مقدمه :
سلام علی آل یس
درود بر آل یاسین ! درود بر تو ای دعوت کننده خلق به سوی خدا و ای مظهر
آیات الهی! درود بر تو ای واسطه خدا و حافظ و نگهبان دینش ! درود بر تو ای جانشین خدا و یاری کننده حق ! درود بر تو ای حجت خدا و راهنمای خدا او ! درود بر تو ای طلاوت کننده و مفسر کتاب خدا ! درود بر تو در همه ساعات شب و روز ! درود بر تو ای وعده ضمانت
شده خدا ! درود بر تو ای پرچم افراشته ای رحمت گسترده حق !
سلام بر تو آنگاه که قیام کنی ! سلام بر تو آنگاه که بنشینی ! سلام بر تو آنگاه که رکوع و سجود کنی ! و سلام بر تو آنگاه که تهلیل و تکبیر گویی !
درود بر تو هنگامی که سپاس گویی و آمرزش گویی ! درود بر تو هنگامی که صبح
و شام کنی ! درود بر تو ای امام امین !
تو را گواه می گیرم و در محضرت شهادت می دهم که خدایی جز خدای یگانه نیست و شریکی ندارد . گواهی می دهم که محمد بنده و فرستاده خداست و علی ، امیر المومنان و حجت اوست و گواهی می دهم تو حجت خدا بر بندگان هستی . مولای من آنروز که
پیامبر فرمود : ((شعبان ماه من است)) کسی چه می دانست که نور وجود تو را در آینه جمال می بیند آن هنگام شاید رسول خدا بر ولایت جد مظلومت ابا عبدالله الحسین اشاره داشت که با خونش حیاتی دوباره به اسلام بخشید به ابوالفضل که پرچم دار سپاه حیات بخش حسین شد و به زین العابدین که زیر بار ستم و پای در زنجیر ، پرچم خونین ولایت را بر دوش کشید و سرانجام این امانت الهی دست به دست از امامان معصوم (ع) به دست پاک تو سپرده شد .
اینک ای مولای من ! قرنها است که منتظرانت ندبه می کنند که کجاست آن احیا کننده آثار و نشانه های دین ؟ کجاست آن عزت دهنده دوستان و خوار کننده دشمنان ؟ کجاست آن درگاه خدا که از آن در وارد شوند ؟ کجاست آن نماینده خدا که به سوی او رو کنند ؟ کجاست آن وسیله پیوند میان زمین و اسمان ؟ کجاست صاحب روز پیروزی و بر افرازنده
پرچم هدایت ؟ کجاست جوینده خون پاک پیغمبران و زاده پیغمبران ؟ کجاست آن
جوینده خون شهید کربلا ؟
آقای من ! قرنهاست که مشتاقان وصالت هر بامداد دعای عهد را نجوا می کنند که : ((خدایا ! آن چهره زیبا و ارجمند ، آن پیشانی درخشان و نورانی را به من بنما و سرمه دیدارش را به یک نگاه بر دیده ام بکش و در فرجش شتاب کن و ظهورش را آسان گردان !
مولای من اگر چه منتظران مقدمت در انتظار ظهورت مادام الغوث ، العجل ،
زمزمه می کنند ؛ اما دلخوش دارند که مشمول دعای تو باشند در آنچه تو از خدا برایشان
می خواهی از خیر و برکت و رحمت .
فصل اول :
مهدویت ، انتظار
تو میآیی و واژهی خاکستری انتظار از لغتنامهها زدوده خواهد شد و سبزی حضور سبز تو، جهانی را سبز خواهد کرد.
انتظار، واژه ای آشناست در اغلب مذاهب موجود در دنیای امروز. واژهای که گاه در سختترین شرایط، دراندیشه مردان و زنانی نقش بسته است که دلخسته و ناامید از ظلم و جور و ستم موجود، چشم بسوی آسمان دوخته و طلب یاری و مدد از او کردهاند. شکی در این مطلب نیست که جامعه شیعه، بیشترین بحث را در این خصوص داشته است و خواهد داشت و بیشترین اعتقاد در میان جوامع مذهبی دنیای امروزی، در اختیار این گروه مذهبی میباشد.
انتظار را گفتهاند که سنتز تضاد بین «واقعیت» و «حقیقت» است. «واقعیت» یعنی آنچه هست و «حقیقت» یعنی آنچه نیست ولی باید باشد. گفتهاند که انتظار، کوبیدن جاده «آنچه هست» تا «آنچه باید باشد».
