ژیکو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

ژیکو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق و بررسی در مورد خلاصه زندگینامه رهبر فرزانه انقلاب حضرت آیت الله العظمى خامنه 17ص

اختصاصی از ژیکو تحقیق و بررسی در مورد خلاصه زندگینامه رهبر فرزانه انقلاب حضرت آیت الله العظمى خامنه 17ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 17

 

خلاصه زندگینامه رهبر فرزانه انقلاب حضرت آیت الله العظمى خامنه‌ای « دام ظله»

 

یک نفر را مثل آقاى خامنه‌ای پیدا بکنید که متعهد به اسلام باشد و خدمتگزار، و بناى قلبى اش بر این باشد که به این ملت خدمت کند، پیدا نمى کنـید، ایشان را من سالهاى طولانى مى شناسم،.»

امام خمینى «قدس سره»

ازمیلاد تا مدرسه

رهبر عالیقدر حضرت آیت الله سید على خامنه‌ای فرزند مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج سید جواد حسینى خامنه‌ای ، در روز 24 تیرماه 1318 برابر با 28 صفر 1358 قمرى در مشهد مقدس چشم به دنیا گشود. ایشان دومین پسر خانواده هستند. زندگى سید جواد خامنه‌ای مانند بیشتر روحانیون و مدرسّان علوم دینى، بسیار ساده بود. همسر و فرزندانش نیز معناى عمیق قناعت و ساده زیستى را از او یاد گرفته بودند و با آن خو داشتند. رهبر بزرگوار در ضمن بیان نخستین خاطره هاى زندگى خود از وضع و حال زندگى خانواده شان چنین مى گویند:

«پدرم روحانى معروفى بود، امّا خیلى پارسا و گوشه گیر... زندگى ما به سختى مى گذشت. من یادم هست شب هایى اتفاق مى افتاد که در منزل ما شام نبود! مادرم با زحمت براى ما شام تهیّه مى کرد و... آن شام هم نان و کشمش بود.» امّا خانه اى را که خانواده سیّد جواد در آن زندگى مى کردند، رهبر انقلاب چنین توصیف مى کنند: «منزل پدرى من که در آن متولد شده ام ـ تا چهارـ پنج سالگى من ـ یک خانه 60 ـ 70 مترى در محّله فقیر نشین مشهد بود که فقط یک اتاق داشت و یک زیر زمین تاریک و خفه اى! هنگامى که براى پدرم میهمان مى آمد (و معمولاً پدر بنا بر این که روحانى و محل مراجعه مردم بود، میهمان داشت) همه ما باید به زیر زمین مى رفتیم تا مهمان برود. بعد عدّه اى که به پدر ارادتى داشتند، زمین کوچکى را کنار این منزل خریده به آن اضافه کردند و ما داراى سه اتاق شدیم.»

رهبرانقلاب از دوران کودکى در خانواده اى فقیر امّا روحانى و روحانى پرور و پاک و صمیمی، اینگونه پرورش یافت و از چهار سالگى به همراه برادر بزرگش سید محمد به مکتب سپرده شد تا الفبا و قرآن را یاد بگیرند. سپس، دو برادر دوران تحصیل ابتدایى را در مدرسه تازه تأسیس اسلامى «دارالتعّلیم دیانتى» گذراندند.

● در حوزه علمیه

ایشان پس از آشنایی با جامع‌المقدمات و صرف و نحو در دبیرستان وارد حوزه علمیه شدند و نزد پدر و دیگر اساتید وقت ادبیات و مقدمات را خواندند. درباره انگیزه ورود به حوزه علمیه و انتخاب راه روحانیت مى گویند: «عامل و موجب اصلى در انتخاب این راه نورانى روحانیت پدرم بودند و مادرم نیز علاقه مند و مشوّق بودند».

ایشان کتب ادبى ار قبیل «جامع المقدمات»، «سیوطى»، «مغنى» را نزد مدرّسان مدرسه «سلیمان خان» و «نوّاب» خواندند و پدرش نیز بر درس فرزندانش نظارت مى کردند. کتاب «معالم» را نیز در همان دوره خواندند. سپس «شرایع الاسلام» و «شرح لمعه» را در محضر پدرش و مقدارى را نزد مرحوم «آقا میرزا مدرس یزدى» و رسائل و مکاسب را در حضور مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینى و بقیه دروس سطح فقه و اصول را نزد پدرش خواندند و دوره مقدمات و سطح را به طور کم سابقه و شگفت انگیزى در پنچ سال و نیم به اتمام رساندند. پدرشان مرحوم سید جواد در تمام این مراحل نقش مهّمى در پیشرفت این فرزند برومند داشتند. رهبر بزرگوار انقلاب، در زمینه منطق و فلسفه، کتاب منظومه سبزوار را ابتدا از «مرحوم آیت الله میرزا جواد آقا تهرانى» و بعدها نزد مرحوم «شیخ رضا ایسى» خواندند.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق و بررسی در مورد خلاصه زندگینامه رهبر فرزانه انقلاب حضرت آیت الله العظمى خامنه 17ص

