اختصاصی از
ژیکو دانلود مقاله خلافت امام علی (ع) دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
مقدمه:
مولانا جلال الدین مولوی که از شاعران بزرگ و برجسته ی ایران اسلامی است، خدمت عظیمی به عرفان، اسلام و ادبیات ایران و جهان کرده است و هنوز هم کلیات مثنوی معنوی و دیوان شمس او از ارزشمندترین آثار الهام بخش معارف اسلامی است. او در شرحی بر حدیث معروف پیامبر اکرم (ص) که فرمودند: هر کس بخواهد عالم آدم، تقوای نوح، بردباری ابراهیم، هیبت موسی (ع) . عبارات عیسی (ع) را ببیند به علی بنگرد می گوید:
تا صورت پیوند جهان بود علی بود تا نقش زمین بود و زمان بود علی بود
شاهی که ولی بود و وصی بود علی بود سلطان سخا و کرم و جود علی بود
مسجود ملائک که شد آدم، زعلی بود آدم چو یکی قبله و مقصود علی بود
هم آدم و هم شیث و هم ایوب و هم ادریس هم یوسف و هم یونس و هم هود علی بود
آن شیر دلاور که ز بهر طمع نفس در خوان جهان پنجه نیالود علی بود
آن کاشف قرآن که خدا در همه قرآن کردش صفت عصمت و بستود علی بود
آن عارف سجاد که خاک درش از قبر از کنگره عرش برافزود علی بود
آن شاه سرافراز که اندر ره اسلام تا کار نشد، هیچ نیاسود علی بود
آن قلعه گشایی که در از قلعه ی خیبر برکند به یک حمله و بگشود علی بود
چندان که در آفاق نظر کردم و دیدم از روی یقین در همه موجود علی بود
این کفر نباشد، سخن کفر نه این است تا هست علی باشد و تا بود علی بود
سر دو جهان جمله ز پیدا و ز پنهان شمس الحق تبریز که بنمود علی بود
چه گویم درباره کسی که: دوستانش از بیمی که داشتند و دشمنانش از حسدی که در دل می پروراندند فضائل او را پنهان کردند و معذلک شهرت فضیلتش جهان را گرفت . علی علیه السلام به واسطه ی شدت عدالتش شهید شد زیرا مردم طاقت تحمل قوانین او را نداشتند . ای سرو من! آیا این رواست که به جای فراهم آمدن به خدمتت درباره ات اختلاف پیدا کنند؟ بعضی از آنها تو را از دست دادند و تو را نیافتند. «گروهی تو را از دست دادند و یافتند» و فرقه ای تو را یافته آنگه از دست دادند، بی شک، این شگفت حیرت زایی است . علی علیه السلام نزدیک ترین مردم خدا و بهترین فرد از نظر منزلت و بالاترین کس از جهت فداکاری و مجاهدت است . و ما در زمان پیامبر (ص) به علی (ع) چنان می نگریستیم که بر ستاره نگاه می کنیم .
قهرمانیهای امام علی علیه السلام فقط منحصر به میدان های کارزار نیست بلکه او در روشن اندیشی، پاکی وجدان، سحربیان، عمق و کمال انسانیت، شور و حرارت ایمان، بلندی همت و فکر، یاوری و هواداری از رنج دیده ها در قبال جفاکاران و فروتنی در مقابل حق، هر کجا که تجلی کند نیز قهرمان بود .
ما نیز بر آن شدیم که با سیری در آیات کلام ا… مجید از علی (ع) بنویسیم، آن امامی که خود حقیقت قرآن است و از لیله القدر و چه نیکو فرمود خداوند سبحان که «لیله القدر» «و ماأدریک ما لیله القدر» اگر شب قدر را نتوان دریافت، روز قدر را که نموداری از «علی اعلی» است چگونه می توان یافت؟
و از این رو در دعای فرج می خوانیم: «یا محمد یا علی، یا علی یا محمد، اکفیانی فإنکما کافیان و انصرانی فإنکما ناصران» چون دو آیینه در برابر هم، محمد (ص) را که اسوه و الگوی همگان است به نص صریح قرآن «و لکم فی رسول ا… اسوه حسنه» باید با علی (ع) شناخت و علی (ع) را با محمد صلی ا… علیه و آله و سلم، و غیرمعصوم ار توان توصیف و معرفی چهره های معصوم نیست، چرا که اگر بخواهند به بیان آرند، جز به یافتن و صداق و ارائه آن نه ممکن می شود و نه سزاوار است.