انتظار برای تحقق حکومت واحد جهانی، در میان شیعیان؛ بویژه مردم ایران اندیشهای کاملاً مأنوس، آشنا و جا افتاده است و شواهد تاریخی و نمودهای اعتقادی و فرهنگی نشان میدهد که این تفکر با زندگی و سنتهای روزمره اجتماعی مردم این سامان آمیخته شده است. مردمی که بی صبرانه منتظر آمدن منجی خود هستند تا در زیر سایه اقتدار و قدرت او، حکومت اسلام تشکیل دهند. حکومتی که بیشک بساط ظلم و ستم متجاوزان به حریم امن الهی را در هم خواهد کوبید و جهان را تقدیم طالبان اصلی آن خواهد نمود. چرا که بشارت و وعدة آن را در قرآن خواندهاند که:
« و نرید انّ منّ علی الّذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم الائمه و نجعلهم الوارثون »
این که مستضعفین در انتظار روزی هستند که بساط ظلم و جور را برچینند، شاید یکی از مهمترین دغدغهها و نگرانیهای استکبار جهانی و در راس هرم آن، صهیونیزم بینالملل است.
تعابیر بسیار بلندی از همه انبیاء از ازل تا خاتم (ص) راجع به حضرت حجت (ع) رسیده و تقریباً جزء اجتماعیترین موضوعات، بین همة ادیان الهی و ابراهیمی بشارت موعود و وعدة منجی است و همه گفتهاند که کار نیمه تمام انبیاء (ع) و ادیان به دست این مرد بزرگ کامل خواهد شد. گفتهاند که بزرگترین تکلیف تاریخ کار بزرگترین مرد تاریخ است. حتی مکاتبی که الوهیت زدایی و الهیت زدایی شدهاند باز به نوعی و به نحوی به این مسئله اندیشیدهاند و گر چه نام ایشان را نبردهاند، اما همه بشارت ایشان را دادهاند و حتی مکاتب الحادی همچون مارکسیسم نتوانستهاند به مسئلة آخرالزمان بیتفاوت بمانند. بودیزم، مسیحیت و یهودیت نیز که غالب بشریت را زیر پوشش دارند در این خصوص وعده دادهاند.
البته اندیشهای که به نام مهدویت تعبیر میکنیم در سایر ادیان به اسمهای گوناگونی مورد توجه قرار گرفته است. هر چند بدیهی است که گوناگونی تعابیر و متفاوت بودن تنها در اسم است. چرا که اگر ادیان را دقیق و همه جانبه مطالعه کنیم، درمییابیم که اختلافات یاد شده صرفاً اسمی و لفظی است و چیزی که به نام وجه اشتراک ادیان مطرح شده بسیار عمیق و دارای استحکام است. تعبیر قرآن از این وجه مشترک در مصداق بودن ادیان بر یکدیگر است . که در پدیدههای گوناگون به یک زبان سخن گفتهاند .
در بین بودائیان، زرتشتیان، یهودیان و مسیحیان از منجی به نامهای گوناگون یاد شده است. البته این بحث مربوط به دوره خاصی نبوده بلکه اعتقاد به چنین پدیدهای در طول تاریخ، تأثیرگذاری خاصی در هویت، فرهنگ و تحولات اجتماعی نیز داشته است که همین نیز موجب گسترده بودن این اعتقاد شده است .
در اسلام اعتقاد به امام مهدی(عج)شرایطی با عنوان انتظار و یا دوران پیش از ظهور را فراهم کرده است که خود بستر و زمینهساز بسیاری از تحولات است و همینطور در دین مسیح اعتقاد به بازگشت حضرت عیسی در استمرار تعالیم آسمانی مسیح تأثیر داشته است. در دین یهود اعتقاد به سرانجام عالم، هر چند با برخی مسائل پیچیده درآمیخته است که صرفاً نمیتوان آن را اعتقادی ارزیابی کرد، لکن همین مسئله موجب پیدایش تئوریهای گوناگونی شده است در آئین زرتشت «سوشیانت» همان منجی و نجاتدهنده جهان آخرالزمان است که در فرهنگ و ادب و رسوم زرتشتی ادبیات خاص خود را زمینهسازی کرده است و….
در دین بودا نظریهای وجود دارد که به بودای آینده معروف است این تعبیر مفهوم تکاملی از بوداست که در درجه اشراق الهی به مرتبت بالایی رسیده و مظهر نور حق شده است. این وجود بودایی هم زنده است و هم روزی خواهد آمد تا به رسالت خود عمل کند. در آئین بودیزم این یک نظریه مهم و همچنین به لحاظ ناظر بودن به سرانجام و آخرالزمان دارای اهمیت ویژهای است در واقع بودای آخر و در عین حال آخرین بودا است که بودائیان از آن به «گواتمابودی شکیامونی» نام میبرند.
بودائیان میگویندکه در دین خود چهار حقیقت شریف دارند که آخرین بودا به همه آنها میرسد. گامهای او بسیار وسیع و فراگیر خواهد بود و تحت تاثیر پدیدههای جهانی نیست و جامع همه خیرات است. بنابراین اگر در این محورهای مطرح شده دقیق توجه کنیم ویژگی منجی بودائی را نیز شبیه با منجی شیعه و حتی سایر ادبیان خواهیم یافت.
