ژیکو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

ژیکو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق و بررسی در مورد بررسی سیاست جنایی ایران در مواجهه با بهره کشی جنسی نوجوانان و جوانان

اختصاصی از ژیکو تحقیق و بررسی در مورد بررسی سیاست جنایی ایران در مواجهه با بهره کشی جنسی نوجوانان و جوانان دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 56

 

چکیده

حذف تدریجی پدیدة شوم و غیر انسانی بهره کشی جنسی جوانان و نوجوانان مستلزم تدوین استراتژی کوتاه مدت ، میان مدت و بلند مدت فرهنگی ، اقتصادی و اجتماعی در دو سطح بین المللی و ملی است. بدون تدوین چنین برنامه ای هر گونه تلاش در جهت زدودن آثار غیر انسانی این پدیدة شوم از سطح جهان بی فایده و عقیم خواهد بود. زیرا تجربه ثابت کرده است که پدیده های اجتماعی پدیده هایی چند وجهی هستند و تنها با تکیه بر ابعاد حقوقی و ایجاد ممنوعیت های قانونی بدون توجه به ابعاد اقتصادی و فرهنگی نمی توان با این گونه نابهنجاریها دست به مبارزه ای جدی و فراگیر زد.

واژ گان کلیدی

جوانان ، بهره کشی جنسی ، نوجوانان ، سیاست جنایی ایران

مباحث مربوط به بهره کشی جنسی جوانان و نوجوانان گسترده ترین مصادیق استثمار و سوءاستفاده از جوانان و نوجوانان را در بر می گیرد. وسعت بکارگیری جوانان و نوجوانان در جهان امروز (چه از نظر کمی و چه از نظر کیفی ) موجب شده است تا جلوگیری از استثمار بهره کشی جنسی جوانان و نوجوانان به یکی از مهمترین ابعاد حمایت از حقوق جنسی جوانان و نوجوانان مبدل گردد. از استثمار و آزار جنسی تا مخوف ترین و دردناک ترین جنبه های استثمار جنسی و اجتماعی همگی در این مبحث جای گرفته ، معنا می یابند. همین امر سبب شده است در سالهای اخیر راجع به این مسأله حساسیت ویژه ای در میان دولتمردان و سیاستگذاران کلان جهان در سطح بین المللی و داخلی به وجود آید. پدید آمدن این حساسیت و دقت نظر را می توان در تصویب کنوانسیون ها ، مقاوله نامه ها و حتی برخی قوانین داخلی بوضوح مشاهده کرد. تصویب کنوانسیون حقوق جنسی جوانان و نوجوانان مصوب 1989 سازمان ملل متحد ، کنوانسیون ممنوعیت و اقدام فوری برای محو بدترین اشکال بهره کشی جنسی جوانان و نوجوانان مصوب 1999سازمان ILO ، همچنین تصویب برنامةIPEC (برنامه بین المللی ریشه کنی و حذف بهره کشی جنسی جوانان و نوجوانان) در سازمان ILO ، تصویب قانون منع بهره کشی جنسی در ایران ، همگی مؤید این مسأله می باشند.

گفتار اول :

2 بهره کشی جنسی جوانان و نوجوانان

در واقع امروز بهره کشی جنسی جوانان و نوجوانان نه تنها منع نمی شود ، بلکه تشویق هم می شود. در حقیقت باید بین کاری که اثر منفی بر جنسی جوانان و نوجوانان گذاشته ، جنبه استثمار گرایانه دارد با کاری که اثر مثبت بر رشد او می گذارد ، فرق قائل شد . آنچه که امروز در اسناد و مقاوله نامه های بین المللی منع گردیده ، کاری است که به گونه ای رشد جسمی ، روانی ، فرهنگی و اجتماعی جنسی جوانان و نوجوانان را مختل می سازد. یونیسف درسال 1365 مشخص کرد که در چه مواردی بهره کشی جنسی جوانان و نوجوانان جنبة استثمار گرایانه پیدا می کند:

هر چند که تعریف فوق تقریباً تمامی مصادیق استثمار جوانان و نوجوانان را در بر می گیرد ، لیکن پاره ای از موارد ذکر شده در این تعریف بعدها در مقاوله نامه ممنوعیت و اقدام فوری برای محو بدترین اشکال بهره کشی جنسی جوانان و نوجوانان سازمان بین المللی کار بعنوان بدترین اشکال بهره کشی جنسی جوانان و نوجوانان متمایز گردیدند. چراکه اغلب متخصصان و صاحبنظران به این باور رسیده بودند که باید میان انواع مصادیق استثمار از جوانان و نوجوانان تمایز قائل شد و برخی از این مصادیق را که اغلب آثار دهشتناک و غیر قابل جبرانی بر روح و روان و جسم طفل باقی می گذارند ، مورد بررسی و پیگیری بیشتری قرار داد و از جوانان و نوجوانان شاغل در این امور حمایت مؤثرتری به عمل آورد.