و به حق گفته اند که : «علیٌ علیٌ» علی، علی است و سخن تمام است. که برای این نسخه ی بی مثل و ماند بشریت. اگر نظیری بتوان تصور کرد تنها وجود مبارک و مقدس پیامبر رحمت، حضرت محمد بن عبدا… (ص) و بعد وجود مقدس حضرت بقیه ا… اعظم حضرت امام زمان، مهدی موعود علیه السلام است و دیگران از رسیدن به اوج فضائیل بی انتهای او عاجزند و هر چه بیشتر مطالعه کنند و بیشتر مقایسه نمایند بر این عجز و حیرت و سرگردانی افزوده خواهد شد.
او دلیری بی همتا بود و مبارزی قلعه گشا، هرگز به دشمن پشت نکرد و هیچگاه حریف را از دست نداد… به هر سو شتافت غلبه کرد و به هر کس رو آورد چیره شد. گاه به دو شمشیر نبرد می کرد و گاه بی اسلحه، هیبت داشت و چون کوه عظمت، پهنة میدان، زیر پای او می ریزد و صحنه نبرد، در کنار او می خروشید و در عین حال چنان بلند همت بود که امر می کرد: ای سپاهیان! تا دشمن ستیزه آغاز ننماید، بر او حمله می برید و چون درمانده و رو به گریزنهد، او را دنبال می کند و چون زخمی شد و درافتاد او را می کشد… و در عین حال داد او، حق دادگی به کمال داد و عدل وی، عدل عدالت، به تمام نهاد.
چندان عدل ورزید که از شدت دادگری در محراب عبادت کشتاه شد و آن آیت خدایی، بگاه دعا، غرقه به خون گشت. به هر حال باید در ادب او نگریست، در فصاحت کلامش دقت کرد، در مضامین بکر او. در تحلیلات روانی وی، در کشف رموز اخلاقی و اجتماعیش تأمل کرد چرا که همه و همه اعجاب آور است و تمام، شگفت انگیز. حال آنانکه علی را بدین قصد رو کرده اند، گوییم، در علی علیه السلام چه ها یافته اند؟ و یا چه ها از علی درک کرده اند؟ و به خاطر همان یافته های و درک شده ها، او را به والاترین گونه تقدیس کرده اند. آن یافته ها را هر جان آزاد آدمیزاد می جوید و همان ها فضیلت های مشترک انسان هاست و مشخصه ی انسانیت آنها.
امید آنکه این کوشش، مقبول حق قرار گیرد و سعی مشکور به حساب آید.
آیه ی خلافت
«و إذقال ربک للملائکه انی جاعل فی الارض خلیفه قالوا اتجعل فیها من یفسد فیها و یمیفک الدماء و نحن نسبح و بحمدک و نقدس لک قال انی اعلم ما لا تعلمون الی قوله تعالی و ما کنتم تکتمون»
بقره آیه 30 الی 33
«و آنگاه که خداوند به ملائکه فرمود: من خلیفه ای بر روی زمین قرار خواهم داد. ملائکه گفتند: آیا کسی را که در زمین خلیفه قرار می دهدی که در آن فساد و خونریزی می کند؟ در حالی که ما تو را تقدیر و تقدیس می کنیم. خداوند متعال فرمود: که آن چه من می دانم شما نمی دانید… و می دانم آنچه پنهان می کردید.
خلیفه کسی است که جانشین دیگری می شود. در قرآن این کلمه جز دو مورد در هیچ جای دیگر به صورت مفرد به کار نرفته است. الف: مورد فوق ب، سوره صاد آیه 26 «ای داوود ما تو را در زمین خلیفه قرار دادیم پس میان مردم به حق و درستی حکم نما»… در سایر موارد در قرآن کلمه ی خلیفه به صورت جمع به کار رفته است.
