ژیکو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

ژیکو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود تحقیق حافظ ومعشوقه خواهی

اختصاصی از ژیکو دانلود تحقیق حافظ ومعشوقه خواهی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دسته بندی : تاریخ و ادبیات

فرمت فایل :  Doc ( قابلیت ویرایش و آماده چاپ ) Word


قسمتی از محتوی متن ...

 

تعداد صفحات : 12 صفحه

حافظ ومعشوقه خواهی.
این لطایف کز لب لعل تو من گفتم که گفت؟
وین تطاول کز سر زلف تو من دیدم که دید؟
بیش از پنجصد بیت از دیوان حافظ به شوخی با معشوق مربوط است، و در آن حسن و نکویی دلدار، بی مهری و سنگ دلیش، به کمین نشستنش برای دلبری، عاشق کشی، زود رنجی ، نازک دلی و حاضر جوابیش به شیوه ای گاه نرم و لطیف و گاه همراه با گله و شکایت و انتقاد آمیز، و در هر دو حال سراسر شوخ طبعی و بذله گویی توصیف شده است.

در این نوشتار مروری خواهیم داشت بر نمونه هایی از این توصیف ها در دیوان حافظ حسن و نکویی،معشوق حافظ زیباروییست مظهر حسن ونکویی و جمال بی مثالش آمیخته به کمال .
خورشید در برابر حسنش از شرم روی به دیوار کرده سر به زیر می افکند و ماه رخسارش خورشید را سر افکنده می کند: فروغ ماه می دیدم ز بام قصر او روشن که رو از شرم آن خورشید در دیوار می آورد او، که لب شیرینش نبات مصر را از رونق می اندازد ، تاج سر همه خوبان است و باید همه دلبران باجش دهند و خراجش پردازند : تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج سزد اگر همه دلبران دهندت باج دو چشم شوخ تو بر هم زده ختا و حبش به چین زلف تو ماچین و هند داده خراج دهان شهد تو برده رواج آب خضر لب چو قند تو برد از نبات مصر رواج رخساره از پرده چون بیرون می آورد، آفتاب را به زیر سایه خویش می برد و حور و پری را خجالت زده و شرمگین در حجاب فرو می کند: ای که بر ماه از خط مشکین نقاب انداختی لطف کردی سایه ای بر آفتاب انداختی پرده از رخ برفکندی یک نظر در جلوه گاه وز حیا حور و پری را در حجاب انداختی هر که به زیارت کعبه کویش رود باید در قبله ابرویش نماز بگذارد: در کعبه کوی تو هر کس که بیاید از قبله ابروی تو در عین نماز است حسن چهره اش بی نیاز از توصیف است و کمال حجت و برهان قاطع: گفتم که حسن چهره او را صفت کنم رخساره وانمود و در گفتگو ببست و بالاخره، هر چه از زلف درازش گفته شود، گویی چیزی گفته نشده است: این شرح بی نهایت کز زلف یار گفتند حرفیست از هزاران کاندر عبارت آمد.
عاشق کشی عاشق کشی از دیگر صفات مهم معشوق حافظ است.
بی رحمی، خون خواری و خون ریزی از کمالات مسلم این نازنین نگار نرم رفتار و نازک طبع است: ای نازنین نگار چه مذهب گرفته ای کت خون ما حلال تر از شیر مادر است؟
آفرین و صد آفرین بر آن چشمان سیاهدل که در عاشق کشی جادو می کند و سحر می آفریند: بر آن چشم سیه صد آفرین باد که در عاشق کشی سحرآفرین است آفرین بر آن چشم مست خون خوار که خون عشاق نه به پیمانه که قدح قدح می آشامد: نرگس مست نوازش گر مردم دارش خون عشاق به قدح گر بخورد نوشش باد مژگان تیغ افکنش به کرشمه ای صدها کشته زنده دل بر هم می اندازد: مژگان تو تا تیغ جهانگیر برآورد صد کشته دل زنده که بر یکدگر افتاد در خم زلفش سرهای بس بی گناهان بریده افتاده و چشمان خونریزش در پناه حمایت آن بیدادگر ایمن است و به کار خون خواری گرم: در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت چشمت به غمزه ما را خون خورد و می پسندی جانا روا نباشد خون ریز را حمایت لب لعلش تشنه خون عاشق جانباز: لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است وز پی دیدن او دادن جان کار من است و چون خون می ریزد و از غم عشق خلاص می کند، باید منت پذیر غمزه خنجر اندازش بود: خونم بریخت وز غم عشقم خلاص داد منت پذیر غمزه خنجرگذارمت آه از این بخت بد حافظ که نگارش با آن کام شیرین ، او را به تلخ کامی می کشد چه عذر بخت خود گویم که آن عیار شهرآشوب به تلخی کشت حافظ را و شکر در دهان دارد و با این همه حافظ هم چنان آرزومند اوست .