منع استثمار جوانان و نوجوانان

1 بند « د » ماده 1 قرارداد تکمیلی منع بردگی و برده فروشی و عملیات و دستگاه های مشابه بردگی مصوب 3/12/1337 چنین مقرر می دارد : هر گونه رسوم و ترتیباتی که به موجب آن جنسی جوانان و نوجوانان یا فرد غیر بالغ ( کمتر از 18 سال ) توسط یکی از والدین خود و یا هر دوی آنها یا توسط قیم خود در ازای اخذ وجه و یا بدون اخذ وجه به منظور تمتع از جنسی جوانان و نوجوانان یا فرد غیر بالغ یا استفاده از کار او به شخص دیگری تسلیم شود ممنوع است1 (شاکریان و.... ، 1376، ج 3 ، ص 498).

2 بند 3 ماده 10 کنوانسیون بین المللی حقوق اقتصادی و اجتماعی مصوب 16 دسامبر 1966 نیز اعلام می دارد : جوانان و نوجوانان باید در مقابل استثمار اقتصادی و اجتماعی حمایت شوند. واداشتن جوانان و نوجوانان به کارهایی که برای جهات اخلاقی یا سلامت آنها زیان آور است یا زندگی آنها را به مخاطره می اندازد یا مانع رشد طبیعی آنان می گردد ، باید بموجب قانون قابل مجازات باشد (ناصر زاده ، 1378 ، ص 52 ).

3 ماده 9 میثاق حقوق مدنی و سیاسی مصوب 16 دسامبر 1966 مقرر می دارد : هیچ کس را نباید در بردگی یا انقیاد نگاه داشت یا ملزم کرد که به کار تحمیلی یا اجباری بپردازد. (حافظیان ، 1376 ، ص 29 ).

4 ماده 32 کنوانسیون حقوق جنسی جوانان و نوجوانان مقرر می دارد : کشورهای طرف کنوانسیون خصوصاً موارد ذیل را مورد توجه قرار می دهند:

1 تعیین حداقل سن یا سنین مناسب برای کار.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق و بررسی در مورد بررسی سیاست جنایی ایران در مواجهه با بهره کشی جنسی نوجوانان و جوانان

آیا بین سیاست و بازده سهام ارتباطی وجود دارد؟ بررسی ادبیات

اختصاصی از ژیکو آیا بین سیاست و بازده سهام ارتباطی وجود دارد؟ بررسی ادبیات دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

آیا بین سیاست و بازده سهام ارتباطی وجود دارد؟ بررسی ادبیات


آیا بین سیاست و بازده سهام ارتباطی وجود دارد؟ بررسی ادبیات

مقالات علمی پژوهشی مدیریت و حسابداری  با فرمت           Pdf           صفحات  24

چکیده
این مطالعه با بررسی ادبیات مربوط به این که آیا ارتباط سیاسی شرکت ها برای سهامداران آن ها ثروت ایجاد می کند یا خیر، شروع می شود.
سپس، به بررسی وجود یا عدم وجود رابطه بین جهت گیری قوه اجرایی سیاسی یا فاز چرخه انتخاباتی با جنبش های شاخص بازار سهام می
پردازد. تاثیر قیمت رویدادهای سیاسی مرتبط، مانند جنگ ها، حملات تروریستی، انقلاب ها، کودتاها و یا صدور ارتباطات توسط کسانی که در
موضع قدرت هستند نیز مورد بحث قرار می گیرد. این مطالعه با بررسی تاثیر عدم اطمینان سیاسی بر بازارهای سهام و تأمل در جهت علیت
پایان می یابد.
کلمات کلیدی: سیاست ها،بازده بازار سهام،مرور ادبیات

 


دانلود با لینک مستقیم


آیا بین سیاست و بازده سهام ارتباطی وجود دارد؟ بررسی ادبیات

تحقیق و بررسی در مورد رابطه سیاست و ادبیات

اختصاصی از ژیکو تحقیق و بررسی در مورد رابطه سیاست و ادبیات دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 20

 