1- سوره ی انعام آیه ی 165. 2- سوره ی یونس آیه ی 14 و 73. 3- سوره ی اعراف آیه ی 69. 4- سوره ی اعراف آیه ی 74. 5- سوره نحل آیه ی 62.
1- دوست آنکه شما را در زمین جانشین قرار داد. 2- پس شما را بعد از آنان جانشینانشان قرار دادیم. 3- و آنان را جانشین قرار دادیم. 4- بیاد آوررید آن زمان که شما را جانشینان قوم هلاک شده ی نوح گردانیم. 5- و به یاد آورید آن زمان را که شما را جانشینان قوم عاد گردانیدیم. 6- آیا چه کسی درمانده و گرفتاری را که او را می خواند، اجابت می کند و گرفتاری را از او می زداید و شما را در زمین جانشین می گرداند.
منظور از خلافت در این آیات چیست؟ شاید در بسیاری از آیات خلافت معنای جایگزینی گذشتگان در زندگی دنیا و جانشین شدن در مقام آنان باشد، لیکن در دو آیه ای که به صورت لفظ مفرد آورده شده است منظور جانشینی خداوند است، و نکته ی قابل تأمل اینکه خداوند قبل از اینکه این مخلوق را بیافریند، او را به عنوان خلیفه به ملائکه معرفی می نماید، در حالی که اگر منظور خلافت و جانشینی در مورد حیات دنیا باشد، این اعلام خلافت انسان، صلاحیت معرفی نداشت. علاوه بر این وجود عبارت «فانکم بین الناس بالحق» در آیه دوم فقط با این معنای خلافت الهی سازگار است. خلافت یعنی اینکه خلیفه نماینده ی خلیفه گذار است در موردی که خلیفه شده است. از این لحاظ است که می بینیم خداوند همه ی اسماء را به آدم می آموزد تا او را برای نیاز ساخته و ملاک اعطای خلافت الهی را تحقق بخشد. البته این آموزش و تعلیم به الفاظ و معنای ذهنی آنها نسبت بلکه به حقایق و مصادیق یعنی خارجی آنهاست. خلاصه اینکه خلافت الهی و اثر مدار علم شهودی (نه کسبی و حصولی) به همه ی اسماء الهی است و آن علمی است که توسط خداوند به خلیفه رسیده باشد و این است راز خلافت و ملاک آن. بنابراین بنا به منطق قرآن هر فردی شایستگی خلافت و جانشینی خدا و رسول خدا را ندارد. البته کار مسئله ی رهبری معصوم که عهد و پیمان الهی بود تا سرحد حکومت همچون یزیدی که خود را خلیفه ی رسول ا… (ص) می دانست سقوط کرد و جاهل به جای عالم ؟ و تمام معیارهای ارزشمند الهی را لغو و هر شخصی با هر قدرتی یا هر ملاکی جامعه را به هر سویی که می خواست می برد و به جای کسی که فریاد می زد: «سلونی قبل ان یفقدونی» و متأسفانه هنوز بدن معطر پیامبر (ص) هم دفن نشده بود، سراغ کسی رفتند که می گفت: مرا رها کنید که اطلاعاتی ندارم، و به جای درگاه علم پیامبر (ص) سراغ کسی رفتند که بارها در مسائل گوناگون متحیر و از علی علیه السلام کمک می گرفت و می گفت: اگر علی (ع) به فریادم نمی رسید و مرا از این بن بست ها بیرون نمی آورد، آنکس را که او خود، جانشین لایق خویش می دانست، به عنوان رهبری شایسته و عادل ندانستند. در حالی که احادیثی از نبی مکرم اسلام (ص) که در آنها اشاره به خلافت علی علیه السلام است، بسیار می باشد. و آنچه با قید «خلیفتی من بعدی» نیز همراه باشد، کم نیست، با این همه علی (ع) را رها کرده و به سراغ دیگران رفتند.