زندگینامه هاتف اصفهانی

اختصاصی از ژیکو زندگینامه هاتف اصفهانی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 5

 

زندگینامه هاتف اصفهانی

اصفهانی

ملیت: ایرانی قرن: 12

ادیب ماهر،و حکیم شاعر،از اطبّای معروف،و شعرای نامدار اصفهان است

پدرانش که عموماً از اطبّای معروف زمان خود بوده اند،از اردوباد آذربایجان به اصفهان منتقل شده،و شاعر در این شهر متولد گردیده،و هم در این شهر و ظاهراً نجف اشرف تحصیل نموده،و در فنون ادب و حکمت و ریاضی و منطق،مسلّم زمان خود بود،و از زمره ی شعرایی است که در انجمن ادبی مشتاق شرکت داشته،و در برگشت سبک ادبی حقّی مسلّم دارد.

وی در زبان عربی و فارسی در نهایت استادی شعر می گفته،و ترجیع بند عرفانی او از شاهکارهای شعر فارسی است.

دیوانش مکرّر به طبع رسیده،مثنوی شیرین و فرهاد دارد،و در اواخر عمر در کاشان ساکن شده،و در بین شعرا با آذر بیگدلی و صباحی کاشانی مأنوس و محشور بوده،و این سه شاعر عمری را به خوشی در کنار هم می گذرانیده اند. یک سال هر سه در اصفهان خدمت آذر،و سالی در کاشان منزل صباحی،و سومین سال در قم در منزل هاتف بوده اند.

سرانجام آذر در 1195 در اصفهان،و صاحب عنوان در 1198 در قم،و صباحی در 1207 در کاشان وفات یافتند.

(وف 1198 ق)، طبیب و شاعر. اصل وى از اردوباد آذربایجان بود و اجدادش در زمان سلاطین صفویه به اصفهان مهاجرت کردند و در آن شهر سکنى گزیدند. هاتف در اصفهان به دنیا آمد و در همان جا به کسب دانش پرداخت و ریاضى، حکمت، طب و علوم عربى را آموخت. او در طب و حکمت از محضر میرزا محمد نصیر طبیب اصفهانى، صاحب «مرآت الحقیقه»، بهره برد و به کمک و ارشاد و اشراف او، در این علوم تبحر یافت و از اطباى نامدار عهد کریم خان زند شد. در شاعرى نیز مشتاق را به عنوان استاد خود اختیار نمود. وى با انجمن مشتاق، که محل تجمع طالبان تجدد در شعر بود، ارتباط پیدا کرد و در حلقه‏ى درس و بحث میرزا نصیر و مشتاق، با لطفعلى بیگ آذر و سلیمان صباحى بیدگلى کاشى، دوستى و رفاقت یافت. او مدتى ملازم و مورد توجه میر عبدالوهاب موسوى، حاکم اصفهان بود که پس از عزل حاکم، در آنجا نماند و به همراه لطفعلى بیگ آذر به قم و پس از مدتى به کاشان رفتند و از مصاحبان صباحى شدند. بعضى از تذکره‏ها مى‏گویند که این سه شاعر چندین بار به شهرهاى کاشان، اصفهان و قم سفر کرده‏اند. هاتف سرانجام در قم درگذشت و در همان جا به خاک سپرده شد. بعضى از تذکره‏ها فوتش را در کاشان و مدفنش را در قم مى‏دانند. هاتف در نظم عربى و فارسى ماهر بود و اشعار بسیارى در مدح ائمه اطهار (ع) و خصوصا حضرت على (ع) سروده است. وى در غزل شیوه‏ى سعدى و خواجوى کرمانى را، که در آن عصر متروک بود، احیا کرد و در قصیده شیوه‏ى انورى و کمال‏الدین اصفهانى را دنبال مى‏کرد. ترجیع بند او که ظاهراً بلندترین شعر دوره‏ى بازگشت است، به ترجیعات شیخ فخرالدین عراقى شبیه مى‏باشد. این ترجیع بند داراى پنج بند و در موضوع وحدت وجود است که هاتف به واسطه‏ى آن مشهور و معتبر گردید. از آثارش: «دیوان» شعر، مشتمل بر قصاید، غزلیات، مقطعات، ترجیعات و رباعیات سید احمد هاتف اصفهانى شاعر معروف قرن دوازدهم هجرى (ف. 1198- ه.ق 1783- م.) که به خاطر منظومه‏ى عرفانیش با مطلع زیر: «اى فداى تو هم دل و هم جان وى نثار رهت هم این و هم آن» و با ترجیع‏بند: «که یکى هست و هیچ نیست جز او وحده لااله الا هو» شهرتى فراوان دارد. وى شاعر دوره‏ى افشاریان و زندیان است. خاندان او از قصبه‏ى اردوباد آذربایجان بودند ولى هاتف در اصفهان متولد شد و در آنجا و در قم و کاشان زندگى کرد. هاتف در عربیت توانا بود و به عربى شعر مى‏سرود. دیوان او مرکب از قصاید و غزلیات و مقطعات و رباعیات است. در غزل از سعدى و حافظ پیروى نمود. وفاتش در قم مقارن تشکیل دولت قاجاریه است و پسرش سید محمد سخاب (ه.م) است