رابطه سیاست و ادبیات اشاره :1 -بحث‌ رابطه‌ سیاست‌ و ادبیات، بحث‌ جدیدی‌ نیست، بلکه‌ سابقه‌ آن‌ به‌ دوران‌ یونان‌ باستان، مخصوصاً آثار افلاطون، باز می‌گردد. در دوره‌های‌ بعد نیز، افرادی‌ همانند ژان‌ ژاک‌ روسو به‌ هر دو عرصه‌ توجه‌ داشتند. روسو در کنار نظرات‌ سیاسی‌ و اجتماعی‌ خود به‌ نگارش‌ رمان‌ نیز اقدام‌ کرد. برتراند راسل‌ و ژان‌پل‌ سارتر، به‌ عنوان‌ متفکران‌ دورهِ متأخر، در عین‌ ارائه‌ عقاید فلسفی‌ و سیاسی‌ - اجتماعی‌ خود، رمان‌های‌ جدی‌ نگاشته‌ و حتی‌ فعالان‌ سیاسی‌ و اجتماعی‌ نیز بودند و جایزه‌ نوبل‌ هم‌ دریافت‌ کردند. و باز جدیدتر افرادی، مانند ادوارد سعید، بر نقش‌ روشنفکران‌ در پیوند این‌ دو رشته‌ تأکید داشته‌اند. در کنار این‌ افراد، اندیشمندان‌ دیگری‌ را نیز می‌بینیم‌ که‌ هنر و ادبیات‌ را مرکز ثقل‌ اندیشه‌های‌ فلسفی‌ و اجتماعی‌ خود قرار داده‌ و حتی‌ نوع‌ نگارش‌ و نثر آنها بسیار ادیبانه‌ و شاعرانه‌ است؛ به‌ طوری‌ که‌ محتوا(Content) و صورت‌(Form) را تا حدود زیادی‌ به‌ هم‌ نزدیک‌ نموده‌اند. آثار شوپنهاور و نیچه‌ اوج‌ این‌ نزدیکی‌ است‌ به‌ طوری‌ که‌ برخی‌ نیچه‌ را بیشتر یک‌ ادیب‌ می‌شناسند تا یک‌ فیلسوف. اما در کنار این‌ همه‌ پیوند و نزدیکی، چرا هنوز رابطه‌ سیاست‌ و ادبیات‌ تا این‌ اندازه‌ مبهم‌ است؟ چرا ادیبان‌ و سیاست‌شناسان‌ و سیاستمداران‌ تا این‌ حد از هم‌ دور بوده‌ و هیچ‌ حوزه‌ مشترکی‌ برای‌ آنها قابل‌ تصور نیست؟ این‌ مسأله‌ امروزه‌ در کشورهای‌ غربی‌ چندان‌ صادق‌ نیست، اما در کشور ما بین‌ این‌ دو حوزه‌ حائل‌ عمیقی‌ وجود دارد. در کشورهای‌ غربی‌ به‌ اهمیت‌ رابطه‌ این‌ دو توجه‌ بسیار شده‌ است. میزان‌ آثاری‌ که‌ در این‌ زمینه‌ نوشته‌ شده‌ است، نشان‌ از این‌ توجه‌ دارد. این‌ نوشتار در صدد درک‌ رابطه‌ سیاست‌ و ادبیات‌ است‌ و از این‌ مجرا می‌توان‌ هم‌ به‌ اهمیت‌ و هم‌ به‌ زمینه‌های‌ مشترک‌ بین‌ آنها پی‌برد و در این‌ مورد، در نهایت، تا حدودی‌ به‌ مباحث‌ و رهیافت‌هایی‌ جدید رسید.

- 2 -فهم‌ رابطه‌ سیاست‌ و ادبیات، نیازمند بررسی‌ پیرامون‌ این‌ دو حوزه‌ و تفاوت‌های‌ آنها است. در اینجا در صدد پیوند و یکسان‌سازی‌ این‌ دو رشته‌ نیستیم، بلکه‌ هدف‌ کسب‌ حوزه‌ مشترک‌ است. پس‌ بلافاصله‌ باید گفت‌ که‌ سیاست‌ چیست؟ در اینجا لازم‌ است‌ که‌ سیاست‌ به‌ معنای‌ عمل‌ سیاسی‌(Practice) را از علم‌ سیاست‌ (Political Science) تفکیک‌ کنیم. سیاست، در حقیقت، عمل‌ سیاسی‌ را به‌ ذهن‌ متبادر می‌کند. یعنی‌ آنچه‌ به‌ طور روزمره‌ در سطح‌ جامعه‌ انجام‌ می‌شود. سیاست‌ به‌ طور کلی‌ در همه‌ جای‌ اجتماع‌ یافت‌ می‌شود. در هر کجا که‌ انسان‌ها به‌ دور هم‌ جمع‌ شوند، سیاست‌ وجود دارد. قدرت‌ و تضاد که‌ در اجتماعات‌ انسانی‌ پدید می‌آیند، زمینه‌ساز ایجاد سیاست‌ می‌باشند. سیاست‌ به‌ معنای‌ عملی‌ در تمامی‌ مراحل‌ در رفتارهای‌ سیاسی‌ ما رخ‌ می‌نماید و جلوه‌گر است‌ و کل‌ اجتماعات‌ یک‌ جامعه‌ را در بر می‌گیرد. مانند: دولت، سازمان‌های‌ خصوصی‌ و نیمه‌ عمومی، احزاب‌ و سازمان‌های‌ میانجی‌ و غیره. سیاست‌ به‌ معنی‌ عملی‌ آن‌ از حوزه‌ نظری‌ یعنی‌ مطالعه‌ سیستماتیک‌ پدیده‌های‌ سیاسی‌ متفاوت‌ است. سیاست‌ در وجه‌ نظری‌ آن‌ به‌ ما می‌آموزد که‌ چگونه‌ دانشی‌ در مورد سیاست‌ و در مورد زندگی‌ سیاسی‌ کسب‌ کنیم؟ چگونه‌ سیاست‌ را از جنبه‌های‌ دیگر زندگی‌ بشری‌ تمییز و تشخیص‌ دهیم؟ از چه‌ جنبه‌هایی‌ نظام‌های‌ سیاسی‌ به‌ همدیگر شبیه‌ هستند؟ از چه‌ جنبه‌هایی‌ نظام‌های‌ سیاسی‌ از هم‌ متفاوت‌ می‌باشند؟ نقش‌ اقتدار(Autharity) و قدرت‌(Power) در نظام‌های‌ سیاسی‌ چیست؟ افراد در سیاست‌ چگونه‌ رفتار می‌کنند؟ اگر ویژگی‌های‌ خاصی‌ برای‌ فرد سیاسی‌(Homo Politicus) وجود دارند، کدامند؟ چه‌ نوع‌ شرایطی‌ ثبات‌(Stability) ، تغییر(Change) و یا انقلاب‌(Revolution) را در یک‌ نظام‌ سیاسی‌ ایجاد می‌کند؟ چه‌ چیزی‌ لازم‌ است‌ تا صلح‌ اجتماعی‌ حفظ‌ شود و خشونت‌ قابل‌ اجتناب‌ باشد؟ چه‌ نوع‌ نظام‌ سیاسی‌ بهترین‌ است؟ چگونه‌ باید در مورد این‌ سؤالات‌ که‌ در سیاست‌ چه‌ چیزی‌ بهترین‌(The Best) است، تصمیم‌ گرفت؟ و در نهایت‌ این‌ که‌ دانش‌ سیاسی‌ حوزه‌ فرد و دولت‌ و نیز حوزه‌های‌ میانی‌ را که‌ موسوم‌ به‌ حوزه‌ جامعه‌ مدنی‌ است، تنظیم‌ و بررسی‌ می‌کند.در مقابل، تأکید ادبیات‌ بیشتر بر افراد است‌ و سعی‌ در ایجاد رابطه‌ مستقیم‌تر با افراد دارد. از آنجا که‌ ادبیات‌ به‌ حوزه‌ زیبایی‌ شناختی‌ محدود می‌گردد، با مکنونات‌ قلبی‌ نویسنده‌ رابطه‌ دارد و بهتر و راحت‌تر امکان‌ پیوند افراد را برقرار می‌کند. هگل، در مورد معنا و ماهیت‌ ادبیات می‌گوید:چون‌ مثال‌ حقیقت، مطلق‌ است، چنین‌ بر می‌آید که‌ حقیقت‌ و زیبایی‌ هر دو یک‌ چیزند. آنچه‌ برای‌ نمایش‌ زیبایی‌ راستین‌ بیش‌ از هر چیز ضرورت‌ دارد، پایان‌ناپذیری‌ و آزادی‌ است. هنر آفریده‌ روح‌ است، هنر باید از آموزش‌ اخلاقی‌ بپرهیزد. اگر هنر را وسیله‌ آموزش‌ کنیم، به‌ خاصیت‌ پایان‌ناپذیری‌ آن‌ که‌ ذاتی‌ هنر است، زیان‌ می‌رسانیم. در نقد هگلی‌ و در نقد هیپولیت‌ تن، عظمت‌ اجتماعی‌ یا تاریخی‌ با عظمت‌ هنری‌ یکسان‌ دانسته‌ می‌شود. هنر و ادبیات‌ به‌ خاطر تأکید بر جنبه‌های‌ زیبایی‌شناسانه‌ بر: لذت‌ اشاره‌ دارند و برای‌ لذت‌ بردن‌ مقاصد و دلربایی‌های‌ بی‌شمار دارند. اما آیا ادبیات‌ صرفاً به‌ تفریح‌ و سرگرمی‌ انسان‌ها و کاووش‌ صرف‌ در حوزه‌های‌ زیبایی‌ شناسانه‌ و شخصی‌ منحصر می‌شود؟ مثلاً اگر گفته‌ شود شعر، بازی‌ یا سرگرمی‌ خودانگیخته‌ای‌ است، احساس‌ می‌کنیم‌ که‌ نه‌ حق‌ مراقبت‌ و مهارت‌ و طرح‌ریزی‌ هنرمند ادا شده‌ و نه‌ به‌ جدی‌ بودن‌ و اهمیت‌ شعر توجه‌ شده‌ است. اما اگر گفته‌ شود که‌ شعر، کار یا صناعت‌ است، احساس‌ می‌کنیم‌ که‌ شادی‌ ناشی‌ از آن‌ و آنچه‌ کانت‌ بی‌غرضی‌ شعر می‌نامد، منقص‌ شده‌ است. باید وظیفه‌ هنر را آنچنان‌ بیان‌ کنیم‌ که‌ در آن‌ واحد هم‌ حق‌ لذت‌ ادا شود و هم‌ حق‌ فایده‌. ادبیات‌ به‌ واسطه‌ همین‌ فایده‌ رسانی، امکان‌ پیوند و رابطه‌ با سیاست‌ را دارد. این‌ که‌ چگونه‌ این‌ فایده‌ رسانی‌ ممکن‌ است، در بخش‌ آینده‌ بدان‌ پرداخته‌ خواهد شد. اما قبل‌ از آن‌ ضروری‌ است‌ که‌ با بررسی‌ تفاوت‌های‌ این‌ دو، درک‌ بهتری‌ از آنها داشته‌ باشیم. به‌ سخن‌ دیگر، دریافت‌ تفاوت‌های‌ این‌ دو حوزه‌ فهم‌ ما را از آنها گسترش‌ می‌دهد:1- خاص‌ بودن‌ در مقابل‌ جهان‌ شمول‌ بودن‌(Particularity V.University) ادبیات‌ بر جنبه‌های‌ خاصی‌ از زندگی‌ روزمره‌ بشری‌ تأکید دارد که‌ ممکن‌ است‌ در شرایط‌ و وضعیت‌ و یا افراد دیگر، متفاوت‌ با وضعیت‌ سابق‌ عمل‌ نماید. اما هدف‌


