لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 21
تعریف :
به رغم اهمیت سکولاریسم، اتفاق نظر کافی بر سر معنای آن وجود ندارد. بخشی از این مسئله به این سبب است که مفهوم "سکولار" را می توان به معانی گوناگونی به کار برد. با این که این معانی با هم نزدیکی دارند، اما تفاوت هایشان آن قدر هست که فهم مقصود از سکولاریسم را دشوار سازند.
واژه ی سکولار در زبان لاتین به معنای "این جهانی"، "دنیوی"، "گیتیانه" و متضاد با "دینی" یا "روحانی" است. امروزه وقتی از سکولاریسم به عنوان یک آموزه (دکترین) سخن می گویند، معمولاً مقصود هر فلسفه ایست که اخلاق را بدون ارجاع به جزمیات (دُگم های) دینی بنا می کند و در پی ارتقای علوم و فنون بشری است.
نخستین کسی که واژه ی سکولاریسم را به کار برد، جورج یاکوب هالی اوک انگلیسی بود. هالی اوک در سال 1846 "سکولاریسم" را برای توصیف "عقیده ای که صرفاً به پرسش ها و مسائلی می پردازد که به محک تجربه ی زندگی این جهانی آزمودنی هستند" به کار برد (سکولاریسم انگلیسی، ص. 60). هالی اوک مصلحی سوسیالیت بود که اعتقاد داشت دولت باید در خدمت برآوردن نیازهای بالفعل و کنونی طبقه ی کارگر و مستمندان باشد، نه نیازهای حیات اخروی و ارواح مردمان.
چنان که از نقل قول بالا آشکار است، کاربرد اولیه ی واژه ی سکولاریسم مخالفت صریحی با دین در بر نداشت؛ بلکه اشاره ی آن به این ایده بود که تمرکز دولت باید بر زندگانی این جهانی مردم باشد و نه دغدغه ی حیات اخروی آنان. مسلماً این ایده با بسیاری از نظام های عقیدتی، از جمله مسیحیت دوران هالی اوک سازگار نبود، اما ضرورتاً همه ی نظام های عقیدتی دینی را نفی نمی کرد.
بعدها هالی اوک تعریف صریح تری برای واژه ی ابداعی خود ارائه داد:
سکولاریسم در پی ترقی فیزیکی، اخلاقی، و فکری طبیعت بشر تا بالاترین مدارج ممکن است. این ترقی مقصود اصلی زندگانی است و شامل کمال عملی اخلاق طبیعی، جدای از بیخدایی (بیخدایی) می باشد. تئیسم (خداباوری) یا انجیل، برای ترقی بشر شیوه ها و رویه های مادی پیش می نهد، و این توافقات را زمینه ی ایجاد وحدت می شمارد. وحدی که امکان می دهند زندگانی را با عقل سامان دهیم و با خدمت برازنده سازیم.
می بینیم که تأکید او همچنان بر منابع مادی واین جهانی است و نه امور غیرمادی، روحانی، یا اخروی. با این حال در اینجا هم در تعبیر او نشانی از نفی دین نمی یابیم. مفهوم سکولاریسم ابتدا به عنوان فلسفه ای غیردینی (و نه ضد دینی) مطرح شد که متمرکز بر نیازها و مسائل زندگی این جهانی انسان باشد، و نه نیازها و دلمشغولی های حیات محتمل جهان پس از مرگ. اما فلسفه ی ماتریالیستی (ماده گرا) را نیز سکولاریسم خوانده اند. فلسفه ای که هم ابزارهای بهبود زندگانی و هم سرشت جهان را مادی بداند.
امروزه عموماً چنین فلسفه ای را اومانیسم (انسان گرایی) یا اومانیسم سکولاز می خوانند، و سکولاریسم، دست کم در علوم انسانی، معنای بسیار محدود تری یافته است. معنای نخست "سکولار" (و چه بسا مهم ترین معنای آن)، امور"غیردینی" است. در این کاربرد، اموری را می توان سکولار نامید که دنیوی و مدنی باشند. در معنای دوم ،به اموری سکولار گفته می شود که در تقابل با امور مقدس، منزه و تخطی ناپذیر باشند. در این کاربرد، چیزی را می توان سکولار خواند که مورد پرستش و تکریم و تقدیس نبوده، بلکه قابل نقد، داوری و بازنگری باشد.
ریشه های دینی :
از آنجا که امروزه مفهوم سکولاریسم معمولاً در تقابل با دین مطرح می شود، شاید خیلی ها ندانند که سکولاریسم در ابتدا در زمینه ای دینی شکل گرفته است. این مطلب همچنین ممکن است برای بسیاری از بنیادگرایان که بسط سکولاریسم در جهان مدرن را تقبیح می کنند شگفت انگیز باشد.
در حقیقت می توان ریشه های تمایز میان حیطه های دنیوی و معنوی را در کتاب انجلیل عهد جدید یافت. در این کتاب موعظه ای از عیسی نقل می شود که می گوید "امور سزار را به سزار، و امور خدا را به خدا واگذار". بعدها آگوستین قدیس که از بزرگترین الاهیدانان مسیحیت است تمایز فنی تری میان این دو حیطه برقرار کرد. او میان دو "شهر" تمایز نهاد: یکی شهر دنیا (civitas terrenae) و دیگری شهر خدا (civitas dei).
آگوستین "شهر دنیا" و "شهر خدا" را برای توضحی مقصود خدا از رشد تاریخی بشر به کار برد، اما دیگران از این دو مفهوم برای مقاصد بنیادی تری استفاده کردند. برخی که در پی راهی برای توجیه نظام پاپی بودند گفتند که تشکیلات کلیسای کاتولیک همان "شهر دنیا" است، و به همین خاطر دولت های مدنی باید به نظام کلیسایی وفادار باشند. برخی دیگر که در پی توجیه استقلال دولت از سیطره ی کلیسا بودند گفتند مفهوم های آگوستینی شهر خدا و شهر دنیا نشانگر اهمیت نقش شهر دنیاست.اما عاقبت این دفاع الاهیاتی از نظام مدنیِ مستقل از کلیسا بود که غلبه یافت.