به همین شکل در مکتبهایی همچون مارکسیست عقیده بر این است که تفکر آیندهنگری در انسانی ترسیم شده است غیر از انسان موجود در روزگار کنونی. «میگویند نخستین انسان اخلاقی، در دورهای خاص ظاهر خواهد شد که متعلق به آینده است.» در اندیشه اگزیستانسیالیستها، اندیشههای وجودگرا، فلسفههای وجودگرا که بعدها به هیدگر و گادامر و دیگران گره میخورد، معتقد هستند که بالاخره نمیتوان به آینده فکر نکرد. حالا این اندیشهها هر چند افقهای متفاوتی دارند، لکن در تبار به مسیحیت برمیگردند.
مهدویت در اسلام نیز مبتنی بر اصول و دلایل خاص است. وجود جور و ستم، رسیدن به جامعه ایدهآل در زمینههای گوناگون، فراهم شدن اجرای عدالت و رشد رفاه بطور مساوی، مسائلی است که در اسلام مورد بحث قرار گرفته است.
آنچه که اعتقاد به مهدویت در اسلام را با سایر ادیان و مکاتب جدا ساخته است نگاه پویا و مستمر به ولایت الهی است که در نظام هدفمند خلقت از عصر آدم تا عصر کنونی ترسیم شده است.
یکی از مباحثی که میتوان پیرامون مهدویت مطرح کرد تقسیم آن به مهدویت عامه و خاصه است. بعبارت دیگر مهدویت را هم میتوان مانند نبوت در دو مرحله بحث نمود؛ چنانچه مباحث پیرامون اصل وجوب نبوت و ضرورت نصب ارسال رسل و صفات نبی و خصوصیات او در این مرحله بحث میشود. در نبوت خاصه بحث درباره شخص نبی و پیام آور است.
مباحث مربوط به مهدویت را هم میتوان به مباحث مربوط به مهدویت عامه و خاصه تقسیم نمود. در مهدویت عامه مباحثی که مربوط به اصل مهدویت و نجات بشر توسط یک منجی است مطرح میشود و در مهدویت خاصه از مهدی موعود مسائل مربوط به آن بحث میشود. مباحث مربوط به مهدویت عامه را میتوان مانند مباحث مربوط به نبوت عامه از آن جهت که سخن از فعل خداست و فلسفه نیز متکفل بحث از افعال خدا بوده، فلسفی به حساب آورد.اگر چه به نظر میرسد در فلسفه چنین بحثی مطرح نشده باشد.
اما درهر صورت زمینه طرح آن به عنوان موضوعات فلسفی وجود دارد واگر در خلال آن، مباحث مربوط به مهدویت عامه را نیز مطرح کند شایسته و بایسته است، برای مثال، اثبات اصل مهدویت که، با تجربه مشاهده میکنیم، حقیقتی است که در طول تاریخ بشریت وجود داشته است و هیچ جامعهای نیست که تجربه انتظار منجی در آن یافت نشود.
موضوع دیگر این است که میتوان با ضمیمه کردن مهدویت به مسئله انتظار،اثبات اصل مهدویت را نتیجه گرفت و انتظار که یک حقیقت اضافی بوده و بدون تحقق طرفین وجودش تحققپذیر نیست با نگرش دیگر مطالعه کرد.
زیرا منتظر و منتظر دو مفهومی هستند که هماهنگی در وجود و عدم و قوه و فعل دارند. واگر یکی از این دو بالفعل باشد، یعنی اکنون موجود باشد، وجود دیگری نیز بالفعل بوده و وجود خواهد داشت. با توجه به این که عنوان منتظر تحقق فعلی داشته و الان موجود است، پس باید وجود شخص منتظر نیز فعلی بوده در حال حاضر تحقق پیدا کند .
در روایات از حضرت مهدی(ع) تعبیر به بهار روزگاران شده است وجزء سلامهایی که به محضر حضرت میشود آوردهاند : «السلام علی ربیع الانام و نضره الایام»
درود بر بهار بشریت، بهاران تاریخ و طراوت روزگاران.
فصل دوم :
مهدویت و جهانی شدن
اولین مسئلهای که مطرح میشود این است که ایا اندیشه اسلامی، جهانی بودن و جهانی شدن را اقتضاء دارد یا خیر؟ چرا که اگر، اندیشه حکومت جهانی را نتوانیم از درون اندیشه اسلامی استخراج کنیم، طبیعتاً بحث، در سطح حکومت جهانی امام مهدی هم دچار مشکل خواهد شد. چون تا کنون چنین حکومتی تشکیل نشده است. خود حکومت رسول گرامی اسلام نیز جهانی نبوده و همین طور سایر امپراطوریهایی که بعدها به نام اسلام شکل گرفتهاند، به چنین شرایطی دست نیافتهاند، بنابراین اگر ادعا میکنیم که وقوع این واقعه در آینده قطعی و حتمی است باید معنای آنرا به گونهای
تشریح ساخت.
باید به ذهنیتها و پرسشهایی که میتواند از مبانی و دلایل آن پرسش کند پاسخ گفت.
در تفکر اسلامی حکومت یک ابزار است و چیزی که آنرا ارزشمند میسازد، هدفمند بودن و قرار گرفتن در مسیر تعالی و رشد است. حضرت امیرالمؤمنین (ع) فرمودهاند: «اگر نتوانم حق مظلومی را از ظالمی بستانم، این حکومت ـ در واقع ـ برای من از کمارزشترین چیزها خواهد بود.
حال این بحث با این نگرش که حکومت اصالت ندارد و ابزار است، و به دنبال خود این پرسش را مطرح میکند که آیا حضرت حجت(ع) که ظهور میکنند، حکومت جهانی تشکیل میدهند و با این که دغدغه ایشان ارائه یک جامعه صالح و شایسته است؟ اگر چه این هدف بدون تاسیس حکومت جهانی هم فراهم شود در هر صورت این یک بحث جدی است که متأثر از نظریه مارکسیستهاست که ادعا میکنند آینده تاریخ، آینده حذف دولتها خواهد بود. همین طور که در برخی از تئوریها لیبرال مسلک هم مطرح شده که آنها یکسری انجمنها را جایگزین دولتها میکنند. در میان متفکرین اسلامی هم کسانی را داریم که به جای حکومت، مدیریت را مطرح میکنند.
اما اعتقاد ما این است که در پایان تاریخ، شیعه حکومت جهانی تشکیل میدهد، یعنی بودن حکومت جهانی را قطعی میداند و اگر هم روی جامعه صالح تأکید میکند، آن را از طریق حکومت مصلح میداند. پیامبر اسلام فرمودند: «حتی اگر یک روز هم از عمر دنیا باقی مانده باشد کسی از فرزندان من ظهور خواهد کرد و حکومت تشکیل خواهد داد.»
در روایتی تعبیر به «یبلغ سلطانه المشرق و المغرب» آمده است و همین میتواند اشارهای به جهانی بودن حکومت امام مهدی(ع) باشد.
حال پیش از اینکه حکومت را معنا کنیم اشارهای به مفهوم دولت داریم. دولت یعنی موجودی که از اقتدار عام و فراگیر برخوردار است. و مقررات آمرانه دارد. قدرت در شکل اجبارآمیز آن فقط و فقط در اختیار دولت است. و افراد بصورت غیر ارادی عضو دولتها میشوند.
اما معنی و مفهوم حکومت جهانی چیست؟ این خود بحث جداگانهای را میطلبد. آنچه که روایتهای ما میگویند حکومت جهانی که اسلام بویژه تشیع آن را در استمرار امام و ولایت پیجویی میکنند، قطعاً جدا از عدالت و امنیت و ستیز با استکبار و طاغوت نیست. هر چند برخی اصرار دارند که ما مسئلة مهدویت و انتظار را جدا از سیر طبیعی و روند طولی جهانی پیشبینی نکنیم. اما پرسش درباره این که در حکومت جهانی امام، تکلیف مرزها چه میشود. در یک کلام کوتاه میتوان گفت که مسلماً آنچه در اسلام مطرح شده، مرز عقیدتی است نه مرز جغرافیایی و سرانجام نیز جوامع اسلامی به همین سمت خواهند رفت. و این مسئله در دوران حکومت امام مهدی نیز بیشتر مورد توجه است.
فلذا به همین جهت نیز گفته شده است که درعصر حکومت امام مهدی، بحثهایی چون روابط بینالملل و حقوق بینالملل، بدین گونه که اکنون مطرح شده است تحقق نخواهد داشت.
با این همه، بحث تئوری مدینه فاضله نیز در ابعاد گسترده و در زوایای گوناگون در خور تحقیق و گفتگو میباشد .
لکن بحث دیگری که در اینجا پیش میآید، تفاوت حکومت مهدویت با بحث
جهانی شدن امروزیست .
در این خصوص باید گفت که: جهانی شدن نظریهای است که درون گفتمان علوم به طور کلی و گفتمان علوم اجتماعی مدرن ـ بطور خاص ـ پروریده شده تا جایگزین نظریههای قبلی این علوم، یعنی نوسازی، توسعه، دنیوی شدن و نظایر اینها گردد . اساس گفتمان سکولار یا دنیاگرایانه است که پس از جایگزینی، تحولات اجتماعی و معنادار کردن تاریخ را بر عهده گرفته است. به عبارت دیگر نظریه جهانی شدن به عنوان نظریهای در چارچوب گفتمان تجدد، از قسم فلسفههای تاریخ قرن هجدهم و نوزدهم میلادی است. و فلسفه تاریخ تجدد، صورت دنیوی فلسفه تاریخ دینی است که مشخصههای آن در نظریه جهانی شدن نیز به خوبی ظاهر است. در واقع تبدیل نقطة موعود دینی به نقطهای درون دنیایی است.
بر اساس نظریه دنیاگرایانه جهانی شدن، چنین تصور میشود که جهانی شدن وضعیتی است که گویی تاریخ بشری بالضروره در حال سیر به سوی آن است. در حالیکه در نظریه دینی آن، یعنی مهدویت، جهانی شدن یا برپایی حکومت جهانی حضرت مهدی وعدهای الهی است نه یک ضرورت که از دل تاریخ بیرون آمده باشد. بر همین اساس، از مد نظر دینی هیچ امکانی برای پیشگویی و تعیین زمان و نحوة تحقق این وعده وجود ندارد. اما در نظریه جهانی شدن امکان محاسبه و ارزیابی بر اساس دادههای تجربی و تاریخی وجود دارد.
همچنین در جهانی شدن ادعا میشود که رخدادها و حوادث تاریخی، از وقوع تحولی عظیم و جهانی در آیندة نزدیک یا دور خبر میدهند در حالی که در نظریه مهدویت، هر گونه تعیین زمان، نهی شده است .
آنچه که پیش از هر چیزی ماهیت قیام مهدی را از نظریه جهانی شدن به عنوان پیامد ضروری و طبیعی یک سلسله حوادث تاریخی متمایز میکند، آن دسته از احادیثی است که وقوع آنرا تردید ناپذیر میسازد و بر قطعی بودن آن تأکید میکند :
«اگر از عمر دنیا حتی یک روز باقی مانده باشد، خداوند آنرا طولانی مینماید تا مهدی(عج) قیام کند.»
چنین تعابیری از یک طرف قطعیت این رخداد را میرساند و از سوی دیگر آن را به عنوان یک حادثه خارج از شرایط عادی و طبیعی نشان میدهد. بدین معنا که ـ در واقع ـ این ضرورت تاریخی نیست که وقوع چنین حادثهای را قطعی میکند؛ بلکه ضرورت آن، ناشی از اراده الهی است که در صورت لزوم، ضرورت تاریخی را نیز بر هم خواهد زد.
مسئله دیگری که تقابل نظریه جهانی شدن را با نظریه مهدویت تبیین میسازد، این است که جهانی شدن به عنوان یک تحول هر چند میمون و مبارک ـ که در مسیر و ادامه یک سری تطورات تاریخی و از منظر نظریه دنیاگرایانه پدید آمده ـ رابطهای کاملاً مثبت با تحولات تاریخی پیش از خود دارد و در واقع نقطه کامل و نهایی تاریخ است. در حالی که نظریه مهدویت، حکومت جهانی مهدی، با رخدادها و اوضاع پیش از خود رابطهای سلبی دارد.
ذکر این نکته ضروری است که در این نوشته به دنبال ارائة تمام شیوهها و روشهای دشمن در قابل مسئلة انتظار و مهدیباوری نیستیم. بلکه هدف ما اعلام جدی بودن مبارزه دشمنان با مقوله مهدویت است تا در پرتو آن به شیوهها و روشهای دقیقتر بیندیشیم و بدون سهلانگاری در آن، تامل بیشتری کنیم. «تا در نقطة مقابل تلاش دشمن در جهت اعتماد و عمل و تبلیغ و تبیین حقیقت مهدویت ، حرکت کنیم.»
نهرو میگوید: « در دنیائی که پر از کشمکش و نفرت و خشونت است، اعتقاد بستن به سرنوشت انسان، ضروریتر از هر زمان دیگر است … هر گاه آیندهای که ما برای آن کار میکنیم، سرشار از امید برای بشریت باشد نابسامانیهای دنیوی کنونی چندان اهمیتی ندارد و کار کردن برای آن آینده دارای حقانیت است.»
گوستالوبون میگوید: «بزرگترین خدمتگزاران عالم بشریت همان اشخاصی هستند که توانستند بشر را امیدوار نگه دارند.»
آری اگر امید به آینده و انتظار، از جامعه بشری رخت بربندد، زندگی دیگر هیچ مفهومی نخواهد داشت، حرکت و انتظار در کنار هم بوده و از هم جدا نمیشود. انتظار علت حرکت و تحرکبخش است.
ثمرات مهدی باوری
حال با این توضیحات به آثار و پیامدهای انتظار منجی مصلح و مهدی باوری میپردازیم تا در پرتو آن، علل ستیز دشمنان روشن گردد. پیامدهای انتظار فرج و چشم به راه مصلح جهانی بودن علاوه بر عدم یاس و ناامیدی: 1ـ خودسازی فردی و اجتماعی است. 2ـ منحل شدن فساد محیط
3ـ پایداری در برابر رهبرهای فاسد و مبارزه با فساد 4 نپذیرفتن ستم است.
و بالاخره این که ایمان و اعتقاد به امام زمان (ع) مانع از تسلیم شدن است و ملتهای با ایمان که حضور قلب عالم امکان را در میان خود احساس میکنند، از حضور او، امید و نشاط میگیرند و برای مجد و عظمت اسلام مبارزه و مجاهدت میکنند.
جیمزدار مستر میگوید: «قومی چنین را (که هر لحظه منتظر ظهور است) … میتوان کشتار کرد، اما مطیع نمیتوان ساخت.»