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق و بررسی در مورد رابطه سیاست و ادبیات

رابطه سیاست و ادبیات

اختصاصی از ژیکو رابطه سیاست و ادبیات دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 20

 

رابطه سیاست و ادبیات اشاره :1 -بحث‌ رابطه‌ سیاست‌ و ادبیات، بحث‌ جدیدی‌ نیست، بلکه‌ سابقه‌ آن‌ به‌ دوران‌ یونان‌ باستان، مخصوصاً آثار افلاطون، باز می‌گردد. در دوره‌های‌ بعد نیز، افرادی‌ همانند ژان‌ ژاک‌ روسو به‌ هر دو عرصه‌ توجه‌ داشتند. روسو در کنار نظرات‌ سیاسی‌ و اجتماعی‌ خود به‌ نگارش‌ رمان‌ نیز اقدام‌ کرد. برتراند راسل‌ و ژان‌پل‌ سارتر، به‌ عنوان‌ متفکران‌ دورهِ متأخر، در عین‌ ارائه‌ عقاید فلسفی‌ و سیاسی‌ - اجتماعی‌ خود، رمان‌های‌ جدی‌ نگاشته‌ و حتی‌ فعالان‌ سیاسی‌ و اجتماعی‌ نیز بودند و جایزه‌ نوبل‌ هم‌ دریافت‌ کردند. و باز جدیدتر افرادی، مانند ادوارد سعید، بر نقش‌ روشنفکران‌ در پیوند این‌ دو رشته‌ تأکید داشته‌اند. در کنار این‌ افراد، اندیشمندان‌ دیگری‌ را نیز می‌بینیم‌ که‌ هنر و ادبیات‌ را مرکز ثقل‌ اندیشه‌های‌ فلسفی‌ و اجتماعی‌ خود قرار داده‌ و حتی‌ نوع‌ نگارش‌ و نثر آنها بسیار ادیبانه‌ و شاعرانه‌ است؛ به‌ طوری‌ که‌ محتوا(Content) و صورت‌(Form) را تا حدود زیادی‌ به‌ هم‌ نزدیک‌ نموده‌اند. آثار شوپنهاور و نیچه‌ اوج‌ این‌ نزدیکی‌ است‌ به‌ طوری‌ که‌ برخی‌ نیچه‌ را بیشتر یک‌ ادیب‌ می‌شناسند تا یک‌ فیلسوف. اما در کنار این‌ همه‌ پیوند و نزدیکی، چرا هنوز رابطه‌ سیاست‌ و ادبیات‌ تا این‌ اندازه‌ مبهم‌ است؟ چرا ادیبان‌ و سیاست‌شناسان‌ و سیاستمداران‌ تا این‌ حد از هم‌ دور بوده‌ و هیچ‌ حوزه‌ مشترکی‌ برای‌ آنها قابل‌ تصور نیست؟ این‌ مسأله‌ امروزه‌ در کشورهای‌ غربی‌ چندان‌ صادق‌ نیست، اما در کشور ما بین‌ این‌ دو حوزه‌ حائل‌ عمیقی‌ وجود دارد. در کشورهای‌ غربی‌ به‌ اهمیت‌ رابطه‌ این‌ دو توجه‌ بسیار شده‌ است. میزان‌ آثاری‌ که‌ در این‌ زمینه‌ نوشته‌ شده‌ است، نشان‌ از این‌ توجه‌ دارد. این‌ نوشتار در صدد درک‌ رابطه‌ سیاست‌ و ادبیات‌ است‌ و از این‌ مجرا می‌توان‌ هم‌ به‌ اهمیت‌ و هم‌ به‌ زمینه‌های‌ مشترک‌ بین‌ آنها پی‌برد و در این‌ مورد، در نهایت، تا حدودی‌ به‌ مباحث‌ و رهیافت‌هایی‌ جدید رسید.