اسمش سید احمد حکیم.از مشاهیر عرفای اصفهان است. دارای حکمت و طبابت نیز بوده و به اکثر کمالات موصوف،عمری را در کاشان گذرانیده و در قم سنه ی هزار و صد و نود و هشت وفات نمود. در فنّ شعر کسی با او قرین نبود

با حاجی لطفعلی بیگ آذر و حاجی سلیمان صباحی معاصر و رفیق بوده.

از اوست:

خار بدرودن به مژگان،خاره بشکستن به دست

سنگ خاییدن به دندان،کوه ببریدن به چنگ

لعب با دنبال عقرب،بوسه بر دندان مار

پنجه با چنگال ثعبان،غوص در کام نهنگ

از سر پستان شیر شرزه دوشیدن حلیب

در بن دندان مار گرزه نوشیدن شرنگ

تیره (2) غولی روز بر گردن کشیدن خیر خیر

پیر زالی در بغل شب بر گرفتن تنگ تنگ

طعمه بر کردن به خشم از کام شیر گرسنه

صید بگرفتن به قهر از بر تن غضبان پلنگ

تشنه کام و پا برهنه در تموز و سنگلاخ

ره بریدن بی عصا فرسنگ ها با پای لنگ

نقش ها بستن شگرف از کلک مو بر آب تند

نقب ها کردن پدید از خارتر در خاره سنگ

صدره آسان تر بود بر من که در بزم لئام

باده نوشم سرخ سرخ و جامه پوشم رنگ رنگ

چرخ گرد از هستی من گر برآرد،گو برآر

دور بادا دور از دامان نامم گرد ننگ

هاتف را دختری است بیگم نام که رشحه تخلّص دارد،و پسری به نام سیّد محمد ملقّب به مجتهد الشعراء،و متخلّص به (سحاب) شاعر ادیب صاحب:

1. دیوان اشعر؛

2. تذکره ی رشحات سحاب؛

3. سحاب البکاء،در مراثی.

در 1222 فوت شده،و جنازه به نجف اشرف منتقل گردیده است.

میرزا عبدالغفار پا قلعه ای نیز متخلّص به (سحاب) بوده،و در اواخر قرن 13 و اوایل قرن 14 در اصفهان می زیسته است،و در شوال 1336 وفات یافته است،و لقب مجتهد الشعراء را نیز پس از فوت سحاب به سید حسین مجمر اردستانی از شعرای عهد فتح علی شاه قاجار،متوفّی در 1225 به سن سی و پنج سالگی،صاحب دیوان اشعار مطبوع دادند.

و غیره.


دانلود با لینک مستقیم


زندگینامه هاتف اصفهانی

تحقیق درمورد زندگینامه حضرت سلیمان 19 ص

اختصاصی از ژیکو تحقیق درمورد زندگینامه حضرت سلیمان 19 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 19

 

مختصری از زندگی حضرت سلیمان

گفته اند: حضرت داوود چهار پسر داشت هر روز مشغول عبادت خدا بود روزی از آن روزگار که به عبادت مشغول بود در نماز به سجده رفت و وقتی از سجده برخاست دید که تمامی فرزندانش مرده اند و تنها سلیمان زنده مانده است بسیار ناراحت و غمگین شد و به آسمان نگاه غمگینی کرد در این هنگام جبرئیل فرود آمد و به پیغمبر داوود علیه السلام فرمود شکر خدا را به جا بیاور و بدان که خداوند در همه حال تو را امتحان میکند و این فرزندی که باقی مانده روزگاری به پیامبری مبعوث میشود و جانشین تو خواهد شد و خداوند به او علمی عطا میکند که تا کنون به هیچ انسان و پیغمبری عطا نکرده و قدرت بالایی بدست می آورد و با تمامی مخلوقات صحبت میکند و زبان آنها را یاد میگیرد پس حالا به ادامه عبادت مشغول شو.

