دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
فرمت فایل:WORD(قابل ویرایش) تعدا 8صحفه
جسمی کودک
خصوصیات بارز کودک در هفت سال اول زندگی
دوران حسی - حرکتی (تولد تا ۲ سالگی)
دوران پیش عملیاتی یا شهودی (۲ الی ۷ سالگی)
دوران عملیاتی از (۷ الی ۱۲ سالگی)
دوران منطق ذهنی یا صوری از (۱۲ الی ۱۶ سالگی)
نیازهاى جسمى کودک
رشد جسمى کودک با تأمین امکانات و وسایل مادى از جمله بازی، امکانپذیر خواهد بود. از این طریق، خواستههاى بدنى و نیازهاى جسمى کودک تا حدودى اشباع و ارضاء مىشود. بنابراین مىتوان گفت: ”رشد و نمو کودک با غذا، بهداشت مناسب، آب، هوا، مسکن، خواب، استراحت، بازى و امثال آن انجام مىپذیرد. هر کودکى برحسب سن، حالات فیزیکی، شرایط جسمى و جنسی، نیازهاى متفاوتى دارد که در اینجا به نیازهاى جسمى کودک به بازى و رابطهٔ آن با ایجاد شناخت و رشد فکرى و در نهایت خلاّقیت در سنین مختلف پرداخته مىشود.
خصوصیات بارز کودک در هفت سال اول زندگى
برخى از خصوصیات کودک در هفت سال اول زندگى که مىبایست مورد توجه والدین و مربیان قرار گیرد عبارتند از:
- کودک در این سنین امور محسوس و واقعیتهاى جهان خارج مىشناسد.
- آگاهىهاى کودک در چارچوب امور محسوس و واقعیتهاى جهان خارج محدود است.
- کودک، بیشتر تسلیم میل و رغبتهاى آنى است و به آینده توجهى ندارد.
- ارادهٔ او ناپایدار است و خیلى زود در اثر زور و فشار تسلیم مىشود.
- کودک، موجودى عجول است و براى احتیاط، ارزش قائل نیست.
- اغلب اعمال او انعکاسى و از روى تقلید است.
- قدرت اندیشه، تعمیم و نتیجهگیرى کودک، بسیار محدود است.
- دوران کودکى دوران کنجکاوى و پرسش است.
- در سه سالگی، کنجکاوى و پرسش کودک به اوج خود مىرسد.
با تأمل در خصوصیات کودک در هفت سال اول زندگى توجه به پرسشهاى کودک اهمیت زیادى دارد و از آن مهمتر، نحوهٔ پاسخ دادن به آنها است که باید بسیار سنجیده و حساب شده باشد. تا پایان این دوره، وضعیت آیندهٔ کودک به لحاظ جسمی، اخلاقى و روانى تا حدودى روشن مىشود و معلوم مىگردد که او از لحاظ جسمى در آینده بنیهٔ قوى خواهد داشت یا ضعیف؟ داراى اخلاقى حسنه خواهد بود یا سیئه و ...
البته نقش تربیت را در سنین بعد نمىتوان از نظر دور داشت ولى مىتوان گفت تا حدود زیادى کودک در هفت سال اول زندگى تحت تأثیر والدین و مربیان است و شخصیت او شکل مىگیرد و فضایل و احیاناً رذایل را از والدین و در درجهٔ بعد از مربیان و اطرافیان نزدیک خود آموخته و در او بهصورت ملکه درخواهد آمد.
بر اساس قواعد به اثبات رسیده و تعالیم اسلامی، کودک در هفت سال اول زندگی، آزاد و از آموزش رسمى معاف است و مىتوان گفت در این دوره، کودک به حال خود واگذار مىشود و تکلیف منظم و شاقى به او تحمیل نمىشود. به همین دلیل، توصیه شده تربیت و آموزش در هفت سال اول زندگى در محیط خانواده صورت گیرد بنابراین ذکر دو نکته در اینجا ضرورى است:
- اول: منظور از آزاد بودن کودک در این دوره بدین معنى نیست که او هیچگونه آموزشى نخواهد دید؛ بلکه کودک در این سنین بهطور غیرمستقیم با بعضى از تکالیف آشنا مىشود و یا بهدلیل تشویقهاى والدین، نسبت به این تکالیف علاقهمند مىگردد تا در سنین بعدى با اشتیاق به انجام آنها بپردازد مثل تکالیف دینی، نماز و روزه ...
- دوم: هرچند آزادى براى کودک در این دوره جنبهٔ حیاتى دارد و انسانهائى که در کودکى از آزادى محروم بودهاند غالباً در بزرگسالى به عقدههاى روحی، روانى فراوان دچار شدهاند اما با این حال، آزاد بودن کودک در این سنین به معناى بىبند و بارى و لاابالىگرى مطلق نیست. چرا که کودک در هر صورت در اجتماع زندگى مىکند و باید بداند و بیاموزد که آزادى او نباید به حقوق دیگران صدمه وارد کند.
دوران حسى - حرکتى (تولد تا ۲ سالگی)
در این دوره، تماس کودک با دنیاى خارج از طریق حواس انجام مىشود و بهصورت عملى است. بنابراین کودک از طریق حواس، جهان را درمىیابد و از طریق حرکت، پاسخ مىدهد. لذا این دوره را حسى - حرکتى نامیدهاند.
