ژیکو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

ژیکو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود داستان کوتاه به زبان های فارسی و عربی

اختصاصی از ژیکو دانلود داستان کوتاه به زبان های فارسی و عربی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 فرمت فایل:  ورد ( قابلیت ویرایش و آماده چاپ

 


  قسمتی از محتوای متن 

 

 

  

 

تعداد صفحات : 6 صفحه

داستان کوتاه به زبان های فارسی و عربی ریمی داستان کوتاه از یوسف عزیزی بنی طرف أحضرت معی ریمی لتأکل الفئران وهاهی قامت بإبادتهم بفاعلیه ونفذت مهمتها بشکل جید .
لم نعرف الراحه أبدا قبل مجیء ریمی هنا، وکانت الفئران کالملوک تسرح وتمرح فی کل أقسام الباخره .
فی عبادان طلب منی الربان قطه ذات شهیه کبیره لأکل الفئران وقد أحضرت له إحدی قططی المدلله وأطلقتها فی الباخره .
أحببت ریمی فی بیتنا کأطفالی ومن صمیم قلبی وفی الفتره الأخیره أصبحت أنیستی الوحیده فی الباخره ؛ أحضرت ریمی لاُلبی طلب الربان فقط ؛ لکن لو کان هذا الطلب من رئیس الباخره لرفضت لأننی کنت أفضل أن یصاب بالطاعون ویموت موت الزوام .
لعلکم تسألونی عن سبب کرهی لرئیس الباخره ویالیت ترون وجهی ویدی کی تعرفوا الحقیقه .
هذا الحادث أیضا وقع فی عبادان ، عندما کانت الباخره راسیه قباله المصفاه .
أنا وزملائی کنا نستعد لتصلیح غلایه الباخره ، إذ فجأه تسرب بخار غلیظ وساخن من الغلایه وملأ الأطراف ، ولو استمر تسربه لحظات أکثر لاختنقنا جمیعا.
جید ، البخار لم یتسرب بشکل اعتباطی ولم یفتح أحد من زملائنا صمام الغلایه ؛ إذن – ودون شک – أن شخصا ما قام بفتح الصمام لیملأ البخار الغرفه بمثل هذه الکثافه .
اأا متأکد أن أحدا لم یقم بهذا العمل إلا رئیس الباخره وهو الذی أعطی أوامره لتنفیذ هذا العمل الإجرامی ؛ هذه لیست تهمه موجهه لأحد؛ وجمیع زملائنا یعرفون جیدا السبب الذی یکمن وراء مثل هذه التصرفات الرعناء وبهذه الطریقه الخطره .
کان رئیس الباخره یصر أن لا نقوم بتصلیح الباخره فی میناء عبادان وکان یفضل میناء الأسکندریه لهذا الغرض .
هو نفسه قال لأحد الزملاء بالانکلیزیه وبلهجته الیونانیه " الآن وبعد أن قررنا أن نتأخر بعض الوقت للتصلیحات ، لماذا لا نرسوا فی میناء الاسکندریه ، عروسه البحر ومدینه الاستجمام والکازینوهات والبلاجات الذهبیه ".
وها نحن عوقبنا بهذا الشکل لإصرارنا علی تصلیح الغلایه فی عبادان .


دانلود با لینک مستقیم


دانلود داستان کوتاه به زبان های فارسی و عربی

دانلود داستان مرد فقیر

اختصاصی از ژیکو دانلود داستان مرد فقیر دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

فرمت فایل:  Image result for word doc 

 

 

 

 

 قسمتی از محتوای متن Word 

 