آیه ی امامت
«و اذابتلی ابراهیم ربه بکلمات فأتمهن قال انی جاعلک للناس اماما قال و من ذریتی قال لاینال عهدی الظالمین»
سوره بقره آیه ی 124
«و آنگاه که ابراهیم را خدایش با کلماتی بیاموزد و او آنها را به اتمام رسانید، (و از آزمایش پیروز بیرون آمد) فرمود: من تو را امامی بر مردم قرار دادم. ابراهیم گفت: و از ذریه و نسل من نیز؟ فرمود عهد و پیمان من به ستمگران نمی رسد».
بعد از آنکه خداوند حضرت ابراهیم را با حوادثی از قبیل گذشتن از مال و جان و فرزند در آزمود و او از عهده ی تمام امتحانات الهی برآمد، خداوند او را به مقام امامت و رهبری نصب نمود. متن فرمان و ابلاغ چنین بود: «انی جاعلک للناس اماما» «من تو را برای مردم و به نفع آنان به مقام امامت نصب نمودم». در این ابلاغ از جمله ی «انی جاعلک» «من تو را نصب کردم» استفاده می شود که: 1- نصب امام باید به دست خدا باشد و بس. 2- امام باید تمام قوانین حاکم بر انسان را بداند. 3- امام باید از نتیجه ی حتمی راهی که که انتخاب می کند آگاه باشد. 4- امام باید در رهبری خود منافع خویش را در نظر نگیرد و عوامل درونی و بیرونی متحرک او نباشد. 5- امام باید عادل بوده و عالی ترین صفات برجسته ی انسانی را در حد اعلی داشته باشد. و ناگفته پیداست که هم وجود این شرایط در افراد معمولی یافت نمی شود و هم مردم از وجود این شرایط در افراد مختلف بی خبرند. در زبان فارسی مثلی است که می گوید: «هر چه بگند نمکش می زنند وای به روزی که بگندد نمک». مردمی که نقطه ی ضعف و جهل و انحراف دارند باید از طریق رهبری امامی معصوم و واجد شرایط هدایت شوند. وای به روزی که خود رهبر و امام مردم نقاظ ضعف و انحراف داشته و جهل و تردید داشته و یا دارای غرور و ترس و بخل باشد. یا رب مباد که کوری عصا کش کور دگر شود. بنابراین هم سپردن مردم به امام غیرمعصوم ظلم و توهین به مقام انسانیت است و هم سپردن چنان امام و رهبری به خود مردمی که از غیب خبر ندارند جفا است. و آنهم معمولاً مردمی که رشد نکرده اند و عقلشان در چشمشان است. راه دور نرویم. در همین جوامع مترقی امروزی اگر گفته شود فلان نوجوان گمنام بهتر از فلان گروه و حزب سیاستمدار و کهنه کار قدرت انتخاب و تصمیم گیری و رشد دادن را دارد، آیا دنیای شرق و غرب می پذیرد؟ هرگز، زیرا انسان محکوم غرائز خود است و چه بسیار کمند افرادی که صد در صد حق پیشه و دور از جو حاکم و محیط زدگی و امثال آن باشند. در قرآن می خوانیم که مردم می گفتند: چرا قرآن بر مرد سرشناس افراد مکه و طائف نازل نشد؟ «قالو لولا ننزل هذا القرآن علی رجل من القرینین العظیم» آنها خیال می کردند همین که فلان شخص سرشناس و معروف یا سرمایه دار است، باید روحی هم بر او نازل شود. آری این است نمونه ای از شعور بسیاری از مردم آن دیار. مگر نه این است که همه ی مردم از پای خطبه رسول خدا پا به فرار و به سوی مال التجاره رفتند و مشغول خرید شدند و کسی جز چند نفر باقی نماند.» کوتاه سخن آنکه با داشتن این تجربه های تلخ چگونه می توانیم مسئله ی مهمی همچون رهبری امت را در اختیار مردم بگذاریمو این است دلیل آنکه عقیده ی ما در مسئله ی رهبری امت آن است که باید امام نیز همچون پیامبر از طرف خدا معین شود. در اینجا از مرحوم آیت ا… شهید صدر نقل