لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 18
بخشی از کتاب اصحاب امام علی (علیه السلام) تالیف: آیت الله ناظم زاده قمی
مروری بر زندگی مالک اشتر نخعى (مالک بن حارث)
کتاب اصحاب امام علی (ع) مشتمل بر نام و زندگی نامه ۱۱۱۰ صحابی امیرمومنان تالیف استاد محقق آیت الله ناظم زاده قمی در دست چاپ و انتشار است که مقاله مالک اشتر نخعی که از تحقیق های جامع و منحصر به فرد درباره این صحابی بزرگ امیرالمومنین است، را از آن کتاب در اینجا نقل کرده ایم. لازم به ذکر است که این مقاله غلط گیری و ویرایش نهایی نشده است.
تولد
مالک فرزند «حارث بن عبد یغوث نخعى» معروف به «مالک اشتر»(1)، کنیه اش ابو ابراهیم است وى از اهالى یمن بود که در زمان رسول خدا (صلى الله علیه وآله) به شرف اسلام نایل آمد و چون به دیدار پیامبر (صلى الله علیه وآله)توفیق نیافت لذا او را جزو تابعین به شمار آورده اند.(2)مالک از یمن به کوفه آمد و در همان جا ساکن گردید و چون مردى شجاع و دلاورى با تقوا بود در جنگ ها و فتوحات اسلامى از جمله در جنگ تبوک در سال 13 هجرى در عصر خلافت ابوبکر به مصاف رومیان رفت(3) و در فتح دمشق به فرماندهى ابو عبیده جراح شرکت داشت(4).او در عین دلاورى مقابل دشمنان و منحرفان در برابر ضعیفان و درماندگان دلى رحیم و قلبى مهربان داشت.او در زمان خلافت عثمان به علت اعتراض به کارگزار ناصالح کوفه به شام تبعید شد و از آن جا به کوفه بازگردانده و سپس به «حمص» تبعید گردید و سرانجام در سرنگونى خلافت عثمان به یارى اصحاب رسول خدا (صلى الله علیه وآله)شتافت.
مالک پس از کشته شدن عثمان، در خلافت امیر مؤمنان (علیه السلام) بسیار تلاش کرد و با حضرت بیعت نمود و از سرداران بزرگ سپاه حضرت گردید. وى از شیعیان بسیار پاى بند و یارى دهندگان به امیرالمؤمنین (علیه السلام) بود، به طورى که رابطه دوستى او با مولاىمتقیان آن قدر زیاد بود که امام على (علیه السلام) پس از مرگ وى فرمود: «رحم الله مالکاً، فلقد کان لى کما کنت لرسول الله (صلى الله علیه وآله); خداوند مالک را رحمت کند، او براى من همان گونه بود که من براى رسول خدا (صلى الله علیه وآله)بودم.»
از آن جا که معاویه از این رابطه معنوى بین امام (علیه السلام) و مالک آگاهى داشت دستور داده بود که در خطبه ها علاوه بر لعن امیرالمؤمنین (علیه السلام)، امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام)، نیز به مالک اشتر و عبدالله بن عباس لعن هم کنند.(۵)
در شجاعت و دلاورى این مرد الهى همین بس که ابن ابى الحدید درباره اش مى گوید: پاداش مادرى که چون مالک اشتر را پرورده است با خدا باد، که اگر کسى سوگند بخورد که خداوند متعال میان عرب و عجم شجاع تر از او، جز استادش على (علیه السلام) نیافریده است، من بر او بیم گناه ندارم، و چه نیکو گفته است آن کسى که وقتى درباره مالک اشتر از او پرسیدند، گفت: من درباره مردى که زندگانى او مردم شام را شکست داد و مرگش مردم عراق را شکست داد، چه بگویم؟(6)
ایستادگى مالک و عزل امیر کوفه
هنگامى که عثمان به خلافت رسید به مرور زمان، بسیارى از فرمانداران زمان خلافت عمر بن خطاب را، که اکثراً مورد رضایت مردم بودند، از کار بر کنار کرد و در برهه اى از خلافتش، افراد وابسته و اقوام و بستگان خود از بنى امیه را که نوعاً عیّاش و منحرف بودند بر سر کار آورد و در بلاد اسلامى، آن افراد ناصالح را بر جان و مال مردم مسلط کرد، از جمله پسر دائى خود «عبدالله بن عامر» را به فرماندارى بصره گماشت، و برادر رضاعى خود «عبدالله بن سعد» را رئیس دارائى و فرمانده سپاه مصر، و برادر مادرى خود «ولید بن عقبه» را والى کوفه قرار داد که او خیانت هاى زیادى در حق مردم و اسلام انجام داد و در نهایت از حکومت کوفه عزل شد.(9)