- 2 -فهم‌ رابطه‌ سیاست‌ و ادبیات، نیازمند بررسی‌ پیرامون‌ این‌ دو حوزه‌ و تفاوت‌های‌ آنها است. در اینجا در صدد پیوند و یکسان‌سازی‌ این‌ دو رشته‌ نیستیم، بلکه‌ هدف‌ کسب‌ حوزه‌ مشترک‌ است. پس‌ بلافاصله‌ باید گفت‌ که‌ سیاست‌ چیست؟ در اینجا لازم‌ است‌ که‌ سیاست‌ به‌ معنای‌ عمل‌ سیاسی‌(Practice) را از علم‌ سیاست‌ (Political Science) تفکیک‌ کنیم. سیاست، در حقیقت، عمل‌ سیاسی‌ را به‌ ذهن‌ متبادر می‌کند. یعنی‌ آنچه‌ به‌ طور روزمره‌ در سطح‌ جامعه‌ انجام‌ می‌شود. سیاست‌ به‌ طور کلی‌ در همه‌ جای‌ اجتماع‌ یافت‌ می‌شود. در هر کجا که‌ انسان‌ها به‌ دور هم‌ جمع‌ شوند، سیاست‌ وجود دارد. قدرت‌ و تضاد که‌ در اجتماعات‌ انسانی‌ پدید می‌آیند، زمینه‌ساز ایجاد سیاست‌ می‌باشند. سیاست‌ به‌ معنای‌ عملی‌ در تمامی‌ مراحل‌ در رفتارهای‌ سیاسی‌ ما رخ‌ می‌نماید و جلوه‌گر است‌ و کل‌ اجتماعات‌ یک‌ جامعه‌ را در بر می‌گیرد. مانند: دولت، سازمان‌های‌ خصوصی‌ و نیمه‌ عمومی، احزاب‌ و سازمان‌های‌ میانجی‌ و غیره. سیاست‌ به‌ معنی‌ عملی‌ آن‌ از حوزه‌ نظری‌ یعنی‌ مطالعه‌ سیستماتیک‌ پدیده‌های‌ سیاسی‌ متفاوت‌ است. سیاست‌ در وجه‌ نظری‌ آن‌ به‌ ما می‌آموزد که‌ چگونه‌ دانشی‌ در مورد سیاست‌ و در مورد زندگی‌ سیاسی‌ کسب‌ کنیم؟ چگونه‌ سیاست‌ را از جنبه‌های‌ دیگر زندگی‌ بشری‌ تمییز و تشخیص‌ دهیم؟ از چه‌ جنبه‌هایی‌ نظام‌های‌ سیاسی‌ به‌ همدیگر شبیه‌ هستند؟ از چه‌ جنبه‌هایی‌ نظام‌های‌ سیاسی‌ از هم‌ متفاوت‌ می‌باشند؟ نقش‌ اقتدار(Autharity) و قدرت‌(Power) در نظام‌های‌ سیاسی‌ چیست؟ افراد در سیاست‌ چگونه‌ رفتار می‌کنند؟ اگر ویژگی‌های‌ خاصی‌ برای‌ فرد سیاسی‌(Homo Politicus) وجود دارند، کدامند؟ چه‌ نوع‌ شرایطی‌ ثبات‌(Stability) ، تغییر(Change) و یا انقلاب‌(Revolution) را در یک‌ نظام‌ سیاسی‌ ایجاد می‌کند؟ چه‌ چیزی‌ لازم‌ است‌ تا صلح‌ اجتماعی‌ حفظ‌ شود و خشونت‌ قابل‌ اجتناب‌ باشد؟ چه‌ نوع‌ نظام‌ سیاسی‌ بهترین‌ است؟ چگونه‌ باید در مورد این‌ سؤالات‌ که‌ در سیاست‌ چه‌ چیزی‌ بهترین‌(The Best) است، تصمیم‌ گرفت؟ و در نهایت‌ این‌ که‌ دانش‌ سیاسی‌ حوزه‌ فرد و دولت‌ و نیز حوزه‌های‌ میانی‌ را که‌ موسوم‌ به‌ حوزه‌ جامعه‌ مدنی‌ است، تنظیم‌ و بررسی‌ می‌کند.در مقابل، تأکید ادبیات‌ بیشتر بر افراد است‌ و سعی‌ در ایجاد رابطه‌ مستقیم‌تر با افراد دارد. از آنجا که‌ ادبیات‌ به‌ حوزه‌ زیبایی‌ شناختی‌ محدود می‌گردد، با مکنونات‌ قلبی‌ نویسنده‌ رابطه‌ دارد و بهتر و راحت‌تر امکان‌ پیوند افراد را برقرار می‌کند. هگل، در مورد معنا و ماهیت‌ ادبیات می‌گوید:چون‌ مثال‌ حقیقت، مطلق‌ است، چنین‌ بر می‌آید که‌ حقیقت‌ و زیبایی‌ هر دو یک‌ چیزند. آنچه‌ برای‌ نمایش‌ زیبایی‌ راستین‌ بیش‌ از هر چیز ضرورت‌ دارد، پایان‌ناپذیری‌ و آزادی‌ است. هنر آفریده‌ روح‌ است، هنر باید از آموزش‌ اخلاقی‌ بپرهیزد. اگر هنر را وسیله‌ آموزش‌ کنیم، به‌ خاصیت‌ پایان‌ناپذیری‌ آن‌ که‌ ذاتی‌ هنر است، زیان‌ می‌رسانیم. در نقد هگلی‌ و در نقد هیپولیت‌ تن، عظمت‌ اجتماعی‌ یا تاریخی‌ با عظمت‌ هنری‌ یکسان‌ دانسته‌ می‌شود. هنر و ادبیات‌ به‌ خاطر تأکید بر جنبه‌های‌ زیبایی‌شناسانه‌ بر: لذت‌ اشاره‌ دارند و برای‌ لذت‌ بردن‌ مقاصد و دلربایی‌های‌ بی‌شمار دارند. اما آیا ادبیات‌ صرفاً به‌ تفریح‌ و سرگرمی‌ انسان‌ها و کاووش‌ صرف‌ در حوزه‌های‌ زیبایی‌ شناسانه‌ و شخصی‌ منحصر می‌شود؟ مثلاً اگر گفته‌ شود شعر، بازی‌ یا سرگرمی‌ خودانگیخته‌ای‌ است، احساس‌ می‌کنیم‌ که‌ نه‌ حق‌ مراقبت‌ و مهارت‌ و طرح‌ریزی‌ هنرمند ادا شده‌ و نه‌ به‌ جدی‌ بودن‌ و اهمیت‌ شعر توجه‌ شده‌ است. اما اگر گفته‌ شود که‌ شعر، کار یا صناعت‌ است، احساس‌ می‌کنیم‌ که‌ شادی‌ ناشی‌ از آن‌ و آنچه‌ کانت‌ بی‌غرضی‌ شعر می‌نامد، منقص‌ شده‌ است. باید وظیفه‌ هنر را آنچنان‌ بیان‌ کنیم‌ که‌ در آن‌ واحد هم‌ حق‌ لذت‌ ادا شود و هم‌ حق‌ فایده‌. ادبیات‌ به‌ واسطه‌ همین‌ فایده‌ رسانی، امکان‌ پیوند و رابطه‌ با سیاست‌ را دارد. این‌ که‌ چگونه‌ این‌ فایده‌ رسانی‌ ممکن‌ است، در بخش‌ آینده‌ بدان‌ پرداخته‌ خواهد شد. اما قبل‌ از آن‌ ضروری‌ است‌ که‌ با بررسی‌ تفاوت‌های‌ این‌ دو، درک‌ بهتری‌ از آنها داشته‌ باشیم. به‌ سخن‌ دیگر، دریافت‌ تفاوت‌های‌ این‌ دو حوزه‌ فهم‌ ما را از آنها گسترش‌ می‌دهد:1- خاص‌ بودن‌ در مقابل‌ جهان‌ شمول‌ بودن‌(Particularity V.University) ادبیات‌ بر جنبه‌های‌ خاصی‌ از زندگی‌ روزمره‌ بشری‌ تأکید دارد که‌ ممکن‌ است‌ در شرایط‌ و وضعیت‌ و یا افراد دیگر، متفاوت‌ با وضعیت‌ سابق‌ عمل‌ نماید. اما هدف‌