تعداد صفحات : 6 صفحه

روزی روزگاری مردی فقیر با خانواده اش در یک روستای کوچک زندگی می کردند آن مرد کار خاصی نداشت و به سختی خرج خانه و خانواده اش را فراهم می کرد زن آن مرد که از نداشتن غذا و آذوغه بسیار رنج می برد یک روز به او گفت برخیزد و به دومبال بخت در خوابت برو ای مرد.
مرد با تعجب گفت بختم.
زنش جواب داد بله به نظر من بخت تو خواب است و تو باید به دومبال آن بروی و او را بیدار کنی تا زندگیمان رونق یابد.
اندک غذا ای که در خانه بود درون کیسه ای گذاشت و به مرد داد و او را راهی کرد.
مرد روزها و شب ها به دومبال بخت در خوابش بود که ناگهان به شیری رسید شی از او پرسید برای چه به این جا آمده ای.
در همان هنگام مرد متوجه شد که شیر از درد سر بی تابی می کند مرد تمام برنامه ی زندگیش را برای آن شیر توضیح داد.
شیر از او درخواستی داشت شیر به مرد گفت اگر توانستی بخت خودت را پیدا کنی از او بپرس که درمان سردرد من چیست مرد هم به او قول داد که اگر بختش را پیدا کرد درمان سردرد شیر را بپرسد.
مرد به راه افتاد چند روزی که گذشت پیرمردی را در راه دید که مشغول کار و کشاورزی بود به نزد او رفت و تمام داستان زندگیش را برای پیدا کردن بختش تعریف کرد.
پیرمرد از او نیز خواسته ای داشت گفت اگر بخت خودت را پیدا کردی از او علت این که چرا در این مزرعه کشت خوب نمی شود دلیلش چیست.
مرد فردای آن روز به راه افتاد و پس از چند روز به شهری رسید.
سربازان حکومتی وقتی آن مرد غربیه را دیدند آن را دستگیر کرده و به نزد حاکم شهر بردند.
حاکم از آن مرد پرسید تو که هستی و برای چه به این شهر آمده ای آن مرد داستان خودش را برای پیدا کردن بخت خودش برای حاکم تعریف کرد.

(توضیحات کامل در داخل فایل)

 

متن کامل را می توانید دانلود نمائید چون فقط تکه هایی از متن در این صفحه درج شده به صورت نمونه

ولی در فایل دانلودی بعد پرداخت، آنی فایل را دانلود نمایید

 


دانلود با لینک مستقیم


دانلود داستان مرد فقیر

تحقیق درمورد داستان شور آباد اثر جمال زاده

اختصاصی از ژیکو تحقیق درمورد داستان شور آباد اثر جمال زاده دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 41

 

فهرست مطالب :

پیشگفتار 1

مقدمه 2

شورآباد 3

عناصر داستان 24

فهرست منابع و مأخذ 27

پیشگفتار:

دریافت یک سویه ی جمالزاده از ساخت زندگی و میزان تاثیر پذیری اش از گذشته باعث شده تا مجموعه آثار داستانی خلق شده ‍ ، به نوع بستر تبدیل گرد. یعنی بر این اساس خواننده توانایی تصمیم گیری درباره ی صحت پدیده ها را ندارد و هر آنچه را وی می‌گوید باید بپذیرید .

جمالزاده به منظور دست یافتن بر آموزه ها و آزاد خود داستان را خدا مضمون کرده است .

او با توجه به توانمندی بالا در خلق آثار برتر و نگاه موشکافانه و جستجوگر در غالب موارد حاضر شده پیکر و زیر ساخت داستانهایش را متزلزل کند اما مضمون و دور نمایی داستانها ، آنگونه که می‌خواهد مطرح گردد. او به راحتی همه چیز را در اختیار خواننده قرار می‌دهد و از این که مبادا مطلبی دست نخورده باقی بماند به اطناب روی می‌آورد .

حرکت جمالزاده در هنگام توصیف مضامین و پدیده های طبیعت از کل به جز بوده است .

جمالزاده در داستانهای اولیه ی خود در صدد توصیف و بررسی مسائل عمده و بنیادین هستی چون مرگ ، زندگی ، راه سعادتمندی و ....... بوده است و پس از گذشت زمان برای ایجاد تنوع و ظاهرا دگر اندیشی به مباحث جزئی تر پرداخته است .