کودکان در این سن نمىتوانند دربارهٔ چیزى که در معرض دید آنها نیست فکر کنند. براى آنان هر چیزى که عملاً دور از ذهن است. براى مثال اگر بر روى اسباببازى که کودک بهطرف آن نزدیک مىشود، دستمالى بگذارید، کودک دست خود را عقب کشیده، برمىگردد. فقط کودکى که از مرز رشد ذهنى گذشته باشد دستمال را کنار مىزند در غیر اینصورت او فکر مىکند که اسباببازى از بین رفته است. ادراک خردسالان از اشیاء شبیه ادراک بزرگسالان نیست. براى کودک یک شیء مانند تصویرى است که بهطور مرتب آشکار و ناپدید مىشود. حتى تا آخر یک سالگی، کودکان، مفهوم دائمى بودن اشیاء را نمىتوانند در مغز خود بپرورند. اما وقتى شیء از نظر بزرگسالان ناپدید مىگردد، وجود آن هنوز براى یک فرد بزرگسال ادامه دارد.
در طول دورهٔ حسى - حرکتى فعالیتهاى کودکى تکامل پیدا مىکند. این فعالیتها که در ابتدا تصادفى و بىهدف بودند، پس از مدتى با نیت و هدف صورت مىگیرند. کودکان در این مرحله، روابط بین وسیله و هدف را فرامىگیرند. به این ترتیب، زمانى که با روپوش اسباب بازى خود پنهان شده باشد، روپوش را کنار مىزند و اسباببازى را پیدا مىکند. آستانهٔ ورود به مرحلهٔ بعدى با رشد مفهوم تجسم مشخص مىشود. مثال بسیار واضح آن، بهکار بردن لغات و حرکات براى نشان دادن شیء است.
صحبت کردن کودک (یعنى سر هم کردن کلمات و بیان فکر) مشخصهاى بسیار آشکار است که او مرحلهٔ حسى - حرکتى را پشت سر گذاشته است.
یا تجربیات بهویژه در دوران کودکی میتواند زمینه ابتلا به افسردگی باشد؟
اعتقاد بر این است که تجربیات بهویژه دردناک در سنین اندک، میتوانند زمینه ابتلا به افسردگی را در افراد ایجاد کنند. یک نظریه این است که چنین تجربیاتی اغلب خود را در مغز فرد حک میکنند و شیمی اعصاب او را دگرگون میسازند، و امکان ابتلای او را به افسردگی افزایش میدهند.
این تجربیات میتوانند شامل از دست دادن یکی از والدین، یا جدائی ناگهانی والدین باشند. مطالعهای که، محققانی در کپنهاک دانمارک در زمینه سازگاری انجام دادهاند نشان میدهد که فرزندانی که زیر نظر پدر یا مادر الکلی پرورش یافتهاند، استعداد بیشتری برای ابتلا به افسردگی دارند؛ همچنین بر دخترانی که پدر آنان الکلی بوده است نیز مطالعات دیگری انجام شده است. واضح است که دیگر تجربههای اولیه (زود هنگامی) که میتوانند فرد را برای تمام عمر افسرده سازند عبارتند از بهرهکشی، چه از نوع روانشناختی و چه از نوع جسمانی و / یا جنسی.
ـ آیا افراد مبتلا به افسردگی عمده، قطعاً کودکی دشواری داشتهاند؟
این سئوالی است که در بین روانشناسان، تا حدی بحثانگیز و مورد مناقشه است؛ بهخصوص هنگامی که میخواهند آن را از افراد خاص و حوادث آسیبزا، به عموم مردم تعمیم دهند. به اعتقاد یک مکتب فکری خاص، افراد افسرده دقیقاً بهدلیل افسردگیشان نمیتوانند تصویر دقیقی از زندگی خود داشته باشند.
روانشناسان دیگر میگویند که حوادث دردناک که در مواقع عادی بهطور ناخودآگاه سرکوب میشوند، در هنگام افسردگی بهدقت به ذهن افراد میآین. شاید برخی از این نتیجهگیریها، بر اساس دادههای ناقص صورت گرفته باشند.
ـ بهجز کودکی ناخوشایند چه چیزی شخص را مستعد ابتلا به افسردگی میکند؟
این امکان هست که یک نفر بهراحتی، یک الگوی تفکر بدبینانه و منفی را در سنین رشد خود بیاموزد. یک نظریه روانشناختی بهنام ̎درماندگی آموخته شده ̎ (learned helplessness: در برخی از مراجع فارسی، آن را ̎درماندگی اکتسابی̎ نیز نامیدهاند) وجود دارد که توصیفی برای علت افسردگی برخی از افراد است.
ـ درماندگی آموخته شده یعنی چه؟
این نظریه را روانشناسی بهنام مارتین سلیگمن (Martin Seligman) و همکارانش در دهه ۱۹۶۰ ارائه دادند. او مشاهده کرد افرادی که در معرض تجربههای ناخوشایند مختلفی قرار میگیرند که بر آنها هیچ کنترلی ندارند، سرانجام از تلاش برای خلاص شدن از دست آنها دست برمیدارند. آنها به گروهی از افراد اجازه دادند که عملی را انجام دهند ـ نظیر ایجاد نور، صدا، ضربه ـ در حالی که بر آنها کنترل داشتند. گروه دیگر نیز همان اعمال را انجام میدادند، ولی امکان کنترل بر آنها را نداشتند. سلیگمن چنین گفت که ̎گروه درمانده از تلاش دست کشیدند. آنها چنان منفعل شدند که در موقعیتهای جدید، دیگر هیچ تلاشی نمیکرد
منابع
کتاب روانشناسی ذهنی کودکان
مولف دکتر عبدالحسین محمدی