خداوند متعال باد را مسخر سلیمان کرد تا بساط او را هرکجا که خواست حمل کند؛شیاطین را تحت فرمان او قرار داد که خدمتگزار او باشند پرندگان را مطیع او کرد که با بال و پر خود بر سلیمان سایه افکنند

و این امتیازات موجب شد که سلطنت او به صورتی بی نظیر در آید و تمامی قدرتها متمرکز او شوند.

از خصوصیات بساط سلیمان اطلاعات دقیق و قطعی در دست نیست و نمیتوان وصعت حکومت او را بیان کرد.شیاطین هم همانند غلامانی در خدمت سلیمان بودند و برای او ساختمانها استخرها و حوضهای بزرگ میساختند از گهر دریا برای او جواهرات می آوردند و در کل همه مخلوقات تحت الفرمان سلیمان بودند.

وفات سلیمان

سالیان درازی،سلیمان در میان مردم به عدالت پرداخت مردم از روش عادلانه او در مهد آسایش و خوشی بودندو مردم در آن زمان از مزایای خوب زندگی برخوردار بودند تا آنکه آفتاب عمر سلیمان بر لب بام رسید.

روزی سلیمان در کاخ بلور خود تنها ایستاده بود و تکیه بر عصای خود داده و به تماشای مناظر و عمارتهای کشور پهناور خود مشغول بود که ناگهان جوانی ناشناس را در کاخ خود دید از آن جوان پرسید تو کیستی که بدون اجازه وارد قصر من شدی؟گفت من آن کسی هستم که برای ورود به خانه ها و کاخها از کسی اجازه نمیگیرم،من ملک الموت فرشته مرگم که برای قبض روح تو آمدم سلیمان از شنیدن نام او و مأموریت خطرناکش بر خود لرزید و گفت :ممکن است مهلتی بدهی تا به کارهام رسیدگی کنم گفت:نه و در همان حال بدون اینکه به او مهلت نشستن بده جانش را گرفت . جسد بی جان سلیمان مدتها به همان حالت ایستاده و تکیه بر عصا بود باقی ماند و سپاهیانش او را در قصر میدیدند و خیال میکردند که به بیرون نگاه میکند و هیچ موجودی از ترس سلیمان جرأت وارد شدن به قصر را نداشت تا آنکه خداوند به موریانه دستور داد تا عصای سلیمان را بخورد تا سلیمان به زمین بخورد و در آن موقع همه متوجع فت او شدند.

حکایت

در عهد حضرت سلیمان اسبها بر هوا می پریدند و در مزارع و کشتزارها فرود می آمدند و میچرخیدن و به چشمه ساران آب می خوردند در آن عهد بود که جمعی از اهالی خراسان شکایت به آن حضرت آوردند و از خرابی احوال کشت زارها داستانها بیان کردند

حضرت سلیمان ناراحت شد و دیوان فرمود تا اسبها را بگیرند و نزد او بیاورند دیوا در گرفتن اسبها سعی کردند اما هیچ فایده ای نداشت و اسبها به سبب زور و قوت پرواز میکردند و در بند دیوها نمی افتادند

ناگزیر دیوها به فکر حیله ای افتادند و بعضی از چشمه ها که اسبها از آن اب میخورند آب آن را خالی و از شراب پر کردند وقتی اسبها از چشمه ساران آب خوردند مست شدند و طاقت پرواز نداشتند

دیوها قریب هزار اسب آوردند و سلیمان اشاره به کشتن آنها کرد ناگهان فرمان خدا نازل شد که ای سلیمان دست از گشتن این جانوران بردار که نسل این حیوان فواید بسیاربر ادم دارد .

حضرت سلیمان دعایی کرد به درگاه خداوند و در خواست کرد بریده شود تا توان پرواز در آنها نماید.

دعای اسبان حضرت سلیمان نیز به قدرت اجابت شد و به حکن الهی پرهای اسبان فرو ریخت و اکنون از نسل همان 100اسب باقی مانده میباشد.

قصری از بلور

اجنه شاهکارهایی در معماری داشتند که تا به حال انسان ها مانند ان رانساخته اند.

یکی از شاهکارهای آنها ساختن قصری از بلور برای حضرت سلیمان پیغمبر بود.

از جمله ساختمان هایی که اجنه برای حضرت سلیمان ساختندبناهایی مثل بیت المقدس وهیکل وتدمروسایر آثاری که هنوز هم نمونه های بسیاراز آنها در سرزمین فلسطین وشامات موجود است .