مقدمه :

موضوعی را که من انتخاب کرده ام در مورد روستایی به نام شور آباد واقع در کنار کویر لوت می‌‌باشد و وصف مردمانی که از هر گونه امکانات شهری و حتی وسایل و ملزومات اولیه زندگی بدور می‌باشند. کسانی که زندگی خود را به سختی می‌گذرانند و از هر چه که طبیعت در اختیار آنها قرار می‌دهد استفاده می‌کنند درست مانند انسانهای اولیه .

این دهکده سیصد فرسنگ در دویست فرسنگ مساحت دارد و در یک جای دور و پرت و پلایی قرار دارد که در گذشته کمتر کسی حتی اسم آن راشنیده بود.

جمعیتی به اسم (کلید داران سعادت ملی ) سه نفر از کارکنان خود را به آن ده و ده هایی دیگر فرستادند تا اهالی آن دهکده ها را با سواد و رفاه آنان را تامین کنند .

وقتی که آنها به دهکده ی شور آباد وارد می‌شوند و وضعیت ساکنین آن را مشاهده می‌کنند تصمیم می‌گیرند که به آنها کمک کنند و برای این منظور چند جلسه تشکیل می‌دهند و با یکدیگر


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درمورد داستان شور آباد اثر جمال زاده

دانلود تحقیق ادبیات داستان ی23 ص

اختصاصی از ژیکو دانلود تحقیق ادبیات داستان ی23 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 29

 

ســرآغــــاز

روی آوری به ادبیات جدید، به تقریب جدید از اوایل مشروطیت در ایران آغاز شده است ، با کتاب‌هایی نظیر«سیاحت نامه ابراهیم بیک» زین‌العابدین مراغه‌ای و«مسالک المُحسنین» میرزا عبدالرحیم طالبوف که در واقع داستان به صورت معمول و شناخته شده امروز نبود بلکه داستان-مقاله یا مقاله‌ای رمان‌گونه بود که به قصد انتقاد از اوضاع اداری و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی روزگار نوشته شده بود.

خواندن داستان ها ورمان ها ی ترجمه شده وپر ماجرای چون «کنت مونت کریستیو» و«بوسه عذرا» و «ژیل بلاس» و نظایر آنها ذهن خوانندگان ایرانی را به نوعی از هنر داستان نویسی غرب آشنا کرد . پیش از آن ، مردم با قصه خوانی خوگرفته بودند و قصه‌هایی نظیر «رستم نامه» و«اسکندر نامة هفت جلدی» و «حسین کرد شبستری» و «امیر ارسلان» را می‌خواندند. این نوع قصه‌های عامیانه به ظاهر هدفی جز سرگرمی و مشغول ساختن شنوندگان خود نداشتند اما در واقع برای ستایش خوبی‌ها و جوانمردی‌ها و بزرگداشت خصایل نیک و فضیلت‌های اخلا قی به وجود آمده‌‌ بودند و غالباً برای نقل در قهوه‌خانه‌ها و مجامع عمومی از آنها استفاده می‌شد .

بعد از نهضت مشروطیت ، نویسندگان سعی کردند که به مسائل اجتماعی و رنج‌های بشری و طبقات محروم جامعه بپردازند و علیه زور و بی عدالتی‌ها برخیزند و رسالت اجتماعی و وجدانی خود را انجام دهند از این رو تحت تأثیر ادبیات داستانی غرب از نحوه و اسلوب قصه‌نویسی متدوال و مرسوم پیش از مشروطیت فاصله گرفتند . اصول فنی داستان نویسی غربی را تا حدودی آموختند و رمان گونه هایی توأم با انتقاد تند و مستقیم وگاه هجوآمیز و ریشخندکننده از اوضاع اجتماعی ایران نوشتند رمان گونه‌هایی نظیر:«مجمع دیوانگان» صنعتی زاده و«تهران مخوف» مشفق کاظمی و«روزگار سیاه» عباس خلیلی و«شهرناز» یحیی دولت آبادی و...