آرزومند او و بیدادگری هایش: آن که خون دل ما ریخت به بیداد و برفت کاش بازآید و خون ریزد و بیداد کند آرزومند آن دوست که می کشد و از کشته غرامت می ستاند: درویش مکن ناله ز شمشیر احبا کان طایفه از کشته ستانند غرامت هیچکس هم، به خاطر جمال دلربایش، دلش نمی آید او را گناهکار بداند: خونم بخور که هیچ ملک با چنین جمال از دل نیامدش که نویسد گناه تو شیوه عاشق کشی و شهرآشوبی جامه ای برازنده قامت اوست و جان عشاق را اسپند بلا گردان رخسار خویش می داند: دوش می آمد و رخساره برافروخته بود تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بود رسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبی جامه ای بود که بر قامت او دوخته بود جان عشاق سپند رخ خود می دانست وآتش چهره بر این کار برافروخته بود گر چه می گفت که زارت بکشم می دیدم که نهانش نظری با من دل سوخته بود حاضر جوابی از شیرین ترین هنرهای معشوق حافظ حاضر جوابی است و شیرین زبانی .
مناظره با معشوق از دل نشین ترین فرازهای روابط این دو است.
برای هر پرسش حافظ، معشوقش پاسخی دندان شکن آماده دارد وهرخواهش و تمنای او را با شیرین زبانی رد می کند.
گله ها و شکایت های حافظ را نیز با زبانی نرم و طنزآمیز به شوخی می گیرد و تلخ ترین پاسخ ها را با شیرین ترین کلمات و همراه با نمکین ترین شکرخنده ها می دهد: دی گله ای ز طره اش کردم از سر فسوس گفت که این سیاه کج گوش به من نمی کند! چون حافظ می خواهد او را به سوی خود بکشد، نگارش با خنده او را متهم به حیله گری می کند: چو نقطه گفتمش اندر میان دایره آی به خنده گفت که ای حافظ این چه پرگاریست!؟
و آن دم که حافظ می گوید ، می خواهد عشق او از سر بیرون کند، نگارش به شوخی دیوانه اش می خواند ـ به راستی هم دست کشیدن از عشق چنین نگاری جز جنون چیست؟
دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم گفت: کو زنجیر تا تدبیر این مجنون کنم!؟
وقتی هم حافظ نگارش را تهدید به گذاشتن و رفتن می کند، او که می داند این تهدید ها توخالی است و حافظ هرگز دلش نمی آید از او دست بکشد، تهدید حافظ را جدی نمی گیرد و جواب دندان شکنی به او می دهد: ز دست جور تو گفتم ز شهر خواهم رفت به خنده گفت که حافظ برو، که پای تو بست؟
آن گاه که حافظ از او بوسه ای تمنا می کند، با شوخ طبعی به او یادآوری می کند که از این بده بستان ها با هم ندارند و از این تمناها نداشته باشد: بگفتمش: به لبم بوسه ای حوالت کن به خنده گفت : کی ات با من این معامله بود!؟
بوسه حافظ را آلاینده مهرخ خویش می داند و می خواند: به لابه گفتمش : ای ماهرخ چه باشد اگر به یک شکر ز تو دلخسته ای بیاساید؟
به خنده گفت که: حافظ! خدای را، مپسند که بوسه تو رخ ماه را بیالاید و چون حافظ حاضر می شود در ازای عشوه معشوق جان فدا کند، نگار بهای بیشتری می طلبد: عشوه ای از لب شیرین تو دل خواست به جان به شکر خنده لبت گفت: مزادی طلبم دو تا از زیباترین غزل های دیوان حافظ به طور کامل به مناظره حافظ با معشوقشاختصاص دارد که یکی از آن ها این غزل است: گفتم: کی ام دهان و لبت کامران کنند؟
گفتا: به چشم، هر چه تو گویی همان کنند گفتم: خراج مصر طلب می کند لبت گفتا: در این معامله کمتر زیان کنند گفتم: به نقطه دهنت خود که برد راه؟
گفت: این حکایتیست که با نکته دان کنند گفتم: صنم پرست مشو با صمد نشین گفتا: به کوی عشق هم این و هم آن کنند گفتم: ز لعل نوش لبان پیر را چه سود؟
گفتا: به خنده شکرینش جوان کنند گفتم: که خواجه کی به سر حجله می رود؟
گفت: آن زمان که مشتری و مه قران کنند گفتم: دعای دولت تو ورد حافظ است گفت: این دعا ملائک هفت آسمان کنند .

می ومعشوق در شعر حافظ: حافظ با می ومعشوق بسیارهمدم است و در این راه ازهیچ کس پروایی ندارد: سخن غیر مگو با من معشوقه پرست کز وی و جام می ام نیست به کس پروایی برخی معتقدند هر جا حافظ از می و معشوق سخن می گوید منظور او می و معشوق مجازی یا عرفانی است.
برخی دیگر معتقدند که دراشعارحافظ سه نوع می و معشوق دیده می شود: می و معشوق زمینی، می و معشوق ادبی و می و معشوق عرفانی یا آسمانی.

متن بالا فقط تکه هایی از متن به صورت نمونه در این صفحه درج شده است.شما بعد از پرداخت آنلاین فایل را فورا دانلود نمایید

بعد از پرداخت ، لینک دانلود را دریافت می کنید و ۱ لینک هم برای ایمیل شما به صورت اتوماتیک ارسال خواهد شد.


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق حافظ ومعشوقه خواهی

تحقیق درمورد حافظ شیرازی

اختصاصی از ژیکو تحقیق درمورد حافظ شیرازی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دسته بندی : تاریخ و ادبیات

فرمت فایل :  Doc ( قابلیت ویرایش و آماده چاپ ) Word


قسمتی از محتوی متن ...

 

تعداد صفحات : 22 صفحه

به نام خدا خواجه شمس الدین محمد حافظ به سال 792 هجری قمری در شیراز که خاک عنبر آمیزش عشق می رویاند وباغهای سرو سر به فلک کشیده اش صاحبدلان را درس ایستادگی و آزادگی می داد، دیده به جهان گشود.
پدرش کمال الدین از مردم تویسرکان یا بهاءالدین از اهالی کوپایه اصفهان و مادرش زنی با فضیلت از مردم کازرون بود.
در دوران جوانی پدرش ملاءعلی جایگاه قدس قدسیان عروج فرمود و سه فرزند و همسر خویش را تنها گذاشت .
برادران بر اثر فشار تنگدستی هر یک به دیاری رفتند و محمد با مادر تنهای تنها با بیم و هراس به آینده ای که داشتند می اندیشیدند تا اینکه مادر محمد فرزند کوچک خود را که آن روز از اداره اش ناتوان بود ، امور تربیت و تحصیلش را به آشنایی از اهل راز سپرد، از این زمان فراگیری را در کنار کار و کسب آغاز کرد محمد پس از گذشت زمانی کوتاه خود کوشید کاری مستقل اختیار کند راه زندگی را به تنهایی بپیماید و با سختیها آشنا شود به همین جهت شاگردی دکان نانوایی را اختیار کرد و به شغل خمیر گیری مشغول شد، چون خمیرگیران را رسم بود که از نیمه شب برخیزند و خمیر نان صبحگاهی را فراهم آورند، این سنت برای محمد بسیار فرصت مناسبی بود که ساعات خاص سحرگاهی را درک کند وارفیوضت آن بهره مند گردد، که فرموده اند بیداری سحرگاهی مقدمه بیداری باطنی و بینش روحانی و حرکت ملکوتی و روشنایی معنوی او گردید ، که خود پس از طی مراتب معنوی فرموده است: «هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و ورد سحری بود» رفتن به مکتب در همان ایام که به خمیرگیری در دکان نانوایی اشتغال داشت رفت و آمد مکتب خانه ای که در جنب محل کسب او بود نظرش را به خود جلب نمود مصمم شد که در کنار دیگران به فراگیری مقدمات علوم رسمی بپردازد .
به امید لطف و عنایت الهی به مکتب رفت و شروع به تحصیل علم نمود، از آنروز درآمد روزانه اش را که از خمیرگیری کسب می کرد به چهار قسمت تقسیم نمود ، قسمتی برای معاش مادر، قسمتی برای معلم ، قسمتی برای خود و قسمتی برای فقراء اختصاص داد.
در همین ایام نیز قرآن را به خوبی فرا گرفت.
اعتکاف در بقعه بابا کوهی محمد در رفت و آمد به مکتب متوجه شده بود که در جنب مکتب خانه جوانی دارای ذوق ادبی و قریحه شاعری به بزازی مشغول است ، او می دید که گاهی جوانان شاعر پیشه و ادب دوست در همان مغازه بزازی مجلس شعر و ادب بر پا می دارند ، محمد نیز گاهی به جمع آنان می رفت و شعر سرودن را می آموخت.
این گونه محافل را که هنوز هم در گوشه و کنار شهرها دیده می شود راه و رسم چنین است که سروده های شرکت کنندگان را مورد تشویق و تایید قرار داده ، در بعضی مواقع هم ایرادهای آن را می شمارند و به اصطلاح نکاتی را که شاعر به آن توجه نداشته می پردازند.
یک روز محمد سروده خویش را در محفل شاعرانه ای که شرکت می نمود خواند ، حضار پی در پی به خورده گیری پرداختند به حدی با ناراحتی محمد مواجه شدند، عاقبت محمد با گرفتگی محل را ترک گفته با خاطره ای افسرده ، دلی گرفته راه بقعه بابا کوهی را در پیش گرفت .
ساعتی در روضه مبارکه آن عارف کامل به راز و نیاز پرداخت ، در همان تضرع و زاری بود که ملهم شدار بعینی در جوار تربت مطهر و مشهد معطر هادی راهی که کاملی واصل بوده استنگاه دارد.
از آن پس شبها را در چاهی که به چاه مرتاض علیشاه معروف است یکه و تنها به راز و نیاز به در گاه حضرت بی نیاز مشغول شد.
عاقبت نیز دعای آن سوخته دل به هدف اجابت رسید و شاهد مقصود روی نمود.

متن بالا فقط تکه هایی از متن به صورت نمونه در این صفحه درج شده است.شما بعد از پرداخت آنلاین فایل را فورا دانلود نمایید

بعد از پرداخت ، لینک دانلود را دریافت می کنید و ۱ لینک هم برای ایمیل شما به صورت اتوماتیک ارسال خواهد شد.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درمورد حافظ شیرازی

دانلود تحقیق درمورد حافظ نامه 10 ص

اختصاصی از ژیکو دانلود تحقیق درمورد حافظ نامه 10 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