برخورد مالک با حاکم دوم کوفه
عثمان، پس از عزل ولید، «سعید بن عاص» را به جاى او گماشت. سعید در ابتدا با مردم رفتار خوبى داشت، اما روزى در بین مذاکرات گفت: باغ هاى کوفه و اراضى آن خاص قریش و بنى امیه است.مالک اشتر که با حکم خدا کاملاً آشنایى داشت در پاسخ او گفت: آیا تو چنین مى پندارى که ناحیه عراق که خداوند آن را با شمشیرهاى ما گشوده و بر مسلمانان ارزانى فرموده، بوستان اختصاصى براى تو و قوم تو است؟ هر که چنین قصد کنددماغش را به خاک مى مالیم!عبدالرحمن اسدى رئیس گارد سعید براى جلب رضایت سعید گفت: اى مالک، تو سخن امیر را رد مى کنى و او را اهانت مى نمایى، بعد نسبت به مالک درشتى کرد. به دستور مالک قبیله نخع برخاسته و رئیس گارد را از مجلس بیرون انداختند. این کار بر سعید گران آمد، لذا رابطه خود را با مالک اشتر و دیگر سران کوفه قطع کرد. اما این عمل هیچ اثرى نداشت و مالک از اعتراض به کارهاى خلاف سعید و عثمان دست برنداشت.سعیدبن عاص چون برخورد مالک و همراهان او را مشاهده کرد و دید در آینده از اعتراض بیشتر سران کوفه در امان نخواهد ماند، نامه اى به خلیفه نوشت و از عثمان خواست که یا مالک و همدستانش را از کوفه ببرد و یا وى را از امارت کوفه بردارد. عثمان در جواب نامه امیر کوفه نوشت، مالک اشتر با تنى چند از یارانش را به شام تبعید کند!(10) تا مردم کوفه را به تباهى نکشانند و براى معاویه حاکم شام هم نامه اى نوشت که تنى چند از مردم کوفه را که آهنگ فتنه گرى دارند، پیش تو تبعید کردم، آنان را از این کار نهى کن و اگر احساس کردى رو به راه شده اند، به آنان نیکى کن و به وطن خودشان برگردان. اما معاویه قادر به مهار آنان نشد و طى نامه اى از عثمان خواست که آنان را به کوفه بازگرداند.
مالک و همراهان چون به کوفه بازگشتند دست از مبارزه و حق گویى بر نداشتند و مجدداً سعیدبن عاص به دستور عثمان آنان را نزد «عبدالرحمان بن خالد بن ولید» حاکم عثمان در حمص تبعید کرد و در راستاى تبعیدى آن گروه، عثمان نامه اى هم براى مالک و همراهان نوشت:«من شما را به حمص تبعید مى کنم، به محض این که نامه ام به شما رسید، به سوى حمص حرکت کنید; زیرا شما براى اسلام و اهلش جز شرارت خاصیتى ندارید!»
وقتى نامه عثمان به مالک اشتر رسید دست ها را به دعا برداشت و گفت:«پروردگارا هریک از ما یا عثمان را که براى مردم زیان کاریم و در میان مسلمانان مرتکب گناه مى شویم هرچه زودتر به مکافات کردارش برسان.»(11)
و بدین ترتیب گروه معترض به رفتار حاکمان مستبد و ستم کار به حمص تبعید شدند، البته آنان در حمص بسیار تحت فشار و اهانت حاکم آن جا قرار گرفتند و با مرارت شدید، مجدداً به کوفه بازگردانده شدند(12). این حوادث در سال 32 هجرى به وقوع پیوسته است.(13)
مالک اشتر و سقوط خلافت عثمان
پس از آن که تعدیات و انحرافات کارگزاران عثمان از حد گذشت، مردم به ویژه نخبگان براى اصلاح یا عزل عثمان وارد عمل شدند و چون عثمان اصلاح پذیر نبود و حاضر نشد تقاص اعمال بد خود را پس بدهد بر او شوریدند و سرانجام او را به قتل رساندند. از جمله افرادى که براى هدایت عثمان و دست کشیدن او از کارهاى خلاف تلاش فراوان نمود اما به نتیجه نرسید، مالک اشتر بود. لذا او هم به صف طرفداران برکنارى یا قتل عثمان پیوست.(14)
پیش گامىِ مالک در بیعت با على (علیه السلام)
مردم مدینه پس از کشته شدن عثمان، یک صدا با امیرالمؤمنین (علیه السلام) بیعت کردند تا جامعه اسلامى بدون رهبر نماند.(5 1) حتى سران ناکثین یعنى طلحه و زبیر با اختیار کامل با آن حضرت دست بیعت دادند. مالک اشتر از جمله کسانى بود که در این راه پیش گام شد و جزو نخستین کسانى بود که با سخنان خود مردم را براى بیعت با آن حضرت تشویق نمود.