این رمان‌گونه‌ها ، در ابتدا مورد توجه گروه درس خوانده و روشنفکر جامعه قرارگرفت و بعد در میان جوان‌ها شهرتی پیدا کرد . اما در واقع ادبا و فضلای آن روزگار ارج و منزلتی برای این نوع آثار قایل نبودند وآن‌ها را آثار عوامانه‌ای می‌دانستند که برای تفریح و وقت‌گذرانی نوشته شده است . شایسته مردان ادب و فضیلت نبود که اوقات خود را با خواندن آنها تلف کنند و به بررسی این و مطالعه این پدیده تازه بپردازند . حتی در این طرز تفکر بر داستان نویسان آن زمان نیز تاثیر گذاشته بود و ارزش و اعتبار کارشان برخود آنها نیز معلوم نبود . در مقدمه«یکی بود یکی نبود » جمال زاده می‌خوانیم :«نگارنده مصمم شد که حکایات و قصصی چند را که به مرور ایام ، محض برای تفریح خاطر به رشته تحریر درآورده بود ، به طبع رسانده و منتشر سازد.»

چنین نحوه برخورد با ادبیات داستانی (Fiction) متاسفانه هنوز هم بر ذهن و عقیده گروهی از استادان و ادیبان دانشگاه حاکم است . این نحوه تفکر باعث شده است که هنوز هم ادبیات داستانی در محیط دانشگاهی ،کمتر مورد توجه و ارزیابی قرار گیرد .پیش از انقلاب هر چند دست اندرکاران ، برای جلب جوانان کوشش‌های کاذبی در مورد گنجاندن ادبیات داستانی معاصر در برنامه‌های دانشگاه کردند اما به علت محدودیت‌ها و اختناق و وحشت حاکم بر جامعه ،ادبیات داستانی و نویسندگان راستین این مملکت آنطور که شایسته بود ، مورد بررسی و مطالعه قرار نگرفتند و آنچه به عنوان «ادبیات معاصر» در دانشگاهها درس داده می‌شد ، به جز در یک دو مورد استثنای تاریخچه کوتاه و ناقص و ابتری بیش نبود . بعد از انقلاب به دنبال شکستن سدها و محدودیت ها ، ادبیات داستانی در محیط دانشگاهی برای مدتی کوتاه امکان بررسی و مطالعه پیدا کرد اما بعد باز به روال گذشته برگشت و مورد بی‌اعتنایی قرار گرفت . امید است که این رشته مهم از ادبیات در ایران نیز هم‌چون سایر کشور‌ها رونق و نضج روزافزونی به خود بگیرد و نویسندگان با آموختن اصول و فنون این هنر آثاری قابل عرضه در صحنه ادبیات جهان به وجود آورند .

نگـاهـی گـذرا به تـاریخچـه قصـــه

یکی بود یکی نبود ، غیر از خدا هیچ کس نبود . در روزگار قدیم خارکنی بود که هر روز به صحرامی‌رفت و خار می‌کند و به این وسیله امرار معاش میکرد . روزی…» اولین قصه‌ای که بر ایمان نقل کردند به این طریق آغاز شد . از همان دوران کودکی کشش وجذبه‌اش را بر ما اعمال کرد ، خیال مارا برانگیخت و موجب انبساط خاطرمان شد . از این نظر ، قصه‌ها تاثیر عظیمی در ساخت و روند زندگی ما داشته‌اند ، از همان آغاز ، عادت به داستان خواندن را در ما به وجود آوردند و تخیل ما را نیرو و گسترش دادند . بال‌های خیالمان را بر همه شهرها وکشورهای دنیا گستردند . شهرها به ما شناساندند . ما را با مردمانشان آشنا کردند . خوبی‌هایشان را برای ما گفتند و بدی‌هایشان را لعن کردند . دردها و بدبختی‌هایشان را پیش چشم ما آوردند . به ما همدردی و برادری و انسان دوستی آموختند . ازغمها و رنجهایشان غمناک شدیم ، ازشادیها وکامیابیهایشان، شادشدیم . به ما مزه آرامش ، شور و هیجان ، صبر و شکیبایی و فراموشی را چشاندند . آموختیم که آدمیزاد خطاپذیر است ، خطاها را باید بخشید . آموختیم لذت عفو بیشتر از انتقام است .