تعداد صفحات : 6 صفحه

حافظ نامه 8 مرداد 86 - 01:00 شرح الفاظ ، اعلام ، مفاهیم کلیدی و ابیات دشوار حافظ : امیدوارم این بحث اینجا مورد توجه قرار بگیره الا یا ایها الساقی ادر کأسا و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها ساقی:از محبوب ترین چهره های شعری دیوان حافظ است که همچون یار و جانان برای خود پایه و پایگاهی دارد و کار و کاردانی و کارگردانی او در غزل حافظ از معشوق یا از پیرمغان کمتر نیست و چندان طرف توجه و خطاب و گفت و گو و عشق و علاقه حافظ است که گاه فرق و فاصله ای با معشوق او ندارد و گاه هست که با او یکسان است.
شراب لعل و جای امن و یار مهربان ساقی دلا کی به شود کارت اگر اکنون نخواهد شد اما گاه متفاوت است: کنار آب و پای بید و طبع شعر و یاری خوش معاشر دلبری شیرین و ساقی گلعذاری خوش ولی در همین غزل از یار به ساقی میپردازد و آشکارا با او نظر عاشقانه میبازد: میی در کاسه چشمست ساقی را بنامیزد که مستی می کند با عقل و می بخشد خماری خوش اگر ساقی همواره معشوق حافظ نیست همواره محبوب اوست و حافظ مرهون مهربانی او مفتون کرشمه های او و خیره در باغ عارض او .
در اهمیت ساقی همین بس که دیوان او با بیت بالا آغاز می گردد.
ساقی در حافظ چند چهره دارد : 1)برابر با مغبچه باده فروش یا صنم باده فروش که خدمتکار خوبروی خرابات است.
2)برابر با معشوق که یا در عین یاری به ساقیگری می پردازد یا از برکت ساقیگری به مقام یاری می رسد3)ساقی به معنای عرفانی برابر با معشوق ازلی.
معنای مصرع اول: ای ساقی جام می را به گردش آور و به من برسان.
مصرع دوم: عشق آسان نماست ولی بسی خطرها و مشکلات به همراه دارد .
عشق بزرگترین و بلکه تنهامقاله عرفای اسلام، و بلکه همه مکاتب و مذاهب عرفانی است.
وحدت وجود نظریه عقلی-فلسفی صرف نیست بلکه با عاطفه عاشقانه هم آمیخته است.
یکه سخن همه عرفا عشق است و غریب نیست که مهمترین پیام دیوان حافظ ، در جنب رندی، عشق باشد.
اولین ریشه مهم بحث از عشق در فرهنگ غرب به رساله مهمانی افلاطون و رساله اخلاق نیکو ماخوسی ارسطو می رسد.
تقسیم عشق به شهوی جسمانی و معنوی روحانی هم از اینان است.
در شرق اسلامی کهنترین منبع بحث از عشق همانا قرآن مجید است.
باید گفت که کلمه عشق در قرآن مجید و احادیث نبوی به کار نرفته است آنچه در قرآن وحدیث آمده حب و محبة و ودّ و مودة و نظایر آنهاست.
عشق در ادبیات منظوم فارسی دو جلوه بزرگ دارد:نخست عشق انسانی که از مثنوی های رودکی و عنصری نشأت گرفته در مثنوی های نظامی به اوج رسیده و عاشقان و معشوقکان بزرگ چون خسرو و شیرین و فرهادونظایر آنها را پرورده یا حدیث آنان را به مبالغه شاعرانه بیان کرده و با غزل بهترین و موجزترین قالب بیانش را یافته است که اوج مطلقش در غزل سعدی و حافظ است.
جلوه بزرگ دوم عشق ، عشق الهی یا عرفانی است که ابتدا در مثنوی های سنائی و عطار درخشیده و اوجش را در مثنوی و غزلیات مولانا طی کرده است.
بهره عرفانی غزل عاشقانه سعدی اندک است ولی بهره عارفانه غزل حافظ همانند و همچند بهره عاشقانه آنست.
بهره عارفانه غزل مولانا هم بیشتر است.
دیوان حافظ از نظر مضمون چند ستون دارد.
یکی از ستونهای دیوان حافظ خمریات اوست.
دیگری بحث از رندی .
سومی مضامین اخلاقی.
چهارمی کار و بار عشق اعم از انسانی و عرفانی.
در دیوان حافظ سه نوع عشق یا معشوق در موازات همدیگر یا گاه متداخل یا یکدیگر ملاحظه می شود :1)عشق یا معشوق انسانی2)عشق یا معشوق ادبی3)عشق و معشوق عرفانی.
1)عشق ادبی-اجتماعی:این نوع عشق و معشوق در اکثریت غزلهای عاشقانه حافظ حضور دارد.
در این نوع شعر که صورتاً تفاوتی با شعرهای عاشقانه جنسی و عاشقانه عرفانی ندارداگر باریک شویم بر می آید که معشوق چندانکه بایدجاذبه جمال و حتی و حضور و وضوح ندارد در این عاشقانه ها معشوق یا غایب است یا بدون چهره و چشم و ابروست و فاقد جسمانیت و فحوای جنسی است و حتی فاقد جنس است و غالباً نمی توان فهمید مذکر است یا مؤنث، و در بیشتر موارد معشوق شاعر نیست.
بلکه ممدوح اوست ودر این موارد هم معلوم نیست ممدوح دنیوی درباری است یا مردی محترم از پیران طریقت.
.
.
2)عشق انسانی-زمینی: عطر و روح این عشق طربناک بر سراسر دیوان حافظ حاکم است.
مطلع بعضی غزلهای او که انسجام و یکپارچگی بیشتری دارد و عمدتاً در عشق زمینی و خطاب به معشوق انسانی است نقل می شود: اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را .
.
.
.
.
3)عشق عرفانی: کما بیش از غزلیات و ابیات عاشقانه حافظ عرفانی است.
مطلع چند غزل کاملاً عرفانی او : الا یا ایها الساقی ادر کأساً و ناولها.
.
.
صوفی بیا که آینه صافیست جام ما.
.
.
عمل تکیه مکن خواجه که در روز ازل / تو چه دانی قلم صنع بنامت چه نوشت از نظر من این پیام حافظ نادرست و نابخردانه است.
یعنی چه که بر عمل و کردار و کار و کوشش تکیه نکنیم و خود را به دست تقدیر و سرنوشت بسپاریم.
شوپنهاور جمله ای دارد که می گوید جهان تصور اراده توست.
پیش ازین کاین سقف سبز و طاق مینا بر کشند منظر چشم مرا ابروی جانان طاق بود معنای بیت : پیشتر از آفرینش آسمان و به طور کلی جهان مادی ، دیدۀ انسان محو و مبهوت جمال جانان بود و حتی این دیدگاه انسان به مدد او ساخته شده بود .
معنایاین بیت مشابه است به این ابیات دیگرش : - نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود *** زمانه طرح محبت نه این زنان انداخت - گفتم این جام جهان بین به توی کی داد حکیم *** گفت آنروز که این گنبد مینا می کرد - عشق من با خط مشکین تو امروزی نیست *** دیرگاهیست کزین جام هلالی مستم درود با مهر نوشتار زیر برگرفته از کتاب "هایکو،شعر ‍‍ژاپنی از آغاز تا امروز" به برگردان احمد شاملو و ع.
پاشایی است،در پیشگفتار کتاب شاملوی بزرگ خاطره ای را تعریف می کند که حاوی نکات ریز و جالبی است،حاوی تحلیل های همیشه ژرف شاملوست تحلیل هایی که بسیارانی را در حد عصیان و پرستش(به تعبیر یکی از دوستان)شیفته ی او کرده است.
نزدیک به چند ماه هرگاه کسی را می دیدم این نوشته را برایش می خواندم طوریکه می توان گفت آن را حفظ شده ام به همین روی برآن شدم آن را بنویسم و از این طریق به دست شمار بیشتری از ایرانیان برسانم،هرچند ظاهر ساده ی این نوشتار ممکن است سبب شود که خیلی ها بی توجه از کنارش رد شوند ولی بی شک برای آنانکه دنبال نکات ریز و دقیق هستند نوشتاری بسیار جالب و خواندنی است.
شاملو می گوید برای فهم حافظ باید بی گناه ترین ساکن دوزخ باشی و یا کسی باشی که تجربه ی تاریخی غمناک و دهشتناک یک سیاهپوست آمریکایی را داشته باشد.
.
.
جهنمی که به دست همان هایی که می پرستیمشان ساخته شد به دست ویران کنندگان این سرزمین! که حافظ با حسرت از دوران قبل از آن یاد می کند شهریاری بود و خاک مهربانان این دیار شهریاری کی سرآمد مهربانان را چه شد؟
پیروز باشید دوست آمریکایی من که سال ها در ایران زنده گی کنج کاوانه یی کرده،با همه جور آدمی در آمیخته،فارسی را به خوبی آموخته است و کشف حافظ را حیرت انگیزترین حادثه ی عمر خود می شمارد گفت:هیچ دلیلی نمی بینم که حافظ را نشود به انگلیسی برگرداند،فقط باید کلیدش را پیدا کرد.