در اروپای قرون وسطا، معمولاً واژه ی لاتین saecularis برای توصیف "زمانه ی حاضر" به کار می رفت. همچنین به روحانیونی هم که سوگند رهبانیت یاد نکرده بودند سکولار گفته می شد. این روحانیون که به جای پیش گرفتن انزوای راهبانه، اشتغال 'دنیوی' را برگزیده بودند سکولار نامیده می شدند.
اعتقاد بر این بود که چون این روحانیون 'در دنیا' کار می کنند، نمی توانند واجد استانداردهای متعالی اخلاقیات و اعمال فردی باشند. چون این افراد 'دنیا' را برگزیده بودند، آنان را فاقد خلوص مطلقی می دانستند که از روحانیون عالی مقام انتظار می رفت. اما کسانی که سوگند رهبانیت یاد می کردند قادر بودند به استانداردهای مورد نظر دست یابند. به همین خاطر در نظام طبقه بندی کلیسا غیر معمول نبود که به این روحانیون saecularis قدری با نظر تخفیف نگریسته شود.
ملاحظه می کنیم که تشکیلات کلیسا حتی در قرون ابتدایی مسیحیت نیز میان نظام دینی خالص، و نظام دینی با خلوص کمتر، اجتماعی و اینجهانی فرق می گذاشتند. این فرق گذاشتن بعدها موجب تمایزهایی شد که الاهیون میان ایمان و معرفت، و میان الاهیات وحیانی و الاهیات طبیعی نهادند.
ایمان و وحی از دیرباز مِلک مطلق کلیسا محسوب می شدند، اما با گذر زمان، برخی الاهیدانان استدلال کردند که قلمرو جداگانه ای از معرفت هست که به عقل بشری تعقل دارد. به این ترتیب آنان ایده ی الاهیات طبیعی را مطرح کردند. در الاهیات طبیعی، معرفت به خدا را نه تنها می توان از طریق ایمان و وحی کسب کرد، بلکه خرد بشری نیز می تواند با مشاهده و تأمل در طبیعت به این معرفت الاهی دست یابد.
از قدیم اعتقاد بر این بود که این دو قلمروی معرفت، یعنی عقل و وحی، پیوستار واحدی را تشکیل می دهند. اما این وحدت دیری نپایید. به تدریج برخی از الهیدانان، که مهم ترین شان دنوس اسکوتس و ویلیام اوکامی بودند، گفتند که کل ایمان مسیحی مبتنی بر وحی است، و به همین خاطر ضرورتاً پر از تناقض هایی است که عقل بشری را سرگشته می سازند.
این الاهیدانان به این نتیجه رسیدند که عقل بشری و ایمان وحیانی در نهایت با هم سازگار نیستند. عقل بشر باید در حیطه ی تجربی به مشاهدات مادی بپردازد؛ اگرچه ممکن است عقل هم در کاوش هایش به همان نتایجی برسد که ایمان دینی و تأمل در وحی فراطبیعی می رسند، اما نمی توان عقل و وحی را در نظام پژوهشی واحدی متحد کرد. ایمان نمی تواند مبنای عقل باشد، و عقل هم نمی تواند مبنای ایمان باشد.
گام نهایی به سوی سکولاریسم اما، کار سکولارهای ضدمسیحی نبود، بلکه کار مسیحیان مؤمن و معتقدی بود که از ویرانی های ناشی از جنگ های مذهبی به جان آمده بودند. در پی اصلاحات دینی (رفورماسیون) جنگ های فراوانی بر سر اینکه عقیده ی درست دینی چیست درگرفت. جنگ هایی که سراسر اروپا را درنوردید. در کشورهای پروتستان، اصلاحات دینی نخست تلاشی بود برای برقرار کردن اصول اجتماع دینی نزد گستره ی وسیع تری از اقشار اجتماع سیاسی؛ اما این تلاش به خاطر افتراق فزاینده ی میان فرقه های مسیحی ناکام ماند.
در نتیجه مردم به دنبال یافتن راهکاری برای پرهیز از جنگ و ستیزها برآمدند. حاصل آن شد که توسل صریح و آشکار به آموزه های خاص مسیحی کاهش یافت و تنها جنبه های عام تر و عقلانی تر مسیحیت مورد استناد قرار گرفت. این فرآیند نزد ملت های کاتولیک قدری متفاوت بود. زیرا کلیسای کاتولیک همگان را مجبور به تبعیت بی چون و چرا از تشکیلات کلیسای کاتولیک رومی می کرد. با این وجود، کاتولیک ها هم قدری طعم آزادی های سیاسی را چشیدند.
این فرآیند به تدریج به حذف هرچه بیشتر قدرت کلیسا در امور سیاسی انجامید. مردم فهمیدند که می توان قلمروهایی برای اعمال و اندیشه ها داشت که فارغ از سیطره ی کلیسا باشد. این رهیافت به جدایی باز هم بیشتر میان کلیسا و دولت منجر شد. به طوری که این جدایی قلمرو دین و دولت از سرزمین های پروتستان نیز پیشی گرفت. البته به خاطر سرشت کلیسای کاتولیک، کوتاه کردن دست آن از حیطه ی عمومی با تحولات اجتماعی شگرفی همراه بود که نمونه ی بارز آن انقلاب کبیر فرانسه در سال 1789 است. انقلابی
تحقیق درباره سکولاریسم