«آرنولدتویبی» مورخ انگلیسی میگوید: اگر ما بخواهیم بخوبی سیر تحولات تاریخ بشر را نگاه کنیم بجای اینکه به قومیتها، دولتها و مناطق جغرافیایی نگاه کنیم باید به تمدنها نظر بیفکنیم. و رشد تمدنها را مورد بررسی قرار دهیم. او میگوید دو تمدن بزرگی که بخش اصلی و کلیدی را در رشد و تحولات تاریخ بشریت بر عهده داشتهاند عبارتند از تمدن غرب و تمدن شرق. که رقابت و تعارض وچالش و درگیری میان این دو تمدن زمینه اصلی رشد بشریت را فراهم آورده است.
در دورانی که افلاطون، ارسطو و سقراط و سایر اندیشمندان یونانی در اوج تفکرات و اندیشه جهانی بودند، شرق در حالت خفته بود و چیزی برای ارائه دادن نداشت. ولی زمانی رسید که با ظهور اسلام در سال 650 میلادی به تدریج آن تمدن یونانی نزول کرد و تمدن شرق، اسلام اوج گرفت. دورانی که بغداد، اسکندرن، اندلس در اوج شکوفایی بودند، اروپا در خواب بود و باز میگوید رنسانس تغییر و چرخشی دیگر را بوجود آورد. یعنی رنسانس منتهی به این شد که اروپا از خواب غفلت بیدار شود و بتواند به سرعت به جایگاه قبلی خودش که در دوران یونان باستان داشت برگردد. و شرق و مسلمانها عقبنشینی کردند. اما در عین حال این اهمیت نیز از دید صاحبنظران غربی پنهان نمانده است که اگر مستضعفان آگاه بر ضد سلسله غرب به شورش برخیزند، این خفته دوباره با کمک این شورش ممکن است در برانگیختن روحیه اسلامی خواهی موثر باشد. و چنانچه وضع کنونی بشر به جنگ نژادی منجر شود، اسلام ممکن است بار دیگر برای ایفای نقش تاریخی خود قیام کند.
میگوید برخورد و درگیری تمدن غرب و شرق همواره این حالت را داشته است و در آینده نیز خواهد داشت. یک تمدن در حضیض ذلت است ودیگری در اوج قدرت و برعکس. البته در یک مقطعی این سیر نزولی را پیدا میکند و دیگری سیر صعودی. و این نقاط بسیار مهم هستند که در تاریخ به آن نقطه عطف میگویند که این نقطه عطف، نقطة درگیری است. سال 650 میلادی و ظهور اسلام یک نقطة عطف است و رنسانس یک نقطة عطف دیگر. حال باید دید که نقطه عطف بعدی مربوط به ظهور منجی عالم، حضرت موعود خواهد بود یا خیر. ((بی شک نباید تردید داشت که اولین جرقه و اولین زنگ خطر برای تمدن غرب و فرهنگ غربی با پیروزی انقلاب اسلامی به صدا درآمد. چرا که اولین ضربهای که زده شد، نظام دو قطبی حاکم بر جهان آنروز را بیمعنی کرد. نشان داد که هسته قدرت ـ ضرورتاً ـ قدرت مادی نیست بلکه قدرت ایمان و جهاد و شهادت هم میتواند حرف اول را بزند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی غربیها و بخصوص صهیونیست بینالملل به طور جدی متوجه این خطر شدند. شما شاهدید که هشدارهای دولتمردان غربی همه از خطر بیداری و قدرت اسلام است که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی مرتب تکرار میشود. و جالب است بدانید که این ابزار قدرت، یعنی بیداری ملتها و رویکرد به هویت قدرتی نیست که بر آن با آن مقابله کرد و یا به کنترل درآورد .))1
فصل سوم :
صهیونیزم در تقابل با مهدویت
در این بخش از مقاله به طور اختصار شیوههای دشمن در ستیز با ایدة مهدویت و انتظار را مطرح مینمائیم. شیوههایی که هر کدام خود مستلزم پشتوانههای قدرتمند مادی و معنوی می باشد که توسط صهیونیزم تغذیه شده و هدایت میشود.
این شیوهها را میتوان به 4 بخش تقسیم نمود.
1ـ انکار
2ـ تحریف
3ـ تخریب
4ـ جایگزینی
با این توضیحات، طبیعی است که دشمنان مسئلة مهدویت را در تقابل خویش بدانند و در مقابل آن صفآرایی کنند.
الف انکار مهدویت
منظور از انکار مقوله مهدویت و انتظار این است که آن را مقوله وارداتی و برگرفته از دیگران و پیامد نابسامانیها و مشکلات معرفی کنند.
بعنوان نمونه مطالب چند دایره المعارف غربی را در این خصوص مطرح مینماییم:
1ـ در دائرة المعارف بریتانیکا، در واژه مهدی و اسلام و زرتشت آمده است:
اسلام دینی نیست که در آن ظهوری انتظار برود و جایی برای مسیج نجاتبخش در آن وجود ندارد و این مسئله (مهدویت) به طور تدریجی و شاید تحت تأثیر مسیحیت مطرح شده است.
2ـ در دائره المعارف دین و اخلاق، مارگلییوت (اسلام شناسی بزرگ اروپایی) در مقاله خود دربارة مهدی (ع) در سال 1915، این تفکر را وارداتی و برگرفته از یهود و مسیحیت تلقی میکند.