گفتم:برگردان که نه،شاید اطلاق ترجمه به آن(آن هم با تخفیف نود درصد)صحیح تر باشد.
منظورم چیزی از قبیل به کاروان سرا motel به کرسی و winter-table به ساقی barmaid است تا فرنگی جماعت با معیارهای خودش به حل این معضلات توفیق یابد.
.
.
این قفل کلیدی ندارد.
بگذار آب پاکی را بریزم روی دست ات.
خیلی که زور بزنی استنباطی شترگربه از حافظ را آمریکایی می کنی؛چیزی مثل جاز سیاه،که آمریکایی اش نه جاز است نه موسیقی؛و مثل ماست که گرفته اید ازش بستنی ساخته اید که فی الواقع دیگر نه ماست است نه بستنی.
حریف از اشکال قضیه سر در نمی آورد.
من و دوست دیگری که می کوشیدیم او را از خر شیطان پیاده کنیم می گفتیم: استاد!نه فقط برای فهم این غزل ها(تازه اگر بپذیریم که کلمه ی فهم در اینجا درست به کار رفته و وافی به ادای مقصود هست) بل که حتا برای درست خواندن آن هم،تو باید عصاره ی همه ی فرهنگ های ایرانی و اسلامی و فرآیندهای برخورد این دوفرهنگ را جذب جان ندانسته ی خود کنی.
پشتوانه ی تجربه ی غم انگیز تاریخی ما هم پیشکش ات،هرچند که اگر یک سیاهپوست آمریکایی بودی دست کم از این لحاظِ به خصوص مشکلی نمی داشتی:اینجا مطلقاَ مسأله ی درک و برداشتی از این دست یا آن دست در میان نیست؛باید جزوی از آن باشی،باید با گوشت و استخوان و عصب ات در عمق فاجعه حضور پیدا کنی، باید بی گناه ترین ساکن دوزخ باشی تا زخم ناسور وهن و بی عدالتی را حس کنی،این فریادی نیست که با گوش سرت بشنوی،باید درون جان ات طنین افکند.
می گفت:مگر آن ایرانی معمولی که آن جور با خلوص نیت لای دیوان حافظ را باز می کند و از سر صدق به نغمه ی او دل می سپرد برای این کار تحصیل فرهنگ ایرانی و اسلامی کرده یا از تصوف و عرفان و افکار نوافلاتونی چیزی می داند؟
می گفتیم:اشکال تو درست همین نکته است.

آن «ایرانی معمولی» برای ارتباط با حافظ نیازی به فلسفه بافی ندارد.
جان ندانسته ی او آماده ی حاصل کردن این ارتباط هست چرا که عناصر آن را در حافظه یِ تاریخیِ موروثیِ چندین قرنیِ خود دارد و همه ی تعبیرهای من و تو را هم خشک و بی معنی و بی حاصل می یابد.
او به گونه ای سنتی در فضای اجتماعیِ حافظ زندگی کرده است و محتاج کلیدهای تو نیست.
سازی است که،این آهنگ بالقوه در نهاد اوست و خواندن حافظ ، تنها آن را از قوه به فعل در می آورد و بدان موجودیت خارجی می دهد.
سازی است به کوک ، که با نواهای جان حافظ هم خوان است.
آن آهنگ ها در شیپورهای جِمس یا حنجره ی وارفیلد درشت ناک و بی معنی است و صدای ادیپ و دوتار عثمان خوافی را می طلبد.
آن گاه برای او از کاریکاتوری گفتم با عنوان «.
.
.
وخدا عسل را آفرید» در مجموعه یی به نام افسانه ی آفرینش که سال ها پیش دیده بودم،از فرانسوی ظریفی را که نام اش را به خاطر نمی آورم: پیری ریش سفید کنار تخته سیاهی ایستاده بود و به کشف یا تهیه ی فرمول شیمیاییِ عسل عرق می ریخت.
خاکه ی گچ و تخته پاک کنی که بر زمین دیده می شد نشانه ی کوشش خسته کننده یی بود که تا بدان جا به کار رفته است،گیریم فرمول بسیط عسل-آن چنان که بر تخته سیاه دیده می شد-هنوز به کمال مطلوب نرسیده بود؛اما کمی این سوتَرَک،کنار تخته سنگی، زنبوری خندان،بی توجه به کوشش او در ترکیبِ آن فرمولِ پر طول و عرض،سرگرم عسل سازی خود بود.
گفتم:حرف های تو به یاد آن کاریکاتورم انداخت.
این که عسل چیست یا چه گونه به عمل می اید مشکل زنبور نیست،مشکل من و توست.
زنبور برای تولید به دانشکده ی شیمی نمی رود و علم کیمیا نمی خواند.
هم چنان که درک حافظ مشکل مترجم و خواننده ی آمریکایی است نه مشکل مادربزرگ من.
دوست آمریکایی ما متقاعد نمی شد که انبار جو را با نیم گزاز بزازی پیمانه نمی شود کرد.
گفتیم عجالتاَ این بیت را به عنوان انگلیسی برگرداند شاید از نتیجه ی خنده آور کار خود عبرتی بگیرد مبین به سیب زنخدان،که چاه در راه است؛ کجا همی روی ای دل بدین شتاب،کجا؟
.


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق درمورد حافظ نامه 10 ص

تحقیق حافظ

اختصاصی از ژیکو تحقیق حافظ دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 12

 

حافظ:

 

تصویری از تذهیبی از نسخهٔ خطی دیوان حافظ که در موزهٔ لندن نگهداری می‌شود

 

آرامگاه حافظ:

خواجه شمس الدین محمد بن محمد حافظ شیرازی (حدود ۷۲۷-۷۹۲ هجری قمری)، شاعر و غزلسرای بزرگ قرن هشتم ایران و یکی از سخنوران نامی جهان است. در خصوص سال دقیق ولادت او بین مورخین و حافظ شناسان اختلاف نظر است. دکتر ذبیح الله صفا ولادت او را در ۷۲۷ (تاریخ ادبیات ایران) و دکتر قاسم غنی آن را در ۷۱۷ (تاریخ عصر حافظ) می‌دانند. برخی دیگر از محققین همانند علامه دهخدا بر اساس قطعه ای از حافظ ولادت او را قبل از این سال‌ها و حدود ۷۱۰ هجری قمری تخمین می‌زند(لغتنامه دهخدا، مدخل حافظ). آنچه مسلم است ولادت او در اوایل قرن هشتم هجری قمری و بعد از ۷۱۰ واقع شده و به گمان غالب بین ۷۲۰ تا ۷۲۹ روی داده‌است.