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درمورد زندگینامه حضرت سلیمان 19 ص

زندگینامه حافظ

اختصاصی از ژیکو زندگینامه حافظ دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 11

 

زندگینامه حافظ

حافظ شیرازی‌ ، شمس‌ الدین‌ محمد شاعرسال و محل تولد: 726 ه.ق‌ - شیراز سال و محل وفات: 791 ه. ق‌ - شیراز

زندگینامه: شمس‌ الدین‌ محمد حافظ ملقب‌ به‌ خواجه‌ حافظ شیرازی‌ و مشهور به‌ لسان‌ الغیب‌ از مشهورترین‌ شعرای‌ تاریخ‌ ایران‌ و از تابناک‌ترین‌ ستارگان‌ آسمان‌ علم‌ و ادب‌ ایران‌ زمین‌ است‌ که‌ تا نام‌ ایران‌ زنده‌ و پابرجاست‌ نام‌ وی‌ نیز جاودان‌ خواهد بود. با وجود شهرت‌ والای‌ این‌ شاعران‌ گران‌ مایه‌ در خصوص‌ دوران‌ زندگی‌ حافظ بویژه‌ زمان‌ به‌ دنیا آمدن‌ او اطلاعات‌ دقیقی‌ در دست‌ نیست‌ ولی‌ به‌ حکم‌ شواهد و قرائن‌ ظاهرا شیخ‌ در حدود سال‌ 726 ه.ق‌ در شهر شیراز، که‌ به‌ آن‌ صمیمانه‌ عشق‌ می‌ورزیده‌، به‌ دنیا آمده‌ است‌. اطلاعات‌ چندانی‌ از خانواده‌ و اجداد خواجه‌ حافظ در دست‌ نیست‌ و ظاهرا پدرش‌ بهاء الدین‌ نام‌ داشته‌ و در دوره‌ سلطنت‌ اتابکان‌ سلغری‌ فارس‌ از اصفهان‌ به‌ شیراز مهاجرت‌ کرده‌ است‌. شمس‌ الدین‌ از دوران‌ طفولیت‌ به‌ مکتب‌ و مدرسه‌ روی‌ آورد و پس‌ از سپری‌ نمودن‌ علوم‌ ومعلومات‌ معمول‌ زمان‌ خویش‌ به‌ محضر علما و فضلای‌ زادگاهش‌ شتافت‌ و از این‌ بزرگان‌ بویژه‌ قوام‌ الدین‌ عبدا...بهره‌ها گرفت‌. خواجه‌ در دوران‌ جوانی‌ بر تمام‌ علوم‌ مذهبی‌ و ادبی‌ روزگار خود تسلط یافت‌(1) و هنوز دهه‌ بیست‌ زندگی‌ خود را سپری‌ ننموده‌ بود که‌ به‌ یکی‌ از مشاهیر علم‌ و ادب‌ دیار خود بدل‌ گشت‌. وی‌ در این‌ دوره‌ علاوه‌ براندوخته‌ عمیق‌ علمی‌ و ادبی‌ خود قرآن‌ را نیز کامل‌ از حفظ داشت‌ و این‌ کتاب‌ آسمانی‌ رابا صدای‌ خوش‌ و با روایت‌های‌ مختلف‌ از بر می‌خواند و از این‌ روی‌ تخلص‌ حافظ را بر خود نهاد.(2) دوران‌ جوانی‌ این‌ شاعرگران‌ مایه‌ مصادف‌ بود با افول‌ سلسله‌ محلی‌ اتابکان‌ سلغری‌ فارس‌ و این‌ ایالات‌ مهم‌ به‌ تصرف‌ خاندان‌ اینجو، از عمال‌ ایلخانان‌ مغول‌، در آمده‌ بود. حافظ که‌ در همان‌ دوره‌ به‌ شهرت‌ والایی‌ دست‌ یافته‌ بود موردتوجه‌ و عنایت‌ امرای‌اینجو قرار گرفت‌ و پس‌ از راه‌ یافتن‌ به‌ دربار آنان‌ به‌ مقامی‌ بزرگ‌ نزد شاه‌ شیخ‌ جمال‌ الدین‌ ابواسحاق‌ حاکم‌ فارس‌ دست‌ یافت‌. دوره‌ حکومت‌ شاه‌ ابو اسحاق‌ اینجو توأم‌ با عدالت‌ و انصاف‌ بود و این‌ امیر دانشمند و ادب‌ دوست‌ در دوره‌ حکمرانی‌ خود که‌ از سال‌ 742 تا 754 ه. ق‌ بطول‌ انجامید در عمرانی‌ و آبادانی‌ شیراز و آسایش‌ و امنیت‌ مردم‌ این‌ ایالت‌ بویژه‌ شیراز کوشید. حافظ نیز از مرحمت‌ و لطف‌ امیر ابو اسحاق‌ بهره‌مند بود و در اشعار خود با ستودن‌ وی‌ درالقابی‌ همچون‌ (جمال‌ چهره‌ اسلام‌) و (سپهر علم‌ و حیاء) حق‌شناسی‌ خود را نسبت‌ به‌ این‌ امیر نیکوکار بیان‌ داشت‌.(3) پس‌ از این‌ دوره‌ صلح‌ و صفا امیر مبارز الدین‌ مؤسس‌ سلسله‌ آل‌ مظفر در سال‌ 754 ه.ق‌ بر امیر اسحاق‌ چیره‌ گشت‌ و پس‌ از آنکه‌ او را در میدان‌ شهر شیراز به‌ قتل‌ رساند حکومتی‌ مبتنی‌ بر ظلم‌ و ستم‌ و سخت‌گیری‌ را در سراسر ایالت‌ فارس‌ حکمفرما ساخت‌. امیر مبارز الدین‌ شاهی‌ تندخوی‌ و متعصب‌ و ستمگر بود و بویژه‌ در امور دینی‌ ومذهبی‌ بر مردم‌ خشونت‌ بسیاری‌ جاری‌ نمود. در دوره‌ حکومت‌ وی‌ مردم‌ از بسیاری‌ از آزادی‌ها و مواهب‌ طبیعی‌ خود محروم‌ شدند و امیر خود را مسلمانی‌ متعصب‌ جلوه‌ می‌داد که‌ درصدد جاری‌ ساختن‌ احکام‌ اسلامی‌ است‌. این‌ گونه ‌اعمال‌ با مخالفت‌ و نارضایتی‌ حافظ مواجه‌ گشت‌ و وی‌ با تاختن‌ بر اینگونه‌ اعمال‌ آن‌ را ریاکارانه‌ و ناشی‌ از خشک‌ اندیشی‌ و تعصب‌ مذهبی‌ قشری‌ امیر مبارز الدین‌ دانست‌. سلطنت‌ امیر مبارز الدین‌ مدت‌ زیادی‌ به‌ طول‌ نیانجامید و در سال‌ 759 ه.ق‌ دو تن‌ از پسران‌ او شاه‌ محمود و شاه‌ شجاع‌ که‌ از خشونت‌ بسیار امیر به‌ تنگ‌ آمده‌ بودند توطئه‌ای‌ فراهم‌ آورده‌ و پدر را دستگیر کردند و بر چشمان‌ او میل‌ کشیدند.(4) شاه‌ شجاع‌ و شاه‌ منصور از دیگر امرای‌ آل‌ مظفر همعصر با حافظ بودند و به‌ سبب‌ از بین‌ بردن‌ مظاهر تعصب‌ و خشک‌ اندیشی‌ در شیراز و توجه‌ به‌ بازار شعر و شاعری‌ مورد توجه‌ حافظ قرار گرفتند. این‌ دو امیر نیز به‌ نوبه‌ خود احترام‌ فراوانی‌ به‌ خواجه‌ می‌گذاشتند واز آنجا که‌ بهره‌ای‌ نیز از ادبیات‌ و علوم‌ داشتند شاعر بلند آوازه‌ دیار خویش‌ را مورد حمایت‌ خاص‌ خود قرار دادند.(5)اواخر زندگی‌ شاعر بلند آوازه‌ ایران‌ همزمان‌ بود با حمله‌ امیر تیمور و این‌ پادشاه‌ بیرحم‌ و خونریز پس‌ از جنایات‌ و خونریزی‌های‌ فراوانی‌ که‌ در اصفهان‌ انجام‌ داد و از هفتاد هزار سر بریده‌ مردمان‌ شوریده‌ بخت‌ آن‌ دیار چند مناره‌ ساخت‌ روبه‌ سوی‌ شیراز نهاد. داستان‌ ملاقات‌ تاریخی‌ و عبرت‌ انگیز خواجه‌ حافظ با تیمور نیز اگر صحت‌ و اعتبارداشته‌ باشد