3ـ موسوعة المورد (منیر بعلبکی) در زیر واژة «مهدی المنتظر» آورده: «در قرآن و در روایات نبوی، هیچ اشارهای به مهدی نشده است.»
پس از این دائره المعارفها افراد دیگری نیز اگر نگوییم مغرضانه، لااقل با عدم تحقیق کافی، مسئله را زیر سؤال بردهاند.
عبدالقاهر بغدادی (420هـق.1037میلادی) نظریه مهدویت را نظریه عاریتی از یهود دانسته و بر این افسانه پافشاری میکند که شیعه و عقاید آن، برگرفته از عبداللهبن سبای یهودی است. گفتنی است که وجود خارجی عبدالله بنسبا، از نظر تاریخی و روایی، مخدوش و ساختة دروغپردازان و روایت سازان حرفهای است، تا چه رسد به این که منشأ شیعه و معتقدانی چون آن باشد.
ابن خلدون نیز با بررسی فقط بیست و سه حدیث از انبوه احادث و نقد نوزده حدیث، مسئله مهدویت را بیپایه میداند.
مارگلییوت میگوید: درگیری و آتش جنگ در میان یک نسل واحد، پس از وفات پیامبر(ص) و درهمی و آشفتگی جهان اسلام که بر اثر اختلافات آنان با هم روی داد، موجب اقتباس تفکر ظهور برخی از یهود و مسیحیت گردید که به ترتیب در انتظار ظهور و بازگشت مسیح به سر میبرند.
برناردلوئیس در مقاله خود به نام شیعه در تاریخ اسلام در کنفرانس تلآویو میگوید:
سرکوبی بسیاری از قیامها و ناپدید شدن رهبران آنها، باعث ظهور ویژگی دیگری دردکترین شیعه شده و موضوعات و مسایلی مانند مسئله غیبت و رجعت رهبر شیعیان، حضرت مهدی(عج) آخرین امام شیعیان به وجود آمد.
ب) تحریف
دشمن با کار کردن بر روی مطالب حقیقی و واقعی آنرا خراب و معنای آن را عوض کرده و در ذهنها به صورت دیگری جا میاندازد. این حرکت آنان، میتواند این موتور حرکت را به یک داروی مخرب و خوابآور تبدیل نماید.
مقام معظم رهبری میفرمایند:
بنده سندی دیدم که در آن بزرگان و فرماندهان استعمار، توصیه میکنند که ما باید کاری کنیم که این عقیده به مهدویت به تدریج از بین مردم زایل شود. آنها وقتی نتوانستند این عقیده را از مردم بگیرند، سعی میکنند آنرا در ذهن مردم خراب کنند. خراب کردن این عقیده به چه
صورت است؟ به این صورت میگویند:
«خوب آقا میآید و همه کارها را درست میکند»ّ این خراب کردن عقیده است این تبدیل کردن موتور متحرک، به یک چوب لای چرخ است. تبدیل یک داروی مقوی به یک داروی مخدر و خوابآور است.
تبدیل مقوله انتظار مهدی(ع) که آثار و پیامدهای بسیار شگرفت و معجزهآسا و مثبتی دارد. به انتظار منفی و تلخ و ناگوار و این نگرش به انتظار که امر به معروف و نهی از منکر نکردن و سر در جیب خود فرو بردن و هیچ تکلیفی در مقابل دیگران و جامعه برای خود قایل نبودن و یا حتی امر به معروف و نهی از منکر را مخالف انتظار قلمداد کردن و بدتر ، وظیفه منتظر را دامن زدن به فساد و تباهیها دانستن و هر گونه حرکت و قیامی را قبل از ظهور حضرت باطل و مخالف دوران انتظار دانستن از دستاوردهای حرکت دشمن در جهت تحریف مهدویت است. حضرت امام(ره) به طور معضل پنج دیدگاه درباره انتظار را مطرح و به نقد یکایک میپردازد و در پایان، نظریه صحیح (آمادگی و قیام به قدر استطاعت) را ذکر میکند.
آری به دنبال چنین تحریفهایی افرادی چون ابن تیمیه، درگذشته و افرادی مانند نکوتن، و لهوسن، پرکلیمن، دونالدسن، شریعت سنگلجی، کسروی و بالاخره سلمان رشدی و احمدالمکاتب و … و جریانات و افراد دیگری که به هر نام به دین و شیعه میتازند و آن را مورد تردید و تشکیک قرار داده و در آن ایجاد شبهه میکنند، مورد حمایت جدی صهیونیزم قرار گرفته و نظرشان علمی
قلمداد میشود .
ابن تیمیه میگوید: «انتظار در زمان غیبت امام عصر، ضعف و سستی در امور و بی تفاوتی در برابر مفاسد اجتماعی و همه چیز را به امید آینده واگذار کردن و اصلاح امو ر را به عهده امام زمان(ع) گذاردن است.»