سال وفات او به نظر اغلب مورخین و ادیبان ۷۹۲ هجری قمری می‌باشد. (از جمله در کتاب مجمل فصیحی نوشته فصیح خوافی(متولد ۷۷۷ ه.ق.) که معاصر حافظ بوده و همچنین نفحات الانس تالیف جامی(متولد ۸۱۷ ه.ق.) صراحتاً این تاریخ به عنوان سال وفات خواجه قید شده‌است). مولد او شیراز بوده و در همان شهر نیز وفات یافته‌است.

نزدیک به یک قرن پیش از تولّد او (یعنی در سال ۶۳۸ ه‌ق - ۱۲۴۰ م) محی‌الدّین عربی دیده از جهان فروپوشیده بود، و ۵۰ سال قبل ازآن (یعنی در سال ۶۷۲ ه‌ق - ۱۲۷۳ م) مولانا جلال‌الدّین محمد بلخی (رومی) درگذشته بود.

بسیاری حافظ شیرازی را بزرگترین شاعر ایرانی تمام دورانها می‌دانند. اشعار حافظ را غزل می‌گویند و بن‌مایه غالب غزلیات او عشق است.

حافظ به همراه سعدی، فردوسی و مولانا چهار رکن اصلی شعر و ادبیات فارسی را شکل داده‌اند.

دیوان حافظ:

دیوان حافظ مشتمل بر حدود ۵۰۰ غزل، چند قصیده، دو مثنوی، چندین قطعه، و تعدادی رباعی‌ست. با این حال عمده شهرت وی در سرودن غزل است. مضامین غزلیات او عمدتاً متاثر از تالمات روحی، اعتقادات مذهبی و شخصی، اخلاق، عشق و تحت تاثیر وقایع سیاسی و حوادث اجتماعی عصر خود است. حافظ به زبان عربی یعنی نگه دارنده و به کسی گفته می‌شود که بتواند قرآن را از حفظ بخواند.

زندگی حافظ:

درباره زندگی حافظ اطلاعات دقیقی در دست نیست. گفته می‌شود که پدر وی بهاءالدّین نام داشته و تاجر بوده‌است. حافظ کودکی بیش نبود که پدرش را از دست می‌دهد.

زبان و هنر شعری:

همچون همهٔ هنرهای راستین و صادق، شعر حافظ پرعمق، چندوجه، تعبیریاب، و تبیین‌جوی است. او هیچ‌گاه ادّعای کشف و غیب‌گویی نکرده، ولی ازآن‌جا که به ژرفی و با پرمعنایی زیسته‌است و چون سخن و شعر خود را از عشق و صدق تعلیم گرفته‌است، کار بزرگ هنری او آینه‌دار طلعت و طینت فارسی‌زبانان گردیده‌است. (حافظ)

مرا تا عشق تعلیم سخن کرد حدیثم نکتهٔ هر محفلی بود

مگو دیگر که حافظ نکته‌دان‌ست که ما دیدیم و محکم جاهلی بود

حافظ و غزل:

بلبل از فیض گل آموخت سخن، ورنه نبود این‌همه قول و غزل تعبیه در منقارش (حافظ)

حافظ را در زمرهٔ چیره‌دست‌ترین استادان غزل‌سرایی در زبان فارسی دانسته‌اند (صفحهٔ ۲۲۴ Arthur Arberry) موضوع غزل وصف معشوق، می، و مغازله‌است و غزل‌سرایی را باید هنری دانست ادبی، که درخور سرود و غنا و ترانه پردازی‌ست.

با آنکه حافظ غزل عارفانهٔ مولانا و غزل عاشقانهٔ سعدی را پیوند زده‌است، نوآوری اصلی به‌سبب تک بیت‌های درخشان، مستقل، وخوش‌مضمون فراوانی ست که ایجاد کرده‌است. استقلالی که حافظ از این راه به غزل داده به میزان زیادی از ساختار سوره‌های قرآن تأثیر گرفته‌است، که آن را انقلابی در آفرینش اینگونه شعر دانسته‌اند

نمونه‌ای از اشعار:

پیش ازاینت بیش ازاین غمخواری عشّاق بود مهرورزی تو با ما شهرهٔ آفاق بود

یاد باد آن صحبت شبها که با نوشین‌لبان بحث سرّ عشق و ذکر حلقهٔ عشّاق بود

پیش ازین کاین سقف سبز و طاق مینا برکشند منظر چشم مرا ابروی جانان طاق بود

سایهٔ معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود

حسن مهرویان مجلس گرچه دل می‌برد و دین بحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق حافظ

تحقیق و بررسی در مورد حافظ؛ قرآن و چارده روایت 73 ص

اختصاصی از ژیکو تحقیق و بررسی در مورد حافظ؛ قرآن و چارده روایت 73 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 71

 

حافظ؛ قرآن و چارده روایت

در فرهنگ بشری هیچ خط از خطوط وابسته به زبانهای معروف نیست که نشان دهنده ی تلفظ کامل فصحای آن زبان باشد. پدید آمدن لهجه ها و گویش ها در درون هر زبان هر امری طبیعی و ناگزیر است. از سوی دیگر، خطها در جنب کاستی ها، کژی هایی هم دارند، یعنی امکان تصحیف نویسی. در خط عربی – فارسی چندین حرف یا گروه حرف هست که تفاوتشان با یکدیگر فقط در نقطه است و در قدیم تا قرنها این نقطه ها را کتابت در نمی آوردند. بعدها هم که رعایت آنها شایع شد، همچنان امکان تصحیف نویسی و تصحیف خوانی وجود داشت، و همچنان وجود دارد. به این دلایل و دلایلی که بعداً گفته خواهد شد، اختلاف قرائات در هر متنی، به ویژه متون کهن پیش می آید.