می کنیم، ایشان هم از بیان چند مقدمه نتیجه می گیرند که شیوه ی تعیین امام تنها باید از راه انتصاب و از طریق خدا و رسول باشد و اینک مقامات: 1- پیامبر عهده دار دگرگونی همه جانبه در یک انقلاب بزرگ و عقیدتی و فکری و علمی و سیاسی برای همیشه و تبدیل یک سیستم جاهلی به یک نظام اسلامی انسانی بود. این از یک سو، 2- از سوی دیگر بیست و سه سال مدت بعثت آن هم با وضعی که مسلمان ها در مکه در خفقان و فشار و ترس و در مدینه متحمل انواع مشکلات و جنگها و توطئه های دشمنان بودند، آری بیست و سه سال با آن همه گرفتاری برای حل آن دگرگونی کم است. 3- مسئله ی دیگری را هم که نباید از نظر دور داشت این است که پیامبر (ص) ناگهان از دنیا نرفت تا بگوییم زمانی برای بررسی مسئله ی رهبری امامت و ارائه کار نداشت و یا باید بعد از پیامبر (ص) کار ادامه یابد و برای تداوم اینکه به فکر تداوم انقلاب و حل دگرگونی ها و هدایت مردم باشد، جامعه را رها کرد و از دنیا رحلت نمود. این نظریه قابل قبول نیست، زیرا:
یک انسان عادی هرگز حاضر نیست کوچک ترین کاری را انجام داده رها کند و آن را به شخصی نسپارد، حال با سوز و گدازی که قرآن برای حضرت محمد (ص) بیان می کند، آنجا که می گوید «حریص علیکم» پیامبر برای شما می سوزد و برای هدایتتان حرص می زند. چگونه ممکن است که این چنین نسبت به هدایت مردم و نظام اسلامی جامعه بی تفاوت بوده و حاضر باشد که مردم را به حال خود رها کند؟ آیا پیامبر در سفر جنگ تبوک که هشتاد روز طول کشید، کسی را در مدینه به جای خود نگذاشت؟ آیا می توان قبول کرد که ابوبکر برای بعد از خود به فکر مسلمانان بود اما حضرت محمد (ص) نبود؟ بنابراین این نظریه قابل قبول نیست، نظریه دوم آن است که بگوییم پیامبر از دنیا رفت و رهبری امت را به شورا و انتخاب خود مردم واگذار کرد: این نظریه هم سؤال انگیز است. زیرا چرا ابوبکر مثل پیامبر رهبری امت را به شورا واگذار نکرد؟ و مشخصاً دخالت نمود و عمر را نصب کرد؟!! چرا عمر در رهبری امت همه پرسی نکرد؟ بلکه شورایی تشکیل داد مرکب از شش نفر آن هم شورایی که عملاً یک دیکتاتوری بود. زیرا گفته بود در این شورا کسی رهبر است که از میان شش نفر، عبدالرحمن بن عوف به او توجه داشته باشد! این چه شورایی است که در اعضای آن یک نفر حق وتو داشته باشد و نظریه آن دسته قابل قبول باشد که این یک نفر در میان آن دسته باشد. آیا این شورا است یا دیکتاتوری؟!! سؤال دیگر اینکه طبق نظریه ی مردم جواب ماجرای غدیر را چه باید گفت؟ اکنون نظریه ی اول و دم قابل قبول نیست تنها یک راه باقی می ماند و آن نظریه ی سوم است، که خود پیامبر (ص) که آن همه دلسوز مردم است، شخص لایقی را که در شناخت و عمل به مکتب و قدرت رهبری و اداره ی درست جامعه از همه ی افراد بهتر است و دارای هر گونه صلاحیت علمی و فکری بوده و سابقه ای درخشان دارد. برای رهبری امت انتخاب و نصب و او را به مردم معرفی می نماید و احادیثی که در شرح فضائل معنوی و مقامات علی علیه السلام، از پیامبر اکرم (ص) صادر شده است بسیار و بیش از چند هزار بوده، چندان که دانشمندانی از اهل سنت، کتبی مستقل در باب مناقب، خلافت، ولایت و نظایر آن نوشته اند و به ارائه ی اسناد فضیلت علی بن ابی طالب را بر سایرین منحصر ساخته اند.
