبخش و با ارزش تر میکند آزاد می سازد. »
نورمن کازنیز سردبیر مجله به بیماری لا علاجی بنام جمود و التهاب مهرهها دچار شده بود ( این بیماری باعث بی حرکتی ستون فقرات شده بیمار بتدریج زمین گیر میشود و در حد شکنجه آوری دردناک است.) پس از مدت مدیدی در بیمارستان
من ومادرم هم وضو گرفتیم . من به اتاقم رفتم تا نمازم را بخوانم . درهمین موقع ارغوان ازخواب بیدار شد . گفت : ارمغان , حال بابا چطوره ؟
گفتم : به شکر خدا وکمکای احمد آقا خیلی بهتره .
گفت : نماز صبحِ ؟
گفتم : بله
ازجا بلند شد وازاتاقم خارج شد. نمازم را خواندم . صدای مادرم را شنیدم که ارغوان را نصیحت می کرد .
می گفت : تو را به خدا , مواظب خودت باش , یک وقت بار سنگین بلند نکنی , یک وقت ازپله , تند بالا نری , ملاحظه خورد وخوراکت را بکن , بدنت حالا احتیاج بیشتری به مواد غذایی داره , حتماً شیر وماهی بخور , میوه وسبزی تازه یادت نره و . . .
این فایل دارای 94 صفحه می باشد.