قصه ها ، به تدریج با ما بزرگ شدند و به تناسب ذهنی ما ،پیچیدگی وگسترش و غنای بیشتری یافتند و داستان‌های امروزی را به وجود آوردند . مفاهیم ابدی قصه‌ها ، درداستان‌ها تکرارشد ، جویبار عظیم زندگی از قصه‌ها سر به داستانهای کوتاه بازکرد و رمان‌ها همچون اقیانوس‌ها به وجود آمدند.

قصه تاریخچه بسیار قدیمی دارد . مجموعه‌ای از قصه‌های جادوگران که تاریخ آن به حدود چهار هزار سال پیش از میلاد مسیح می‌رسد ، از فرهنگ و تمدن مصری باقی


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق ادبیات داستان ی23 ص

دانلود تحقیق خلاصه داستان رومئو و ژولیت ویلیام شکسپیر 7 ص

اختصاصی از ژیکو دانلود تحقیق خلاصه داستان رومئو و ژولیت ویلیام شکسپیر 7 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 7

 

خلاصه داستان رومئو و ژولیت - ویلیام شکسپیر

رومئو و ژولیت از دو تا خانواده‌ی کله گنده! بودن که از قدیم‌الایام با هم دشمنی داشتن و عمراً کنار نمیومدن با هم. هر وقت هم بین اینا درگیری می‌شد، کلی تلفات می‌داد.

رومئو عاشق یه دختری بود به اسم رزالین و خودش رو می‌کشت واسه دختره ولی رزالین اصلاً عین خیال‌ش نبود و این موضوع خیلی رومئو رو اذیت می‌کرد. یه روز دوست‌جونِ رومئو برای اینکه یه کم تفریح کنن و حال رومئو بهتر بشه و انقدر به رزالین فکر نکنه، بهش خبر میده که خانواده‌ی فلانی - خانواده‌ی ژولیت اینا در واقع! البته اون موقع، رومئو نمی‌دونسته که اصولاً ژولیتی وجود داره - یه مهمونی بزرگ قراره برگزار کنن و کلی دختر خوشگل اونجا هست از جمله رزالین و اگه بیای با هم بریم، می‌تونی کلی رزالین رو دید بزنی. رومئو میگه نه، اونا من رو می‌شناسن. بعد اگه اونجا ببینن من رو که بدون دعوت اومدم به مهمونی‌شون، فکر می‌کنن قصدم مسخره کردن‌شون بوده، بعد دعوا راه میفته. ول‌ش کن اصلاً. دوست‌جون‌ش میگه خب می‌تونی ماسک بزنی. کسی نمی‌شناسدت، چیز غیر متداولی هم نیست. خلاصه انقدر اصرار می‌کنه تا رومئو از رو میره و قبول می‌کنه.

روز جشن، رومئو و دوست‌ش میرن توی مراسم شرکت می‌کنن و کلی همه رو دید می‌زنن و اینا تا اینکه وسط مراسم بزن برقص، رومئو ژولیت رو می‌بینه و یک دل نه، صد دل عاشق‌ش میشه. آخر سر طاقت نمیاره و میره جلو با ژولیت حرف می‌زنه و آمارش رو می‌گیره و می فهمه خانواده‌ش کی‌ن و اینا و تاااازه دوزاری‌ش میفته که عاشق دختر خانواده‌ای شده که شدیداً دشمن خانواده‌ی خودش محسوب میشن ولی بازم از رو نمیره. (جزئیات مکالمات رو ننوشته بود توی یه وجب کتاب که!) وقتی رومئو داشته با ژولیت صحبت می‌کرده، یکی از اطرافیان صدا ش رو می‌شناسه و به پدر ژولیت خبر میده که رومئو بدون دعوت با یه ماسک روی صورت‌ش اومده که مراسم ما رو مشخره کنه و بیاین سریعاً حال‌ش رو بگیریم. پدر ژولیت برای اینکه مراسم به هم نخوره قبول نمی‌کنه و میگه الان نه، بذارش برای یک فرصت مناسب.