ظاهرا در سال‌ 790 ه. ق‌ و یک‌ سال‌ پیش‌ از مرگ‌ شاعر نامدار صورت‌ گرفته‌ است‌. براساس‌ این‌ داستان‌ پس‌ از آنکه‌ دروازه‌های‌ شیراز به‌ روی‌ مؤسس‌ سلسله‌ تیموریان گشوده‌ شد امیر تیمور قاصدی‌ را به‌ نزد حافظ فرستاد و او را به‌ نزد خود خواند و گفت‌: من‌ اکثر ربع‌ مسکون‌ را با این‌ شمشیر مسخر ساختم‌ و هزاران‌ جای‌ و ولایت‌ را ویران‌ کردم‌ تا سمرقند و بخارا را که‌ وطن‌ مألوف‌ و تختگاه‌ من‌ است‌ آبادان‌ سازم‌ و تو آن‌ گاه‌ به‌ یک‌ خال‌ هندوی‌ ترک‌ شیرازی‌ سمرقند و بخارای‌ ما را در یکی‌ از ابیات‌ خود به‌ فروش‌ می‌رسانی‌.(6) گویند خواجه‌ زیرکانه‌ در جواب‌ وی‌ به‌ فقر و نداری‌ خود اشاره‌ کرده‌ و می‌گوید: ای‌ سلطان‌ عالم‌ از این‌ بخشندگی‌ است‌ که‌ بدین‌ روز افتاده‌ام‌. این‌ پاسخ‌ زیبا وشوخ‌ طبعانه‌ مورد پسند تیمور واقع‌ می‌گردد و او را مورد عنایت‌ خود قرار می‌دهد. مرگ‌ خواجه‌ یک‌ سال‌ پس‌ از این‌ ملاقات‌ صورت‌ گرفت‌ و وی‌ در سال‌ 791 ه.ق‌ در گلگشت‌ مصلی‌ که‌ منطقه‌ای‌ زیبا و باصفا بود و حافظ علاقه‌ زیادی‌به‌ آن‌ داشت‌ به‌ خاک‌ سپرده‌ شد و از آن‌ پس‌ آن‌ محل‌ به‌ حافظیه مشهور گشت‌. نقل‌ شده‌ است‌ که‌ در هنگام‌ تشییع‌ جنازه‌ خواجه‌ شیراز گروهی‌ از متعصبان‌ که‌ اشعار شاعر و اشارات‌ او به‌ می‌ و مطرب‌ و ساقی‌ را گواهی‌ بر شرک‌ و کفروی‌ می‌دانستند مانع‌ دفن‌ حکیم‌ به‌ آیین‌ مسلمانان‌ شدند. در مشاجره‌ای‌ که‌ بین‌ دوستداران‌ شاعر و مخالفان‌ او در گرفت‌ سرانجام‌ قرار بر آن‌ شد تا تفألی‌ به‌ دیوان‌ خواجه‌ زده‌ و داوری‌ را به‌ اشعار او واگذارند. پس‌ از باز کردن‌ دیوان‌ اشعار این‌ بیت‌ شاهد آمد: قدیم‌ دریغ‌ مدار از جنازه‌ حافظ/ که‌ گرچه‌ غرق‌ گناه‌ است‌ می‌رود به‌ بهشت‌ / *** حافظ بیشتر عمر خود را در شیراز گذراند و برخلاف‌ سعدی‌ به‌ جز یک‌ سفر کوتاه‌ به‌ یزد و یک‌ مسافرت‌ نیمه‌ تمام‌ به‌ بندر هرمز همواره‌ در شیراز بود و از صفا و زیبایی‌ شهر محبوبش‌ و اماکن‌ تفریحی‌ آن‌ همچون‌ گلگشت‌ و آب‌ رکن‌آباد لذت‌ می‌برد. وی‌ در دوران‌ زندگی‌ خود به‌ شهرت‌ عظیمی‌ در سرتاسر ایران‌ دست‌ یافت‌ و اشعار او به‌ مناطقی‌ دور دست‌ همچون‌ هند نیز راه‌ یافت‌. نقل‌ شده‌ است‌ که‌ وی‌ مورد احترام‌ فراوان‌ سلاطین‌ آل‌ جلایر و پادشاهان‌ بهمنی‌ دکن‌ هندوستان‌ قرار داشت‌ و سلاطینی‌ همچون‌ سلطان‌ احمد بن‌ شیخ‌ اویس‌ بن‌ حسن‌ جلایری‌ (ایلکانی‌) ومحمود شاه‌ بهمنی‌ دکنی‌ با احترام‌ زیاد او را به‌