در همین دیوان حافظ اختلاف قرائات فراوانی رخ داده است. حتی اگر نسخه ی اصلی از دیوان حافظ به خط خود او در دست بود، باز هم این اختلافات پیش می آمد. مگر آنکه هرگز از روی آن استنساخی نکرده باشند و نکنند و فقط همان متن واحد را، آن هم به طریق چاپ عکسی کاملاً روشن و خوانا به طبع برسانند. در این صورت هم فقط یکی از علل اختلاف آفرین، یعنی دخالت نسخه نویسان حذف می شد، ولی بقیه ی علل به قوت خود باقی بود و پدید آمدن اختلاف قرائت و طرز خواندن و وصل و فصل اجزای جمله و نظایر آن ناگزیر بود. بعضی از معروفترین اختلاف قرائات شعر حافظ – که فرآورده ی طبیعت و تفاوت زبان و خط و تصحیحات و تجدید نظرهای خود او و تصحیفات نسخه نویسان و علل و عوامل دیگر، از جمله دخالت دقت یا بی دقتی و ذوق یا بی ذوق مصححان و طابعان – است از این قرار است:

ورخود / ارخود / گر خود + می دهد هر کسش افسونی / می دمد… + طفلِ یکشبه / طفل، یکشبه؛ سپهرِ بر شده پرویز نیست / سپهر، بر شده پرویز نیست + کشتی شکستگان / کشتی نشستگان + عَبوس زهد / عُبوس زهد (قرائت شاذّ) + به وجه خمار بنشیند / خمار ننشیند + زین بخت / زین بحث + مهیّا / مهنّا + آن تحمل که تو دیدی / آن تجمل که تو دیدی + بخور، دریغ مخور/ مخور دریغ و بخور + از سر فکر / از سر مکر + شیخ خام / شیخ جام + بخروشم از وی / نخروشم از وی + بادپیما / باده پیما + پیرانه سر مکن هنری / پیرانه سر بکن هنری + به هوس ننشینی / به هوس بنشینی + به آبی فلکت دست بگیرد / بی ادبیست + بدین قصه اش / بدین وُصله اش + صلاحِ کار / صلاحکار (قرائت شاذ)؛ در باب / دُریاب + گل نسرین / گل و نسرین + شکر ایزد / شکر آنرا + همه ساله / همه ی سال و دهها نظیر اینها.

در قرآن مجید نیز همین مسأله، حتی به طر عمیقتر و سیعتر، پیش آمده است. همه ی قرآن شناسان و مورخان قرآن اتفاق نظر دارند که قرآن در عهد رسول اکرم(ص) و با نظارت همه جانبه ی ایشان نوشته و در چندین نسخه جمع شده بود، ولی مدوّن بین الدّفـَتین، مانند یک کتاب عادی نبود. حتی اتفاق نظر – ولی در درجه ی کمتری – هست که ترتیب توالی سوره ها را نیز از آغاز تا پایان، یا در مورد اکثر سوره های قرآن، خود حضرت رسول (ص) تعیین کرده بود. علت آنکه در حیات پیامبر(ص) قرآن به تدوین نهایی نرسید این بود که تا آخرین سال، باب وحی گشوده بود، و علاوه بر آن گاه گاه از طریق وحی به پیامبر(ص) گفته می شد که جای آیاتی را جابجا کند. لذا امکان نداشت و پیامبر(ص) مأذون نبودن که قرآن را به شکل نهائی مدون کنند. به ویژه که شمار حافظان قرآن و اعتماد بر حفظ آنان بسیار بود. در عهد ابوبکر، علی المشهور بر اثر تکانی که بر اثر شهید شدن عده ی کثیری از قرّاء و حافظان قرآن در جنگ با مرتدان و مدعیان نبوت پیش آمد، به اهمیت تدوین قرآن پی بردند و زید بن ثابت یکی از جدی ترین و قدیمی ترین کاتبان وحی را مأمور تهیه ی مقدمات این امر حیاتی کردند. او بر مبنای همه ی نوشته های کاتبان وحی و گرفتن دو شاهد از حافظان قرآن بر هر آیه ی مکتوب، این امر سترگ را آغاز کرد که در عهد خلافت عمر هم، به ویژه با پیگیری او و نیز ترتیب دادن هیأتی از کاتبان و حافظان وحی برای مشورت با زید، جمع و کتابت و تدوین قرآن ادامه یافت.

علل عمده ی اختلاف قرائات چند امر بود از جمله: 1) اختلاف لهجات. چنان که مثلاً تمیمی ها به جای «حتّی حین»، «عتّی عین» می گفتند؛ 2) نبودن اِعراب در خط عربی و مصاحف امام؛ تا عهد علی بن ابی طالب(ع) که به رهنمود ایشان و به پیگیری ابوالاسود دؤلی اقدامات اولیه ای صورت گرفت ولی کمال و تکمیل ان دو سه قرن به طول انجامید؛ 3) نبودن اعجام یا نقطه و نشان حروف. برای رفع این نقیصه در اواخر قرن اول، در عهد حجاج بن یوسف، کوششهائی به میان آمد ولی کمال و تکمیل آن نیز تا آخر قرن سوم طول کشید؛ 4) اجتهادات فردی صحابه و قاریان و به طور کلی قرآن شناسان که هر یک استنباط نحوی و معنایی و تفسیری خاصی از یک آیه و کلمات آن داشتند؛ 5) دور شدن یا دور بودن از عهد اول اسلام و مهد اول اسلام – مکه و مدینه؛ 6) نبودن علائم سجاوندی و وقف و ابتدا و هر گونه فصل و وصلی که بعدها علم قرائت و تجوید عهده دار تدارک آن شد. نمونه ی معروفی که از این کمبود زاده شده و اختلاف نظر کلامی دامنه دار و دراز آهنگی در میان فریقین پدید آورده، وقف یاعدم وقف در کلمه ی «الله» و «العلم» در آیه ی هفتم سوره ی ال عمران است: ... و ما یعلم تأویله الاّ الله [ ] و الراسخون فی العلم [ ] یقولون آمنّا به کلٌّ من عند ربنا؛ که طبق علامات وقفی که در تمامی یا اکثریت قرآنهای خطی و چاپی آمده، پس از «الله» و «وقف لازم» تجویز شده است. ولی بعضی، و بلکه بسیاری از مفسران شیعه این وقف را نه در آنجا، بلکه پس از کلمه ی «العلم» لازم می دانند. این تفاوت در وقف، یا به تعبیر امروز در نقطه گذاری، باعث تفاوت معنایی عمیقی می شود. چه در صورت اول و وقف پس از «الله»، معنای آیه این می شود که تأویل آیات متشابهه را فقط خداوند می داند؛ و راسخان در علم سر تسلیم و ایمان و اذعان فرود می آوردند. و در صورت دوم «الراسخون فی العلم» عطف به «الله» می شود، و چنین معنا می دهد که آنان نیز تأویل آیات متشابهه را می دانند.

