ژیکو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

ژیکو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود تحقیق نماشنامه آنکه می دانست و آنکه نمی دانست

اختصاصی از ژیکو دانلود تحقیق نماشنامه آنکه می دانست و آنکه نمی دانست دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق نماشنامه آنکه می دانست و آنکه نمی دانست


دانلود تحقیق نماشنامه آنکه می دانست و آنکه نمی دانست

صحنه خاموش است و هیچ چیزمشخصی دیده نمی شود و تنها صدای همسرایان را می شنویم[
گروه همسرایان- رسم داد یا طریق بیداد،رسم بودن یا نبودن- رسم دانایی و نادانی-رسم خوبی یا بدی- مسئله این است
]صحنه روشن می شود، چهار موش در صحنه دیده می شود، یکی از آنها در جایگاه قاضی نشسته و سه نفر دیگر در جایگاه متهمان[
قاضی – شما هر سه ادعا می کنید که قاتل نیستید
اسنیف – نه جناب قاضی
قاضی – همة شما از مرگ جک بی اطلاعید
اسنیف – کاملا بی اطلاع، آقای قاضی
قاضی – ولی شما چهار نفر همیشه با هم بودید
اسنیف – آره ما با هم بودیم
اسکاری – این که دلیل نمی شه
جیم – مقصر خودش بود، سر عقل نمی اومد ، ترس تبدیل به عصبانیت شده بود و هیچ نمی شنید
قاضی – بازم همون حرفای تکراری
اسنیف – آقای قاضی، دیگه خسته شدیم
قاضی – در هر صورت بنده هم از این پروندة تکراری خسته شدم. تکلیف پرونده هم باید مشخص بشه. برای آخرین بار می خوام تمام واقعه رو بررسی کنیم.
اسکاری – اشتباه از ما بود، به زور هم که شده بود باید می آوردیمش
جیم- یه چیزی می گی اسکاری، صد بار بهش گفتم ولی مگه قبول کرد؟
اسنیف – ولش کنید بابا هیچ فایده ای نداره
اسکاری – درسته،چه چیزی می خواد روشن بشه، نمی دونیم.
اسنیف – هزار بار این حرفارو به آقای قاضی و وکیل و بازپرس و پلیس و هزار مرگ و درد دیگه گفتیم
قاضی – ولی این دفعه فرق می کنه، من باید امروز رأی صادر کنم. می خوام دوباره همه چیز و ببینم
جیم  –دیشب خواب جک رو دیدم.خیلی از ما دور بود.بیاین برای آخرین بارم که شده این تراژدی رو تموم کنیم.شاید ما هم باید بریم.جک منتظره
] قاضی از جای خود بر می خیزد. وقتی کنار می رود شکل پنیری که به آن تکیه زده بود پدیدار می گردد. بازیگران صحنه را دور می زنند. قاضی نیز همراه آنان می شود. صحنه مجدد خاموش می شود و تنها صدا به گوش می رسد[
گروه همسرایان- افسانه نبود واقعیت بود اما بس که از آن فاصله گرفتیم در مثل چون رویا می نمود: خوابی خوش، دوستی و صفا، لقمه ای پنیر و آنچه در میان ما نبود، دروغ بود، ما چهار تن بودیم.
] صحنه روشن می شود و شکل پنیر وسط صفحه و موشها که به دور آن حلقه زده اند نمودار می گردد[
اسکاری – ایستگاه پنیر C رو اولین بار تو پیدا کردی اسنیف یادته؟
اسنیف – نه جک بود که بو می کشید و پیداش کرد.
] قاضی نقش جک را بازی می کند و به پنیری که خود بر آن تکیه زده بود می رسد[
قاضی ]در نقش جک[ بیاین بچه ها پیداش کردم، بزرگترین پنیر دنیا
اسنیف – ای والله جک، بهترین پنیری که تو عمرم دیدم:سفت و خوشمزه و مقوی
اسکاری – از قدیم گقتن که کور از خدا چی می خواد، دوچشم بینا، ما هم همین پنیرو می خواستیم و دیگه هیچ
اسنیف – خوب که سیر شدیم، می ریم می خوابیم تا فردا صبح.
قاضی - ] در نقش جک[ شما صبحا چه جوری می آین اینجا
] اسنیف و اسکاری مشغول باز کردن بند کفشهای ورزشی می باشند[
اسکاری – خودت که می بینی با کفش و لباس ورزشی

 

 

شامل 14 صفحه word


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق نماشنامه آنکه می دانست و آنکه نمی دانست
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد