باب اول : آداب و وظائف معلم و شاگرد
بخش اول : آداب و وظائف معلم و شاگرد نسبت به خود
(مطالب مربوط به آن ، ضمن شش امر، مورد گفتگو قرار میگیرد):
1- ضرورت و لزوم اخلاص و پاکسازى نیت
نخستین آداب و آئینهاى مربوط به معلم و شاگرد که باید (در امر تعلیم و تعلم ) به عنوان یک امر ضرورى و قطعى مورد توجه قرار گیرد این است که در پویائى از علم و یا بذل و اعطاء آن به دیگران ، داراى خلوص نیت باشند (یعنى باید معلم و شاگرد در مسیر تعلیم و تعلم در جهت هدفى الهى و انسانى گام بردارند، و هیچگونه شوائب انتفاعى و مادى را با این هدف الهى نیامیزند)؛ زیرا محور و کانون ارزش علم و رفتار هر کسى بر قصد و نیت است که اعمال و رفتار انسان گاهى همچون سفال و کوزه شکسته اى - فاقد ارزش و اعتبار مى شود. و گاهى نیز همین اعمال و رفتار در ظل نیت و جهت یابى ، و هدف گیرى درست و الهى ، همانند گوهرى گرانبها آنچنان داراى ارزش و اعتبار مى گردد که نمیتوان آنرا به علت گرانمایگى ، ارزیابى کرد. و گاهى نیز همین اعمال و رفتار، به خاطر هدف گیریهاى نادرست و غیرانسانى به صورت وزر و وبالى بر دوش انسان سنگینى کرده ، و برگه هاى جرم و گناه فزونترى بر صفحات پرونده اعمال سیاه او اضافه خواهد نمود، اگر چه این اعمال به صورت اعمال واجب و تکالیف حتمى الاجراء او باشد.
بنابراین لازم است که معلم و شاگرد در اعمال و کوششهاى خود صرفا خدا و طاعت از فرمان او و پیراستن خویش (از رذائل ) و ارشاد بندگان خدا به حقایق دین را منظور نهائى خود قرار دهند. آنها نباید در انجام وظائف خویش ، هدف دیگرى را در قصد و نیت خود راه دهند؛ یعنى نباید اغراض و هدفهاى دنیائى و نادرست و کم ارزشى را - که موجب لذت و خوارى و فرومایگى آنها نزد خدا، و باعث خشم او، و از دست دادن سعادت و نیکبختى جاوید سراى پسین ، و محرومیت از اجر و پاداش دائمى مى گردد - در مد نظر گیرند.
اینگونه اهداف و اغراض دنیائى و نادرست و کم ارزش ، عبارتند از: حب مال ، جاه طلبى ، نام جوئى و تشخص ، نمودیابى در میان اقران و همگنان ، برترى جوئى نسبت به همالان ، بالیدن نسبت به برادران ایمانى و امثال آنها از هدفهاى نادرستى (که همت انسانى را دستخوش ابتذال ساخته و انسان را به فرومایگى شخصیت سوق میدهند)، و مآلا اشخاص را به صورت ((زیانکارترین افرادى درمى آورد که مساعى و کوششهاى آنان در زندگى ، فاقد جهت یابى و آمیخته با گمراهى و سرگشتگى است و این چنین افرادى مى پندارند که رفتار و کار درستى را در پیش گرفته اند (130)
الف - رهنمودهاى قرآن کریم براى ایجاد اخلاص نیت :
آن عامل جامع و اساسى - که مى تواند اخلاص نیت را در رفتار انسان به ثمر رساند - تصفیه و پالایش درون و باطن از هر گونه آلایشها است . به این معنى که باید انسان سر و باطن خویش را از ملاحظه و توجه به غیر خدا - از طریق عبادت و بندگى او - پاکسازى کند. خداوند متعال در این باره مى فرماید:
(( ((فاعبدالله مخلصا له الدین الا لله الدین الخالص )) )) (131)
پس خداى را با خلوص نیت در آئین دارى ، بندگى کن ، هان اى انسان ! دین و آئین خالص و پاکیزه از آن خداى متعال و براى او است .
و یا اینکه مى فرماید:
(( ((و ما امروا الا لیعبدوا الله مخلصین له الدین حنفاء و یقیموا الصلوة و یؤ توا الزکوة و ذلک دین القیمة )) )) (132)
انسانها - صرفا - ماءمور و موظفند که خداى را با آمیزه اخلاص در دیندارى ، و درونى پالایش شده پرستش نمایند، و نماز را به پاى دارند و زکوة را بپردازند، - و این است دین و آئین استوار و پایدار و راه راست زندگى انسانى .
خداوند متعال (وصول به مقام سعادت و نیل به لطف و رحمت خویش را بر پایه توحید در عبادت و بندگى ، و تصفیه باطن استوار ساخته ، آنجا که ) مى فرماید:
(( ((فمن کان یرجوا لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعبادة ربه احدا)) )) (133)
آنکه براى وصول به لطف و رحمت پروردگارش امیدوار است باید رفتار شایسته اى را در پیش گیرد، و هیچ کس و هیچ چیز را در مسیر بندگى پروردگارش ، شریک و انباز او قرار ندهد.
گویند: این آیه درباره افرادى نازل شده است که در اعمال و رفتار خود، جویاى رضاى غیرخدا هستند، و براى جلب ستایش مردم به عبادت مى پردازند.
خداوند متعال (درباره محرومیت و ناکامى دنیاپرستان از لذات و نعماى اخروى ) مى فرماید:
(( ((من کان یرید حرث الآخرة نزد له فى حرثه ، و من کان یرید حرث الدنیا نؤ ته منها و ماله فى الآخرة من نصیب )) )) (134)
اگر کسى کوشش خویش را در تحصیل فراورده هاى اخروى مصروف دارد، ما به نفع او بر این فراورده ها مى افزائیم . و چنانچه هم و عنایت و اراده خود را در تحصیل فراورده هاى دنیوى محدود سازد، این هدف را براى او تاءمین مى کنیم ، ولى براى او از بهره هاى آخرت ، نصیبى نخواهد بود.
و نیز چنین مى فرماید:
(( ((من کان یرید العاجلة عجلنا له فیها ما نشاء لمن نرید، ثم جعلنا له جهنم یصلیها مذموما مدحورا)) )) (135)
اگر کسى دنیاى شتابنده و زودگذر را هدف زندگانى خود قرار دهد و فقط خواهان آن باشد، ما - بر حسب اراده و مشیت خویش - خواسته هاى او را با شتاب و سرعت برآورده مى سازیم ، ولى در بازپس ، آتش دوزخ را براى او آماده مى نمائیم تا با وضعى نکوهیده و حالتى سرافکنده و رانده شده به آن درآید و طعم تلخ آنرا بچشد.
باید معلم و شاگرد در قیام به شعائر اسلام و عمل به ظواهر احکام ، همواره پاى بند و مراقب باشند از قبیل : اقامه نمازهاى یومیه در مساجد به صورت جماعت ، و انجام آن در اوقات شریف و ساعات فضیلت اداء آن ، سلام و تحیت گرم و تواءم با آمیزه صمیمیت نسبت به تمام مردم - اعم از عالم و عامى - چه در آغازکردن به سلام و چه در پاسخ دادن به آن ، امر به معروف و نهى از منکر، صبر و تحمل آزار و رنج در طریق امر به معروف و نهى از منکر، و دعوت مردم به حق . آرى باید آنان از بذل جان در راه خدا دریغ نورزند و سراپاى وجود خود را در طریق رضاى خداوند قرار دهند و از سرزنش هیچ سرزنش گرى ، ترس و بیمى به دل خود راه ندهند. و در اداء چنین وظائف ، به پیامبر گرامى اسلام (صلى الله علیه و آله ) و سایرانبیاء (علیهم السلام ) تاءسى جویند، و یادآور رنجها و محنتهائى گردند که پیامبران الهى در طریق قیام به اوامر و تکالیف آسمانى ، دچار آنها گشتند.
معلم و شاگرد نباید در رفتار آشکار و نهان خویش ، صرفا به اعمالى که شرعا مباح و جایز است بسنده کنند. باید بکوشند که خود را با زیبنده ترین و کاملترین اعمال ظاهرى و باطنى بیارایند؛ زیرا علماء و دانشمندان - در نظر توده مردم - الگوهاى سازنده و سرمشقهائى هستند که آنانرا تحت تاءثیر قرار مى دهند. آنان به عنوان مرجع و مرکزى تلقى مى گردند که مردم را به سوى خویش جلب مى کنند.
علماء و دانشمندان ، حجتهاى خداوند متعال و ادله و برهانهاى او بر توده مردم مى باشند که گاهى براى فراگیرى راه و رسم زندگانى ، افرادى مراقب این علماء هستند که این علماء آنها را نمى بینند، و نیز افرادى از این علماء پیروى مى کنند و آنانرا الگوى خود قرار میدهد که این علماء از آنها آگاهى ندارند (یعنى افرادى آشنا و ناآشنا - که علماء و دانشمندان ، آنها را نه مى بینند و نه مى شناسند - پیرو دانشمندان بوده ، و رفتار و گفتار آنها را سرمشق قرار مى دهند).
بنابراین اگر عالم و دانشمند از نظر انتفاع و برخوردارى از علم و آگاهى خویش ، محروم و بیگانه باشد، قطعا دیگران در انتفاع و بهره گیرى از علم و دانش او، محرومتر و بیگانه ترند. به همین جهت لغزش عالم و دانشمند با توجه به مفاسدى که از این رهگذر بر آن مترتب است و زیان آن به توده مردم مى رسد - (هر چند که این لغزش ، اندک و ناچیز باشد) - عظیم و غیرقابل اغماض خواهد بود.
باید معلم و شاگرد به رفتار و خویهائى ستوده ، پاى بند و متخلق باشند، اخلاق و رفتارى که در شریعت اسلام بدآنها عنایت و توجه شده و تعالیم اسلامى ، مردم را بدآنها تشویق کرده است . عالم و دانشمند باید با خصلت هائى ستوده و شیوه ها و صفاتى پسندیده آراسته باشند تا از رهگذر آنها مراتب رضاى پروردگار را به خود جلب کنند، از قبیل : جود و سخاء، گشاده روئى (که نباید افراطآمیز بوده و از حد اعتدال فراتر رود)، فرونشاندن خشم ، بى آزار بودن ، تحمل آزار دیگران ، بردبارى ، پایمردى و مردانگى و احترام به افکار عمومى ؛ (البته در صورتى که این افکار صحیح و عاقلانه باشد)، تنزه و خوددارى از کسب هاى پست و فرومایه ، از خودگذشتگى ، کم توقع بودن و خوددارى از فزون جوئى ، انصاف ، عدم توقع انصاف از دیگران نسبت به خود (ترک انصاف طلبى )، سپاسدارى از اشخاص نیکوکار، کوشش در تاءمین حوائج مردم ، بذل جاه و مقام (در راه خدمات دینى و انسانى )، وساطت هاى انسانى (در حمایت از ضعفاء)، بذل لطف و محبت به تهى دستان و نیازمندان ، اظهار دوستى نسبت به همسایگان و خویشاوندان ، احسان به زیردستان ، احتراز از قهقهه و شوخى هاى مفرط، حفظ همبستگى با ترس و اندوه ، شکسته نفسى و فروتنى و خاموشى که خوف و خشیت را در چهره و رفتار و حرکات و سکنات و نطق و سکوت آنها نمایان سازد، به گونه اى که اگر نگاه کسى بدآنها افتد این نگاه ، یاد خدا را در دلش بیدار نماید. باید جهات ظاهرى و چهره رفتارشان ، حاکى از علم ، و نمایانگر التزام و همبستگى آنها با آئین هاى دینى - اعم از آداب قولى و عملى ظاهرى و باطنى - باشد.
به عنوان مثال : آنگاه که عالم و دانشمند و یا شاگرد و دانشجو به تلاوت قرآن مشغول مى گردند (آداب قولى ) نباید تلاوت آنها (در چهارچوب قرائت و خواندن محض ، محدود باشد؛ بلکه ) در معانى قرآن بیندیشند: (آداب باطنى )، و به اوامر و دستورات قرآن عمل کنند، و از منهیات و محرمات قرآن عملا ابراز انزجار نمایند. آنگاه که در خلال آیات با وعده و وعید (و بشارت و تهدید) مواجه گشتند به سرعت از آن عبور نکنند؛ بلکه با درنگهاى اندیشمندانه خود درباره آنها تاءمل و تدبر نمایند و به وظائف و حدودى که قرآن کریم مشخص ساخته است قیام کنند. خداى را با دل و زبان یاد نموده و بدینسان قلب و زبانشان را - به منظور اینکه همیشه به یاد خدا باشند - با ادعیه و اذکار شبانه روزى و نماز و روزه و حج مستحب (پس از عمل به واجبات ) به جریان اندازند (و هیچگاه از این سیلان و جریان و جنبش ، بازنایستد). و در مورد عبادت - که سازمان دهنده رابطه نزدیک انسان با خدا است - صرفا به علم و آگاهى خود اکتفاء نکنند؛ (بلکه علم خود را با عمل و کردار بیامیزند)؛ زیرا در غیراینصورت ، دچار قساوت قلب و تیرگى روح مى گردند. چنانکه ما (در مبحث مربوط به لزوم عمل به علم ) از این هشدار دریغ نکردیم ، (و مطالب زیادى درباره بکاربستن علم بازگو نمودیم ).
معلم و شاگرد باید بدن و ظاهر خویش را - بیش از دیگران - نظیف و پاکیزه نگاهدارند و خود را با چرک زدائى و چیدن ناخن و زدودن مویهائى که زدودن و ستردن آنها مطلوب است بپیرایند، و از بویهاى ناخوش آیند بپرهیزند (و خویشتن را خوشبو ساخته ) و موها (ى سر و صورت ) را با شانه کردن بیارایند. و بالاخره در پیروى از سنتها و روشهاى ستوده و پسندیده و تعالیم متین و والاى دینى و اخلاقى ، کوشا باشند.
معلم و شاگرد باید خود را از اخلاق ناستوده و اوصاف نامطلوب ، تهذیب و تصفیه نمایند. این اخلاق و اوصاف ناستوده عبارتند از:
حسد، تظاهر و خودنمائى ، عجب و خودپسندى ، تحقیر و کوچک شمردن دیگران (هرچند که دیگران به درجاتى از او پست تر و دون رتبه تر باشند)، کینه ، ستم و تجاوز به حقوق دیگران ، خشم گرفتن براى غیرخدا، و دسیسه گرى و نیرنگ ، بخل و دریغ کارى ، خبث سریرت و پلیدى باطن ، خوشحالى مفرط، طمع و آزمندى ، فخر، تکبر و خود بزرگ بینى ، رقابت در امور دنیوى و مباهات به آنها، سازشکارى ، خودآرائى براى مردم ، ستایش جوئى از مردم در برابر کارهائى که انجام نداده است ، چشم پوشى از عیوب خویشتن و عیبجوئى و خرده گیرى از دیگران ، غیرت و تعصب براى غیرخدا، غیبت و بدگوئى پشت سر مردم ، سخن چینى ، بهتان و افتراء، زشتى در گفتار، دروغ ، (و امثال آنها). این اوصاف و خصلتهاى ناستوده ، با تفصیل و تهدیدهاى مربوط به آنها و نیز داروهاى درمان بخش آنها، و عوامل و موجباتى که انسان را به این اوصاف و حالات سوق میدهد، و علل و عواملى که انسان را از این اوصاف بیمناک و یا گریزان مى سازد، (همه این مطالب ) در جاى ویژه خود (یعنى علم اخلاق ) ثبت و ضبط و تدوین شده است .
منظور از یادکردن صفات پسندیده و اوصاف ناپسند در کتاب حاضر، این است که معلم و شاگرد را هشدارى باشد تا کلیاتى از این صفات را بازشناسى کرده و به طور اجمال از لحاظ تخلق به آنها، آگاهى نسبى به دست آورند.
این اوصاف و حالات - اگرچه از لحاظ اخلاقى در میان همه مردم ، اعم از عالم و عامى داراى مرز مشترکى است (و هر انسانى باید به اوصاف پسندیده ، متخلق و آراسته بوده و از اوصاف ناستوده ؛ مبرى و پیراسته باشد)؛ ولى باید معلم و شاگرد در شناسائى این اوصاف و اتصاف به آنها و یا اجتناب از آنها در مقایسه با هر طبقه دیگرى ، احساس نیاز بیشترى بنمایند. لذا ما این مساءله (یعنى لزوم آراستگى به اخلاق حمیده و پیراستگى از اخلاق ناپسندیده ) را مستقلا به عنوان یکى از آداب معلم و شاگرد یاد کردیم ؛ زیرا علم و دانش به گفته یکى از بزرگان ، عبادت قلب و درون انسان است و قلب انسان با عبادت ، آباد و معمور مى شود؛ و علم در حقیقت عبارت از نماز سر و عبادت درونى انسان مى باشد.
نماز - که به عنوان وظیفه جوارح و اندام انسان ، بر مردم تکلیف شده است - آنگاه صحیح و درست است که بدن و جوارح آدمى از هرگونه حدث و خبثى ، پاکیزه ، و از هرگونه آلودگى بدنى و پلیدى اندام ، طاهر باشد. همچنین علم - که عبادت باطن و نماز قلب و سر انسان است - وقتى صحیح و باارزش است که روح انسان را از هر گونه پلیدى هاى اخلاقى تطهیر شود (و در غیراینصورت ، علم انسانى فاقد ارزش و اعتبار خواهد بود). خداوند متعال نور و پرتو علم را در قلبى که آلوده به تیرگیها و خویهاى ناستوده است راه نمى دهد؛ چنانکه امام صادق (علیه السلام ) فرمود: ((علم و دانش با کثرت و تکرار تعلم و یادگیرى به دست نمى آید، بلکه علم ، نورى است که خداوند - بر حسب مشیت خویش - در دل افرادى قرار مى دهد که خواهان هدایت و راهنمائى آنها است )) (210) .
ابن مسعود گفته است : ((علم از رهگذر کثرت روایت و نقل آن به دست نمى آید، بلکه نورى است که در دل افکنده مى شود)) (211) .
از همین جا نتیجه مى گیریم که علم و دانش صرفا عبارت از حاضرالذهن بودن نسبت به معلومات و اطلاعات ، و انباشتن و ذخیره ساختن معارف ویژه در وعاء و ظرف نیروى حافظه نمى باشد. اگرچه علم در اصطلاح توده مردم عامى ؛ عبارت از همین انباشتن ذهن به اطلاعات و آگاهى هاى مخصوص است ؛ (ولى نمى توان نام علم واقعى را بر آن اطلاق کرد)؛ چون علم ، عبارت از همان نورى است که از چنان علمى برمى خیزد؛ و منشاء بصیرت و بینش و ترس و خشیت از خدا مى گردد. چنانکه قبلا توضیح چنین مطلبى بیان شد. (آرى شاگرد و معلم در لابلاى بصیرت و خشیت - از رهگذر خودیابى - خداى خویش را مى یابند و نسبت به او احساس بصیرت و بینائى نموده و ترس و بیمى از او در دلشان راه مى یابد).
این بود پاره و مجموعه اى از آداب و وظائفى که باید معلم و شاگرد مشترکا نسبت به خود بدآنها پاى بند باشند. و اکثر این وظائف به مسئله لزوم عمل به علم و بکارگرفتن آن بازمى گردد. ولى ما این وظائف را در کنار عمل به علم ، به طور جداگانه یاد کردیم (و آنها را تحت عناوین مختلف ، بررسى نمودیم )؛ چون براى مقام و منزلت این وظائف اهمیت زیادى قائلیم و مى خواهیم در طى آنها معلم و شاگرد را به اصول و مبانى و ضوابط فضائل ، هشدار داده و بدآنها آگاهشان سازیم .
بخش دوم : آداب و وظائف معلم و شاگرد در درس و سایر اشتغالات
(محتواى این بخش ضمن شش امر مورد بحث قرار مى گیرد):
1- مداومت و استمرار بحث و اشتغالات علمى
باید معلم و شاگرد در اشتغالات علمى - اعم از خواندن ، مطالعه ، نگارش و حاشیه نویسى ، مباحثه ، مذاکره ، تفکر و تدبر، حفظ و از بر کردن ، اقراء(212) ، و امثال آنها همواره کوشا باشند. و باید ملازمت و همبستگى با اشتغالات علمى را مطلوب خویش برشمرده و آنرا سرمایه زندگانى خود تلقى نمایند. و حتى الامکان به کارهاى غیرعلمى - یعنى به امور دنیوى سرگرم نشوند؛ ولى در صورت عدم امکان مى توانند اشتغالات به امور دنیوى را به قدر ضرورت و نیازهاى اولیه محدود سازند. البته باید توجه داشته باشند که اشتغالات غیر علمى و رسیدگى به ضروریات اولیه دنیوى - بر حسب نیازهاى روزمره زندگى - آنگاه معقول است که معلم و شاگرد نیازهاى علمى خود را برآورده ساخته و وظائف مربوط به آنرا اداء کرده باشند. به همین جهت گفته اند: ((تمام وجود خویش را در اختیار علم قرار ده ، تا خود علم ، مقدارى از خویشتن را در اختیار تو قرار دهد و شمه اى از خود را به تو عطاء کند)).
از امام صادق (علیه السلام ) روایت شده که رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) فرمود: ((خداوند (عز و جل ) گوید: مذاکرات و گفتگوهاى علمى در میان بندگانم - به شرط آنکه این مذاکرات ، آنانرا به امر و فرمان و شناخت من ، رهنمون باشد - از عواملى است که مى تواند قلبهاى مرده و دلهاى خفته را زنده و بیدار سازد)). (213)
امام باقر (علیه السلام ) فرمود: ((خداى بیامرزاد بنده اى را که علم و دانش را حیات بخشیده و آنرا زنده کرده است . عرض کردند: کیفیت احیاء علم چیست ؟ فرمود: به این صورت است که دینداران و افراد باتقوى از طریق مذاکره و گفتگوهاى علمى ، (به علم و دانش ، روح تازه اى ببخشند و آنرا احیاء نمایند) )) (214) .
از همان امام (علیه السلام ) نقل شده است که گفت : ((مذاکره و گفتگوهاى علمى به عنوان درس و بررسى است ، و درس و بررسى و مطالعه ، به عنوان نماز و عبادتى نیکو به شمار مى آید)).
2- خوددارى از مراء و جدال و ستیزه جوئى در بحث
پرسشهائى که معلم و یا شاگرد مطرح مى سازند نباید به منظور آزار رساندن و وانمود ساختن عجز و ناتوانى و طعنه زدن به شخصیت علمى طرف باشد؛ بلکه باید به صورت پرسش شاگرد باشد که براى خدا از معلم - به منظور فراگیرى و کسب اطلاع - سؤ ال مى کند. و نیز پرسش معلم از شاگرد باید به منظور ارشاد به حقیقت و واقعیت باشد و خدا را در این مسیر در مد نظر گیرند و همدیگر را به خیر رهنمون سازند. یعنى طرفین باید از سؤ الهاى خود ارشاد و راهنمائى و یا استرشاد و راه یابى را در نظر گیرند. با چنین شرائطى است که هدف عالى تعلیم و تعلم ، پدیدار شده و شجره علم ، رشد خود را آغاز نموده و نهال آن بارور مى گردد.