اختلاف قرائات در سراسر قرآن مجید، طبق کتاب التیسیر فی القراءات السبع، تألیف ابوعمر و عثمان بن سعید دانی ( 372-444ق)، که از معتبرترین و کهن ترین منابع ثبت قرائات هفتگانه و روایان چهارده گانه است، در حدود 1100 مورد، از مهم و غیرمهم است و بیشتر از دو سوم از آنها به ادغام یا اظهار یا حاضر / غایب خواند صیغه ی مضارع ( به اختلاف «یـ» و «تـ» بر سر فعل مضارع) مربوط می شود

حال باید دید مراد از چارده روایت چیست؟ از قرّاء سبعه عده ی کثیری نقل کرده اند، ولی قران شناسان و قرائت شناسان بعدی، روایت دو تن از راویان هر قاری را که از نظر ضبط و صحت سند و طول ملازمت و آموزش نزد قاریان یا مقریان هفتگانه، دقیقتر و پذیرفتنی تر بوده است، به اصطلاح استاندارد کرده اند، لذا چهارده روایت پدید آمده است. در اینجا اسامی قاریان هفتگانه و راویان چهارده گانه ی آنها را – که صاحبان چهارده روایت اند نقل می کنیم:

1) عبدالله بن عامر دمشقی (متوفای 118 ق). راوی اول او: هشام بن عمار (153-245ق)؛ راوی دوم او: ابن ذَکْوان، عبدالله بن احمد (173-242ق).

2) عبدالله بن کثیر مکی (45-120ق). راوی اول: البَزّی، احمد بن محمد (170-ح 243ق)؛ راوی دوم: ابوعمر محمد بن عبدالرحمن ملقب به قُنْبُل (195-291ق).

3) عاصم بن ابی النَّجود (76-128ق). راوی اول: حفص بن سلیمان (90- ح 180ق)؛ راوی دوم: شعبة بن عیّاش (95-194ق).

4) زَبّان بن علاء = ابوعمر و بصری (ح 68-154ق). راوی اول: حفص بن عمر الدوری (متوفای 246ق)؛ راوی دوم: ابوشعیب سوسی، صالح بن زیاد( 190-261ق).

5) حمزة بن حبیب کوفی (80-156ق). راوی اول: خَلاّد بن خالد کوفی = ابوعیسی شیبانی (142-220ق)؛ راوی دوم: خَلَف بن هِشام (150-229ق).

6) نافع بن عبدالرحمن مدنی (70-169ق). راوی اول: وَرْش، عثمان بن سعید مصری 0110-197ق)؛ راوی دوم: قالون، عیسی بن مینا 0120- ح 220ق).

7) کسائی، علی بن حمزة (119-189ق). راوی اول: لیث بن خالد (متوفای 240ق)؛ راوی دوم: حفص بن عمر الدوری (که راوی ابوعمر و بصری، زبّان بن علاء هم بوده است). (برای تفصیل بیشتر ← التیسیر دانی، استانبول 1930، صص 4-7؛ النشر ابن جزری، قاهر، ج 1، صص 99-174؛ ترجمه ی الاتقان تهران، امیرکبیر، 1363، ج 1، ص 246).

باید گفت که پس از احراز اعتبار و اشتهار این روایات چهارده گانه، بعضی قرائت شناسان قرون بعد، سه قاری بزرگ دیگر را نیز پذیرفته اند، ودیگر به روایات و قرائات دیگران اعتنا و اعتماد نکرده اند. سپس در قرون بعدتر، سه روایت و قرائت از این میان بر سایر قرائات تفوق یافته است که عبارتند از روایت الدوری از ابوعمر و بصری؛ روایت ورش از نافع؛ و روایت حفص از عاصم. بعدها روایت عاصم بر روایت الدوری فایق شد و جز در مغرب، روایت ورش را هم تحت الشعاع قرار داد. و هنگامی که عصر طبع قرآن فرا رسید، عمدتاً روایت حفص از عاصم را مبنا قرار دادند و امرزه اکثریت قریب به اتفاق قرآنهای سراسر جهان اسلام به این روایت و قرائت است.

اینکه حافظ قرآن را به چارده روایت از برداشته به این معنی است که در هر سوره، کلمات و تعابیر هر آیه ای را که دارای اختلاف قرائت بوده، بر طبق روایات چهارده گانه ی استاندارد که بر شمردیم، باز می شناخت؛ و فی المثل می دانسته است که حفص – راوی عاصم، و به روایت از او – در آیه ی سیزدهم از سوره ی احزاب، «لا مُقام لکم» را به ضم میم مقام خوانده است بقیه، یعنی 13 راوی و 6 قاری دیگر، به فتح میم خوانده اند. طبعاً در همه ی قرآنهای چاپی موجود هم، که روایت حفص از عاصم را مبنا قرار داده اند، طبق روایت او ضبط شده است.

به عبارت دیگر می توان گفت که حافظ حدود 1100 مورد اختلافات قرائت قرآنی را (طبق ثبت کتاب التیسیر که از دیر باز معتبر و مطرح بوده) از برداشته و نسبت به آنها چنان احاطه و استحضار ذهنی داشته که در هر مورد وجوه مختلف آن را با استناد به بعضی از راویان چهارده گانه – یعنی به بعضی از چارده روایت – بیان می کرده است. بدیهی است که درهر مورد از اختلاف قرائات، چهارده قول یا قرائت یا روایت نداریم، بلکه یکی یا گروهی از راویان، آن قرائت را روایت کرده اند و باقی قرائت دیگر را. و بندرت اتفاق افتاده است که گروه قاریان و راویان در یک مورد، سه یا چهار نظر مختلف و متفاوت از هم داشته باشند.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق و بررسی در مورد حافظ؛ قرآن و چارده روایت 73 ص