دانلود با لینک مستقیم


زندگینامه حافظ

زندگینامه دکتر شریعتی 28 ص

اختصاصی از ژیکو زندگینامه دکتر شریعتی 28 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 28

 

 

دانشگاه آزاد اسلامی

واحد گناباد

موضوع تحقیق:

زندگینامه دکتر شریعتی

استاد مربوطه:

جناب آقای علی اکبری

دانشجو :

محمد صادق اخترمنش

پاییز 1387

مختصری از زندگینامه دکتر علی شریعتی

دکتر علی شریعتی سال 1327 به عضویت کانون نشر حقایق اسلامی در میآید که پدرش بنیان گذار آن بود.

مهر 1329 وارد دانشسرای مقدماتی مشهد میشود.علاقه داشت به تحصیل در دبیرستان ادامه دهد اما شاید به لحاظ موقعیت اقتصادی, پدرش مخالف بود. در سال دوم دانشسرا همزمان با اوج گیری نهضت ملی به رهبری دکتر مصدق وارد فعالیت های سیاسی می شود. با محمد نخشب و دکتر کاظم سامی ( دانشجوی پزشکی دانشگاه مشهد) در نهضت خداپرستان ارتباط برقرار میکند.

سال 1331 از دانشسرا فارغ التحصیل میشود و در همان سال به استخدام اداره فرهنگ مشهد در می آید و در مدرسه کاتب پور احمد آباد مشهد شروع به کار میکند.سپس انجمن اسلامی دانش آموزان را در مشهد بنیان گذاری میکند. در همین سال کتاب مکتب واسطه را که متاثر از کتاب ایده آل بشر نوشته ی آشتیانی بود را تالیف میکند.در سال 1332 به عضویت نهضت مقاومت ملی در می آید. و در سال 1333 موفق به اخذ دیپلم کامل ادبی میشود. سپس در دانشکده ادبیات مشهد پذیرفته میشود و تحصیلاتش را در رشته ادبیات فارسی ادامه میدهد.

سال 1337 از دانشکده ی ادبیات با احراز رتبه اول گروه زیان و ادبیات فارسی فارغ التحصیل می شود.

در 24 تیر همین سال با یکی از همکلاسان خود به نام بی بی فاطمه ( پوران ) شریعت رضوی ازدواج میکند.اوایل خرداد ماه 1338 به دلیل کسب رتبه اول با بورسیه دولتی راهی تحصیل در فرانسه میشود.در سال 1345 به عنوان استاد یار در دانشگاه تهران شروع به کار میکند. همکارانش به دلیل مختلف از او دل خوشی نداشتند حتی بعدها معلوم شد یکی از همکارانش جاسوسی وی زا برای ساواک میکرده.همیشه دوست داشت درخلوت بنویسد و همیشه بساط سیگار و چای را به همراه داشت. پسرعمویش می گوید :هیچ چیز در زندگی او را از این خوشحالتر نمیکرد که جای خلوتی برای نوشتن بیابدتوجه به روستایان بخصوص کمک به زلزله زدگان طبس و فعالیت ها و سخنرانی های پرشورش برای جمع کمک مردم برای مردم طبس هیچ وقت از یادها نمیرود.در سال 1347 سخنرانی هایش در حسینه ارشاد و دانشکده آغاز میشود و کتاب های اسلام شناسی و از هجرت تا وفات و توتم پرستی و کویر را به چاپ میرساند.اواخر سال 1348 به سفر حج نایل می آید. در این سفر با آقایان غلامرضا سعیدی و مرتضی مطهری نیز حضور داشتند.

بعده ها ساواک جلوی تدریس وی را در دانشگاه میگیرد سپس او را مامور میکنند تا در بخش تحقیقات وزارت علوم مشغول به کار شود.آخرین سخنرانی دکتر شریعتی در ارشاد جمعه 19 آبان 1351 آخر ماه مبارک رمضان با عنوان مکتب اگزیستانسیالیسم ایراد گردید.از اواخر همین سال زندگی مخفیانه دکتر شروع میشود که تا اول مهرماه 1352 ادامه می یابد. در این مدت در منزل خویشاوندان خود در تهران به طور مخفی زندگی میکند و سپس مدت 18 ماه را در زندان انفرادی به سر میبرد.چند ماه بعد حکم باز نشستگی وی را در سن 40 سالگی برای خانواده اش میفرستند.روز آخر سال 1353 به سفارش عبد اللطیف الخمیستی ( وزیر امور خارجه الجزیره و همکلاسی دکتر شریعتی) شاه دکتر شریعتی را آزاد میکند و دوران خانه نشینی دکتر آغاز میشود.

در این دوران برای کودکان و نوجوانان کتاب های برای ما و برای شما و برای دیگران و کدوتنبل را مینویسد تا با نام مستعار چاپ شود.از اواسط سال 1355 به طور جدی و پی گیر به فکر مهاجرت است.یکی از دوستانش که شنید میخواهد به اروپا برود به او میگوید : آیا پاسپورت دادن به شما و اجازه سفر به خارج از کشورنوعی توطیه باشد تا شما را در خارج از کشور بی سرو صدا از بین ببرند؟و سر انجام در 26 اردبیهشت 1356 از مهرآباد به مقصد بروکسل پرواز می کند. در توقف آتن برای احتیاط و رد گم کردن از هواپیما پیاده میشود و روز بعد با هواپیمای دیگری راهی بلژیک میشود.از بلژیک نامه ای برای احسان می فرستد و از او میخواهد که برای اخذ روایدش از آمریکا پرس و جو کند ونتیجه را برای وی ارسال کند. دو سه روز بعد از بروکسل به لندن میرود. پس از دو هفته اقامت در ساوت همپتون به جنوب فرانسه سفر میکند تا چند تن از دوستانش را ببیند در این سفر مهمان دکتر حسن حبیبی میشود و 26 خرداد دوباره به سوات همپتون برمیگردد تا آماده استقبال از خانواده اش بشود.27 خرداد خانه یک پاکستانی مقیم انگلستان را اجاره میکند.


دانلود با لینک مستقیم


زندگینامه دکتر شریعتی 28 ص