نکتة جالب: نکته ای را که باید توجه نمود این است که قرآن مسئله ی امامت را کلمه ی (عهدی)، نام برده و همین که حضرت ابراهیم علیه السلام مقام امامت را برای فرزندان خود طلب نمودند. خداوند پاسخ داد که عهد من (که میان مقام امامت است) به افراد ظالم و ستمگر نمی رسد. «لاینال عهدی الظالمین». اکنون که امامت عهد و پیمان خداست، ما نباید آن را با شورا حل کنیم، چون شورا مربوط به کار مردم است نه عهد خدا و لذا در دو آیه ای که مسئله ی شورا بیان شده است، کلمه ی «امر» آمده (و امرهم شورا، کار مردم با ایمان با مشورت انجام می گیرد و یا به پیامبر دستور داده می شود که «وشاورهم فی الامر» در مسائل مردمی با خود آنان مشورت کن، و توجه دارید که مورد مشورت در هر دو آیه کا و عمل مردم و مربوط به مسائل اجتماعی است و هرگز شامل مسئله ی امامت که عهد و پیمان الهی است نمی شود.
آیه ولایت
انما ولیکم ا… و رسوله و الذین امنوا الذین یقیمون الصلاه و یؤتون الزکاه و هم راکعون. و من یتول ا… و رسوله و والذین امنوا فان حزب ا… هم الغالبون.» سوره مائده آیات 55-56
«ولی و سرپرست شما تنها خداست و پیامبر او و کسانی که ایمان آورده اند و نماز را بر پا می دارند و در حالی که در رکوعند زکات می دهند و کسانی که خدا و رسولش و این مؤمنین را دوست بدارند و در حزب خدا وارد شوند که البته سرانجام پیروزی با حزب خدا می باشد.
تشریح آیه: مفسرین خاصه و عامه بالاتفاق در بیان شأن نزول این آیه ی شریفه که در آن به ولایت و سرپرستی علی بن ابیطالب علیه السلام در کنار ولایت خدا و رسول خدا (ص) تصریح شده است نوشته اند: روزی امیرالمؤمنین علی (ع) در مسجد مشغول عبادت و نماز بودند. هنگامی که حضرت به رکوع رفتند سائلی وارد مسجد شد و تقاضای کمک کرد. آن بزرگوار در همان حال رکوع انگشتر خود را به سائل نشان داده و سائل نیز آن را از انگشت مبارک حضرت خارج نمود و شادمان از مسجد بیرون رفت. اهمیت این عمل خیر و شایسته ی امام به اندازه ای زیاد بود که خداوند متعال به خاطر آن آیه شریفة فوق را نازل نمود. همچنین در روایتی از ابوذر رحمه ا… علیه نقل شده است که در شأن نزول این آیه گفت: روزی با رسول خدا (ص) در مسجد نماز می خواندم، سائلی وارد مسجد شد و از مردم تقاضای کمک کرد. اما کسی به او توجه نکرد. او دست خود را به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا تو شاهد باش که درمسجد رسول تو تقاضای کمک کردم ولی کسی مرا مساعدت نکرد، در این هنگام علی (ع) که در حال رکوع بودند، با انگشت کوچک دست راست خود اشاره کردند و سائل نزدیک آمد و انگشتر را از دست آن حضرت بیرون آورد. پیامبر اکرم (ص) که ناظر این واقعه بودند و بعد از فارع شدن از نماز، سربه سوی آسمان بلند کرد و با خدای خود مناجات نمود و عرضه داشت: «اللهم و انا محمد نبیک و وصیک اللهم ما شرح لی صدری و یسرلی ا مری واجعل لی وزیرا من اهلی علیا و اشدد به ظهری»
(خداوندا من محمد پیامبر و برگزیده ی تو هستم، سینه ی مرا گشاده کن و کارها را بر من آسان فرما و از خاندانم علی علیه السلام را وزیر من گردان تا به وسیله ی او پشتم قوی و محکم گردد.»