اما اگر هدف پرسش کننده صرفا عبارت از خودنمائى و ستیزه جوئى باشد و بخواهد از راه سؤ ال پیچ کردن ، غلبه و پیروزى خویش و از بکارافتادن طرف را به رخ دیگران بکشد، این روش و چنین هدف گیرى ها در جان و دل انسان نیروهاى پست و فرومایه و عادات پلیدى را به ثمر مى رساند، عاداتى که خشم خدا را برمى انگیزد.
علاوه بر اینکه مراء و جدال ، موجب فرومایگى روح و جلب خشم الهى مى گردد، مفاسد و معاصى متعدد دیگرى را براى انسان به ارمغان مى آورد که این معاصى و مفاسد عبارتند از: آزار رساندن به طرف ، نادان و بیسواد قلمداد کردن او، خدشه دار ساختن او، خودستائى ، پاکیزه انگارى خویشتن ، و امثال آنها از رفتارها و حالاتى که از گناهان گرانبار و از عیوبى به شمار مى آیند که در سنت و راه و رسم دین مقدس اسلام به سختى از آنها نهى شده است . (غائله سوء و نتایج شوم پرسشهاى ستیزه آمیز و عارى از هدف الهى و علمى ، به همین جا ختم نمى شود؛ بلکه ) از رهگذر آن ، زندگانى انسان دستخوش پریشانى و اضطراب مى گردد؛ زیرا اگر تو با فرد سفیه و نابخرد - به منظور خودنمائى - به جدال و ستیز برخیزى ، رفتار سفیهانه او، ترا مى آزارد. و اگر با فرد صبور و بردبار و دوراندیش بستیزى ، ترا از خویش مى راند و نسبت به تو کینه به دل مى گیرد.
الف - احادیث در نکوهش جدال و ستیز در بحث :
خداوند متعال از زبان پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله ) و امامان (علیهم السلام ) شدت حرمت و ممنوعیت جدال و ستیز و درگیریهائى را - که فاقد هدف الهى و علمى است - به مردم اعلام فرموده است :
پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله ) فرمود: ((با برادر ایمانى خود به جدال و ستیز برنخیز، و با او مزاح و شوخى مکن ، و وعده اى را که به آن وفا نمى کنى با او در میان نگذار)) (215) .
و نیز فرمود: ((اگر کسى از ستیز و جدال خوددارى کند، و با وجود اینکه خود را ذیحق مى داند از درگیرى در سخن صرف نظر نماید، خانه و سراى آرام بخشى در قله هاى رفیع بهشت براى او بناء و مهیا مى گردد. و اگر کسى از جدال خوددارى نماید - حتى در حالیکه حق با او نیست و یاوه مى گوید - براى او سرائى در کرانه و پیرامون و یا میانه بهشت بنا مى شود)) (216) .
و همو فرمود: ((جدال و ستیزه جوئى را کنار بگذارید؛ زیرا حکمت آنرا بازنمى یابى ، و نیز از فتنه و آشوب و آفات آن در امان نمى مانى )) (217) . (یعنى هیچکس حکمتى را از لابلاى جدال و ستیزه جوئى به دست نیاورده و نیز از آفات آن درامان نمانده است ).
ام سلمه (همسر رسول اکرم (صلى الله علیه و آله ) )گفت : که آنحضرت فرمود: ((نخستین پیمانى که خداوند متعال با من منعقد ساخت ، و (مرا از آن نهى فرمود) - پس از نهى از پرستش بت ها و شرب خمر - همان درگیرى و ستیز با مردم است (218) . (یعنى خداوند با من پیمان بست که به ترتیب ، بت پرستى و شرب خمر ننمایم و با مردم نزاع نکنم ).
و فرمود: ((فقط گروه و جامعه اى دچار گمرهى و سرگشتگى مى شوند که جدال و ستیز میان آنها راه یافته است ، و علت اساسى گمراهى آنها وجود حالت ستیزه جوئى در میان آنان است )) (219) .
و نیز گفت : ((هیچ بنده اى از بندگان خدا به تکمیل حقیقت ایمان خود توفیق نمى یابد مگر آنگاه - که با وجود ذیحق بودن - دست از نزاع و درگیرى (و خودنمائى ) بردارد)) (220) .
امام صادق (علیه السلام ) فرمود: ((جدال و ستیزه جوئى ، یک بیمارى پنهان و غدارى مى باشد. در انسان ، هیچ خصلتى بدتر از آن وجود ندارد. ستیزه جوئى ، مشخص خوى ابلیس و نسبت او است . هیچ فردى در هیچ حالتى گرفتار آن نمى گردد مگر کسى که از خودشناسى و مردم شناسى بى بهره ، و از شناخت حقایق دین ، محروم است )) (221) . (اینگونه افراد که گرفتار خودباختگى هستند، و ارج و پایه انسانى خویش را نمى شناسند و از مردم شناسى نیز بى بهره اند و فاقد احساس وابستگى با تعالیم و حقایق دینى مى باشند، ستیزه جوئى و درگیرى با مردم را پیشه خود ساخته و بدون آنکه از این نزاعها و خودنمائیها بهره اى را عائد خویش و یا دیگران نمایند، موجبات رنج و آزار و پریشانى روانى خود و دیگران را فراهم مى آورند، و مآلا، جامعه اى که با اینگونه ستیزه جوئى فرم یافته است دستخوش هرج و مرج مى گردد. چنین جامعه اى نه تنها راهى فراسوى آن براى سازندگى باز نمى شود؛ بلکه سرگشتگى و سراسیمگى و بالاخره انحطاط و نابودى ، آنرا تهدید مى کند).
گویند: شخصى به امام حسین (علیه السلام ) عرض کرد: بنشین تا با هم در مسائل مربوط به دین مناظره کنیم . حضرت فرمود: فلانى ! من در دین و آئین خود با بصیرت هستم و راه هدایت براى من مکشوف و روشن است . اگر تو درباره دیندارى و آئین خویش ، از نادانى و بى اطلاعى رنج میبرى ! برو کاوش و جستجو کن . (شئون انسانى و معنوى من اجازه نمى دهد که دست اندر کار جدال و ستیز گردم ) مرا با جدال چه کار است ؟ به هوش باش که شیطان ، آدمى را وسوسه مى کند و با سخنهاى در گوشى با انسان ، به نجوى و رازگوئى مشغول مى شود و مى گوید: از جدال و ستیز دریغ مکن ، با مردم مناظره کن ؛ چون ممکن است (کناره گیرى و چشم پوشى از آن ) این تصور را در مردم به وجود آورد که تو از لحاظ بینش دینى ، عاجز و ناتوان ، و گرفتار جهل و نادانى هستى )).
ب - انواع جدال با مردم :
((جدال و مراء با مردم (که ریشه آن ، حس خودنمائى و خویشتن آرائى و اعتراض به سخن دیگران است ) از چهار صورت بیرون نیست :
1- ممکن است جدال و درگیرى ، مربوط به مسئله اى باشد که طرفین نزاع کاملا از آن وقوف و آگاهى داشته و در اساس و بنیاد آن مساءله ، هیچگونه اختلافى با هم نداشته باشند. بنابراین نزاع و درگیرى طرفین در آن مساءله ، موجب از دست نهادن اخلاق و آداب حسنه و نصیحت و اندرزهاى دینى گشته و در نتیجه ، آندو پویاى فضیحت و رسوائى و بدنامى خود خواهند بود. و مآلا علم و دانش را از این رهگذر تباه و بى مقدار خواهند ساخت .
2- و یا آنکه طرفین ، گرفتار جهل و بى اطلاعى نسبت به آن مساءله مى باشند. در این صورت ، نزاع آنها جز اظهار جهل و نادانى و ستیزه جوئى و اصرار در ابراز بى اطلاعى ، نتیجه و ثمر دیگرى نخواهد داشت و نیز تلاش و درگیرى آنها به خاطر جهل خواهد بود.
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 178 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
دانلود مقاله اخلاق