کسروی میگوید: «داستان امام ناپیدا … زیانهایی را نیز به زندگانی دارد … پس ماندن توده، چیرگی بیگانگان، ناتوانی دولت، نابسامانی کشور … به هر زبونی، تن درمیدهند و یوغ بیگانگان را به گردن میگیرند، چرا که مبادا دستگاه امام ناپیدا به هم بخورد.»
مارکسیستها میگویند: «مذهب، تفکرات خرافی را در بین انسانها رواج داد، چنین تبلیغ میکند که در زندگی فعلی باید به شرایط تمکین کرده و قانع بود …»
اما باید گفت که امروز هر نفسی، هر حنجرهای که برای نامید کردن مردم بدمد، در اختیار دشمن است. چه خودش بداند، چه خودش نداند هر قلمی که کلمهای در جهت نامید و مأیوس کردن مردم روی کاغذ بیاورد، این قلم متعلق به دشمن است. چه صاحب این قلم بداند، چه نداند دشمن از او استفاده میکند.
ج) تخریب
شگرد دیگر دشمن، حمله ناجوانمردانه و نفرتزایی در مقابل جریان مهدوی، با ژستهای علمی و هنری است. صهیونیزم برنامههای کوتاهمدت طولانی مدت زیادی دارد:
1ـ نیروسازی برای صفوف خود با خطر جلوه دادن جریان مهدویت.
2ـ ایجاد شک و تردید و تنفر در افراد به ویژه معتقدان به مهدویت
3ـ برنامهریزی برای نسل آینده برای ایجاد تنفر در آنان که این مسئله شامل معتقدان به مهدویت هم میشود.
بعنوان نمونه به چند مورد اشاره میکنیم:
1ـ فیلم «پیشگوییهای نوستراداموس» یا «مردی که آینده را دید» نمونهای است که هر سه هدف، و بیشتر دو هدف نخست را دنبال میکند. در این فیلم که توسط کمپانی «گلدن مایر» صددرصد صهیونیستی ساخته شده است، با تحریف و برداشت خاصی از پیشگوییهای نوستراداموس که در قالب اشعاری رمزآمیز بیان شده است. چهره امام زمان (ع) را چهرهای خشن و بسیار مخرب و وحشتزا معرفی میکند.
این فیلم، ایشان را سومین ضد مسیح نامیده است و با مقدمهچینی که از واقعی بودن و محقق شدن پیشگوییهای دیگر نوستراداموس ارائه داده است، مخاطب را به این باور رسانده که هر آنچه این پیشگو میگوید محقق خواهد شد.
فیلم پیشگویی های نوستراداموس، نمونه کوچکی است از صدها فیلم و سریال که هالیود عهده دار ساخت و نقش هنرمندانه آن است تا حقیقت را به گونهای که خود میخواهند تفسیر کنند و آینده را آنچنان که با امیالشان سازگار است تغییر دهند.
2ـ نمونه دیگر بازی کامپیوتری «جهنم خلیج فارس» معروف به «یا مهدی»
The persian culf Inferno است این بازی عهدهدار هدف سوم است یعنی برنامهریزی برای نسل آینده و ایجاد تنفر در میان آنان. بدین صورت که کودک به جای قهرمانبازی که فردی آمریکایی است، قرار میگیرد و باید با کشتن مسلمانان که با صدای نفرت آوری «الله اکبر» و «یا مهدی» میگویند، امتیاز به دست آورد و در نهایت به مراحل بالاتر برود و با غفلت از آنان کشته شده و امتیاز از دست میدهد و یا از بازی خارج میشود بنابر قضیه شرطی شدن «پاولف» کودک چنان میشود که با شنیدن الله اکبر و یا مهدی تیراندازی میکند و …
بالاخره در روح کودک بذر نفرت از این دو واژه کاشته میشود تا روزی استکبار بتواند از محصول آن فایده برد.
امروزه اینترنت و پایگاههای متفاوتی در دشمنی و ایجاد شک و تردید در مهدویت رخ نمودهاند که هر کدام خود با صرف میلیونها دلار از کیسة سرمایهداران صهیونیست، سعی در مخدوش نمودن واقعیت مهدویت دارند.
3ـ در بخش ادبیات نیز با ارائة کتب مختلف، د راین راه قدم گذاشتهاند، بعنوان نمونه به موضوع کتاب «در تدارک جنگ بزرگ» نوشته گریسهالسل میپردازیم.
((نویسنده این کتاب با افکار بنیادگرایانه مسیحی در ناحیهای در تگزاس آمریکا پرورش یافته است. بنیادگرایی مسیحی در گذشته به سلوک اخلاقی صحیح تکیه داشت ولی در دهههای گذشته صرفا سیاسی شده است. به بنیادگرایان لقب «تجدید حیات یافته» نیز داده شده است. آنها معتقدند تاریخ بشر در طی نبردی در آخرالزمان به نام نبرد «آرماگدون» به پایان میرسد و نقطه اوج آن ظهور دوباره مسیح است. پس از آن داوری نهایی درباره همه مردگان و زندگان انجام میشود.
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 28 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
دانلود مقاله صاحب زمان