ابوذر می گوید هنوز دعای پیامبر (ص) پایان نیافته بود که جبرئیل نازل شد و به پیامبر (ص) گفت بخوان پیامبر فرمود: چه بخوانم. گفت: بخوان «انما ولیکم ا… و رسوله والذین امنوا… تا آخر»
«منابع سخن ابوذر و آیه ولایت»
مجمع البیان جلد 3 و 4 صفحه 324 ذیل آیه ی شریفه ی مورد بحث
تفسیر المیزان جلد 1 صفحه ی 1 تا 24 و تفسیر نمونه جلد 4 صفحه ی 422
؟ در کتاب کشاف جلد 1 صفحه ی 272 ذیل آیه ی شریفه
بیضاوی در تفسیر خود جلد 1 صفحه ی 272 ذیل آیه ی شریفه
فخر رازی در تفسیر معروف خود جلد 12 صفحه ی 26 ذیل آیه ی شریفه
سبوطی در کتاب المنشور جلد 2 صفحه 322 ذیل آیه ی شریفه
خوارزمی در مناقب امیرالمؤمنین صفحه ی 187
و جمعی دیگر از علمای اهل سنت.
آیه ی وزارت و حدیت منزلت
«واجعل لی وزیرا من اهلی هارون اخی اشدد به ازری و اشرکه من امری کی نسجک کثیرا»
«خدایا از اهلم وزیری برایم قرار ده. هارون برادرم را، پشتم را به وسیله ی او محکم گران و او را شریک در کارم قرار بده تا تو را زیاد یاد کنیم». سوره ی طه آیات 29 الی 33
این آیه سنت وزارت را برای علی علیه السلام ثابت می کند و این قول پیامبر اکرم (ص) است در خبری که همه فرق اسلامی آن را روایت کرده اند: «انت منی بمنزله هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی» «یعنی عو نزد من مثل هارون نسبت به موسی (ع) هستی، با این تفاوت که بعد از من پیامبری نیست.» پس حضرتش با این حدیث گران قدر جمیع مراتب هارون نسبت به موسی را برای او ثابت کرد. بنابراین علی علیه السلام وزیر رسول خدا (ص) و پشتیبان آن حضرت است و اگر او خاتم پیامبران نبود، شریک امر او نیز بود. و روایت است از علی علیه السلام که فرمود: «قال رسول ا… صلی ا… علیه و آله: یا علی انت منی و انا منک» پیامبر اکرم (ص) به علی (ع) فرمود: یا علی تو از من هستی و من از تو هستم، «حال با دقت در جمله ی «واشرکه فی امری» چیزی را غیر از شرکت در امر ارشاد و دعوت مردم به سوی حق اثبات می کند. چرا که مسئله ی شرکت در ارشاد امر به معروف و نهی از منکر و گسترش دعوت حق وظیفه ی فرد مسلمان است و این چیزی نیست که پیامبر (ص) برای علی علیه السلام بخواهد. بنابراین آن حضرت جز ولایت خاصه چیزی را برای آن حضرت نمی خواستند و جمله ی «وزیرا من اهلی» نیز آن را تأیید و تقویت می کند. به تعبیر دیگر وظایفی وجود دارد که کار همه ی افراد نیست و آن حفظ آئین پیامبر (ص) از هر گونه انحراف و تحریف و تفسیر هر گونه ابهامی که (محتوای آئین برای بعضی رخ دهد. و رهبری امت در غیاب پیامبر (ص) و بعد از او و کمک بسیار مؤثر در پیشبرد اهداف الهی اوست. که این وظیفه با توجه به تأکید خدا و رسولش تنها بر دوش معصومین (ع) گذارده شده است.
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 49 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
دانلود با لینک مستقیم
دانلود مقاله خلافت امام علی (ع)