دانلود با لینک مستقیم


رابطه سیاست و ادبیات

شعر و سیاست 187 ص

اختصاصی از ژیکو شعر و سیاست 187 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 187

 

شعر و سیاست

لیندا سو گرایمز

 در موردِ به‌هم‌آمیختگی شعر و سیاست،‌ دو نظریه‌ی متفاوت وجود دارد: نظریه‌ی نخست که تا به امروز سست‌تر و سطحی‌تراز نظریه‌ی دیگر بوده است، چنین بیان می‌شود که ضمیر ِ هر شخص دارای روحی سیاسی‌ست و چون شعر محملی‌ست شایسته، برای منقولات شخصی؛ پس می‌تواند عرصه‌ای مناسب باشد برای بیان عقاید سیاسی. توصیه‌های فلسفی و شاعرانه‌ی «کارولین فورشه ٦» و «آدرین ریچ ٧»، نمونه‌های خوبی‌ست از نظریه‌ای که می‌گوید: «دیدگاه سیاسی یک دیدگاه شخصی است.» دیدگاه دیگری که آکادمیک‌تر است و از تفکرات بودایی نیز سرچشمه می‌گیرد، چنین بیان می‌کند که شعر هرگز وسیله‌ی مناسبی برای انتقال پیام‌های سیاسی نیست. «آرچیبالد مک لیش۸»  در اثر کلاسیکش با عنوان « Ars Poetica» می‌گوید: «تمرکز ژورنالیسم بر رویدادهاست، ولی شعر با احساس سر و کار دارد. ژورنالیسم تمام همّش را صرفِ نگریستن به جهان می‌کند، و شعر می‌کوشد جهان را حس کند.» و با چنین بیانی، آشکارا از نظریه‌ی دوم حمایت می‌کند.