شب از دیوار باغ ژولیت اینا میره بالا و توی باغ میره و میره تا می‌رسه زیر پنجره‌ی اتاق ژولیت. همون موقع ژولیت میاد توی ایوون و شروع می‌کنه توی دل‌ش بلند بلند با رومئو حرف زدن! و کلی به عشق‌ش اعتراف می‌کنه و هی رومئو رو ناز میده و اینا. رومئو خان هم که توی تاریکی نشسته بود و همه رو گوش می‌کرد، یهویی میاد بیرون و شروع می‌کنه قربون صدقه‌ی ژولیت رفتن و همون جا این دو نفر بر اساس شناخت عمیقی که از هم پیدا کرده بودن، به هم قول میدن که با هم ازدواج کنن و قرار میشه هر وقت ژولیت آمادگی‌ش رو داشت، خبرش رو بده به رومئو. رومئو هم خوشحال و خندون میاد خونه. فردا صبح کله‌ی سحر، رومئو میره دنبال یکی از دوستان‌ش که آدم مذهبی‌ای بوده که جریان رو بهش بگه و ازش بخواد مراسم ازدواج رو براشون انجام بده. ژولیت هم یکی رو می‌فرسته که خبر بده آماده‌س برای ازدواج. خلاصه مراسم انجام میشه و ژولیت بدو بدو برمی‌گرده خونه. همه چیز گل و بلبل بوده تا اینکه یه روز رومئو داشته برای خودش راه می‌رفته که می‌بینه دوست‌ش با اون یارو! که توی مهمونی صدای رومئو رو شناخته درگیر شدن و کار به توهین و کتک‌کاری و بزن بزن می‌کشه و دوست رومئو کشته میشه. تا اون زمان رومئو سعی می‌کرده مشکل رو مسالمت‌آمیز حل کنه ولی وقتی می‌بینه اینطوری شد، اون رو ش بالا میاد و می‌زنه طرف رو می‌کشه. بعد تازه فکر می‌کنه که این چه کاری بود آخه؟ روابط دو خانواده فقط بدتر میشه با این اتفاق‌ها و دیگه اصلاً جرات نمی‌کنن ماجرای ازدواج‌شون رو علنی کنن. اون آقایی که مراسم ازدواج رو برای رومئو انجام داده بود، بهش میگه برو از ژولیت خداحافظی کن و یه مدت برو یه شهر دیگه، همون جا بمون تا آبا از آسیاب بیفته. بعد من خودم مارجای ازدواج شما رو به خانواده‌هاتون میگم. شاید این جریان باعث شه اینا دشمنی دیرینه‌شون رو کنار بذارن. شب رومئو دوباره از دیوار باغ میره بالا، از پنجره میره توی اتاق ژولیت، طی مراسمی ازش خداحافظی می‌کنه و صبح زود از همون راهی که اومده بود، میره بیرون و عازم سفر میشه. (مراسم‌ش هم به کسی مربوط نیست!(

اوضاع تقریباً خوب بوده تا اینکه پدر ژولیت براش یک عدد همسر با شخصیت انتخاب می‌کنه و میگه فلان روز مراسم ازدواج‌ه. خودت رو آماده کن. ژولیت هم داشته سکته می‌کرده که حالا چی کار کنه؟! کلی عذر و بهانه میاره که ما هنوز عزاداریم و از این حرفا ولی پدرش قبول نمی‌کنه. وقتی می‌بینه دیگه چاره‌ای نداره، میره پیش دوست رومئو - که مراسم ازدواج رو انجام داده بود دیگه - و میگه به نظرت من چی کار کنم؟ اصلاً جرات ندارم که بگم قبلاً ازدواج کرده‌م.


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق خلاصه داستان رومئو و ژولیت ویلیام شکسپیر 7 ص