ابن ابى الحدید مى نویسد: چون عثمان کشته شد، مالک اشتر خدمت حضرت (علیه السلام)آمد و گفت: یا على، مردم براى بیعت با شما جمع شده اند و به حکومت و خلافت تو راغب هستند، به خدا سوگند اگر از آن خوددارى کنى، چشمت براى بار چهارم بر آن اشک خواهد ریخت. امیرالمؤمنین (علیه السلام) بیرون آمدند و در محلى نشستند.(16) و مردم همه اجتماع کردند که بیعت کنند، در همین حال طلحه و زبیر آمدند ولى آن دو مى خواستند که حکومت توسط شورا تعیین شود. اما مالک اشتر گفت: آیا مگر منتظر کسى هستید؟ اى طلحه برخیز و بیعت کن! طلحه برخاست و جلو آمد و بیعت کرد، کسى در میان جمع و موقع بیعت طلحه تفأل بدى زد و گفت: نخستین کسى که با على (علیه السلام) بیعت کرد، شل بود، این کار به انجام نمى رسد و تمام نمى شود!(17) سپس اشتر به زبیر گفت: پسر صفیه برخیز، او هم برخاست و بیعت کرد و سپس مردم بر على (علیه السلام)هجوم آوردند و بیعت کردند.در نقلى دیگر آمده است: نخستین کسى که با على (علیه السلام) بیعت کرد، مالک اشتر بود. او گلیم سیاهى را که بر دوش داشت، افکند و شمشیرش را بیرون کشید، آن گاه دست على (علیه السلام)را گرفت و بیعت کرد و به زبیر و طلحه گفت: برخیزید و بیعت کنید و پس از بیعت این دو، مردم بصره که براى برکنارى عثمان به مدینه آمده بودند، برخاستند و با حضرت بیعت کردند و اول کسى که از بصریون با حضرت بیعت کرد، عبدالرحمان بن عریس بود، و سپس سایر مردم بیعت کردند(18).
آغاز غائله جمل و نقش مالک اشتر
چند ماه پس از حکومت رسمى امیر مؤمنان (علیه السلام) طلحه و زبیر ـ سران ناکثین ـ که چشم طمع به بیت المال دوخته بودند، درصدد شورش علیه امام (علیه السلام) برومدند، اما براى تحقق این نیّت شوم هیچ بهانه اى نداشتند; زیرا حکومت امام (علیه السلام) از جهت شرعى و معیارهاى قانونى نقصى نداشت، آنان ابتدا به سراغ عایشه ـ که ساکن مکه شده بود ـ رفتند و او را که از امیر مؤمنان چندان دل خوشى نداشت با خود هم عقیده ساختند و این نخستین قدم مؤثر بود; زیرا به دنبال آن عده زیادى نیز با آن ها هم رأى شدند. از آن جا که ابو موسى والى کوفه هم جنگ علیه عایشه را حرام دانست و مانع یارى امام (علیه السلام)در برابر ناکثین شد.در چنین شرایطى مالک اشتر، عمار، صعصعه و امثال آنان بودند که نقش مؤثرى در خنثى کردن توطئه امثال ابو موسى داشتند، مالک اشتر در این باره گفته است: سعادتمند کسى است که از این صراط مستقیم عدول نکند و به این ریسمان محکم خدا اعتصام نماید، و نگون بخت کسى است که نافرمانى امام کند که او در هاویه دوزخ منزل گزیند.(26)
امّا اقدام مهم تر مالک این بود، که نامه اى تاریخى و پیامى به یاد ماندنى براى عایشه ارسال نمود و کمتر کسى را یاراى آن بود که به چنین کار خطیرى اقدام نماید. او در نامه چنین نوشت:«امّا بعد، همانا اى عایشه تو همسر رسول خدایى، آن حضرت (صلى الله علیه وآله) تو را فرمان داده است که در خانه خود آرام و قرار بگیرى، اگر چنان کنى براى تو بهتر است امّا اگر فرمان پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله) را نقض کنى و بخواهى چوب دستى خود را به دست گرفته و روپوش از چهره فرو افکنى و براى مردم خود را آشکار سازى، من با تو جنگ خواهم کرد تا تو را به خانه ات و جایگاهى که خداوند برایت پسندیده است، برگردانم .»این نامه مالک که همراه با اعلان جنگ با عایشه بود، براى عایشه بسیار سخت و گران آمد و در پاسخ چنین نوشت:«امّا بعد، تو نخستین عربى هستى که آتش فتنه را برافروختى و جماعت را به تفرقه فرا خواندى، و با پیشوایان مخالفت کردى و براى کشتن خلیفه سوم کوشش نمودى. اى مالک، تو خوب مى دانى که خداوند عاجز نیست و از تو انتقام خون خلیفه مظلوم را خواهد گرفت! نامه تو به من رسید، آن چه را در آن بود فهمیدم و به زودى خداوند، شر تو و شر کسانى را که در گمراهى و بدبختى به تو تمایل دارند، از من کفایت خواهد فرمود، ان شاء الله.»(27)
حمایت مالک از سخنان امیر مؤمنان (علیه السلام)
تحقیق درباره زندگی نامه مالک اشتر 18 ص