این بحث تا حدودی بستگی دارد به آن که در قاموس ِ یک شاعر، اصالت با فرم باشد یا محتوا. آیا یک شعر را تنها به‌خاطر مضمونش یا تفکری که در آن هست؛ شعر می‌نامیم، و یا به خاطر روشی که برای بیان ِ تفکرّش برمی‌گزیند دارای ارزش ِ شعری می‌دانیم؟ بسیاری از شاعران تمایل دارند تا تعریفِ شعر را تنها به مبحثِ فرم محدود کنند،و کمتر به این امر می پردازند که چه سوبژه هایی برای عرضه در متن شعر مناسب است.آنها در دفاع ازنظرِخود مباحثی چون ارتقای زبان ِ شعری و رمزگونگی را مطرح می‌کنند و برخی از این هم فراتر می‌روند و بیان می‌دارند که زبان شعر چنان باید منحصر به فرد باشد که از زبان معیار مجزا شود. «چارلز برنشتین٩» و شاعران ِ عضو جنبش موسوم بهِ  «ز= ب = ا = ن١٠»، آمدند و اندیشه‌شان را به همین گزاره‌ی اخیر معطوف کردند.

اما «ریچ» ادعا می‌کند که شاعری همانند یک رمز ناگشوده است که انگاره‌ها را در مسیری زیر زمینی منتشر می‌کند. طبق آن‌چه که او در کتاب «فریادِ تارکِ دنیا» نوشته است: «شما نمی‌توانید بگویید که آنها (رموز) را در کجا به هم متصل خواهید کرد، آنها در مسیری زیر زمینی، ریشه به ریشه متصل می‌شوند تا جایی که تمامی برگ‌های گیاه از این پیوند، یکدیگر را به آتش بکشند.» گذشته ازمتافورِ مضحکِ ریشه های گیاهِ آتش گرفته، خودِ نظریه‌ی «ریچ» نیزغیر قابل دفاع است، زیرا باید این حقیقت را ‌در‌ نظر داشت‌ که سرودن شعر – به خصوص از آغاز عصر روشنگری به بعد -  شعر را بدل به سطرهایی مرموز و محرمانه و کاملا ً درونی کرده است، و همین امر موجب شد تا اکثر مردم دیگر توجهِ چندانی به شعر و شاعری نکنند و برایشان اهمیت نداشته باشد که با «شعر برای شعر» روبرو هستند، یا «با یک سامانه‌ی انتقالِ پیام». هیچ کس به خاطر سر در آوردن از سیاست، به سراغ ِ شعر نمی‌رود: به هر حال این طور نیست که اگر شما بخواهید پیش‌بینی کنید که در سال ٢٠٠٨ چه کسی به عنوان رییس‌جمهور انتخاب می‌شود، بروید و شعر بخوانید! حتی اگر بخواهید بدانید که احساس مردم در باره‌ی انتخابات ریاست جمهوری در سال ٢٠٠۸ چیست؛ به سختی می توانید از مطالعه‌ی شعر به نتیجه‌ای برسید. اما «ریچ»- وای! دوباره نه!-  چنین شعاری را برای خود برمی‌گزیند:«نان، خون و شاعری: قلمرو شعر»، که طبق آن ما از سرودن شعر بیم‌ناک هستیم چون: «ممکن است ما (جامعه) را به شکلی احساساتی ترغیب کند به این اندیشه که: درقبال ِ موضع‌گیری علیه هر پدیده‌ای ممکن است وارد مرحله‌ی سرگشتگی شویم. این حالت ممکن است موجب تضعیف امنیتی  بشود که برای خودمان فراهم نموده‌ایم و درخاطرمان ریشه بدواند که فراموش کردن آن چه بر ما می‌رود، کار عاقلانه تری‌ست.»

اما به‌راستی چند نفر از شما با موضع سیاسی «کارولین فورشه» آشنایی دارید؟ من درست به همین نکته اندیشیدم. هیچ کس به «آدرین» التفاتی نمی‌کند، به خصوص وقتی اشعاری به اصطلاح سیاسی، می‌سراید و برای هیچ‌کس مهم نیست که طرز تفکر «کارولاین» در باره‌ی مسائل سیاسی چیست. با وجود اندیشه‌ی دگم و صراحت لجوجانه‌ای که در اکثر آثار «ریچ» در زمینه‌ی شعر سیاسی  دیده می‌شود، او در یک جای «فریاد تارک دنیا» با ملاحظه‌ای زیرکانه، وادار می‌شود عقب‌نشینی کند و چنین بنویسد: «این موضعی نا‌خودآگاه و ناگهانی است در قبالِ رهبران، دولتِ مخفی کار و وحشت ناشی از سیستم بسته‌ی حکومتی. شعر اما به راه خود می‌رود. شعر محملی‌ست پر از بارقه، و به همین دلیل از قلبِ سکوت بر می‌آید، و به دنبال ارتباط با نادیده‌های دیگر است.»


دانلود با لینک مستقیم


شعر و سیاست 187 ص